درباره حذفهاي بيدليل اين روزهاي تلويزيون
اساتيد ناراضيتراشي! سلام عليكم
رضا درستكار
حذف سروش صحت از برنامه كتابباز (با عنواني كه آمده؛ طرف روشنفكر است!) تازهترين طرفه عزيزان صداوسيماست (آيا برنامه كتابباز با رويكرد و ترويج كتابخواني فعاليتي تاريكفكرانه بوده؟) و براساس مطالعه صدها كامنت مردمي در انواع شبكهها، غالب مخاطبان گفتهاند كه اين اتفاقات ماحصل يك جور عناد با مردم و خلاف جهت رفتن مديران اين دستگاه عريض و طويل است كه رسما با تمام وجود به سمت سقوط و سراشيبي پيش ميروند. مردم گفتهاند؛ مديران صداوسيما از چهره شدن اشخاص ناراحتند، بدشان ميآيد و تحمل اقبال مردم از اين طيف را ندارند و وضع را به جايي رساندهاند كه باور كردهايم مشكل از طرفِ حذفشده نيست، بلكه از روي حسادت است بيشتر! بعضي هم نوشته بودند؛ خوشبينانهاش اين است كه عواملي در ميان آنها نفوذ كردهاند و...؛ چون دليلي ندارد در يك روند مشخص، مدام چهرههاي محبوب و دوستداشتني و بدون مساله را از مردم بگيرند و برنامهها را تماما به دست افراد نابلد و ناتوان بسپارند. بخشي هم گفته بودند نه اينطور نيست؛ اينها (يعني مديران اين سازمان از درون، خيلي ريزش داشتهاند و آنهايي كه جايشان نشستهاند) در همين حد بلدند و نه بيشتر! اين مديريت، فاقد تخصص و سواد فرهنگي و رسانهاي است و تجربه و دركي از بارش اطلاعات و درگاههاي بينهايت رسانهاي ندارد و... با اين وصف بعضي آمارهاي رسمي و غيررسمي هم حكايت از شكستهاي پي در پي اين دستگاه تبليغي بزرگ دارد.
شاخص تماشاي تلويزيون داخلي روز به روز روندهاي كاهشي را ميپيمايد؛ از اعتمادهاي مردمي بسيار كاسته شده (ميتوان به سادگي به برنامههاي عيد و ماه رمضان امسال مراجعه كرد و مقايسهاي داشت با سالهاي گذشته). وضع جذب و ساخت تبليغات تلويزيوني كه فاجعهآميز (به لحاظ شكلي و كيفي) و فروكاسته (به لحاظ كمي و آماري) است و غلبه و سايه يك تفكر خاص و بسته كاملا بر كليت اين مجموعه محسوس شده است. اين گرايش و روش را ميتوان در فاصلههاي معنادار با مردم و جريانهاي طبيعي فرهنگي و خواست آنها هم رصد كرد. اكنون تلويزيون ما بهكل از فضاي طبيعي و فوراني اطلاعات در محيطهاي مجازي (در اين دوران آتشفشاني) روي برگردانده و گويا نگران رقابتهاي شبكههاي افشاگر فارسيزبان هم نيست كه هر دم با نابلدي برخي برنامههاي داخلي و مجريان ناكارآمد، خوراك لازم را براي نقدها و نيشترها مهيا ميسازد و...
شايد بپرسيد مگر ميتوان اين همه وضع بد را به وجود آورد و بعد هم پاسخي به كسي نداد؟ جواب اين است: بله ميشود. يك مرور گذرا بر تعدادي اندك و روشن از اتفاقات پشتِ هم اثبات ميكند كه ميشود؛ خيلي خوب هم ميشود!
1-آنها (مديران سيما) شاخصترين چهره برنامههاي ورزشي، يعني عادل فردوسيپور را در كمال ناباوري از برنامه نود حذف كردند، ابتدا فوتباليها و بعد هم آحاد جامعه ناراضي شدند اما كك مديران هم نگزيد. قبلتر هم چهرههايي ديگر مانند جهانگير كوثري حذف شده يا فرصت حذف خودخواسته (و جلاي وطنِ ناخواسته) به مزدك ميرزايي فراهم شده بود! برنامههاي ورزشي را سپردند به ميثاقي و احمدي و هر صداي ناموافقي را حذف كردند. اين نظريه كاملا آشناست: «شما يا با مايي يا بر مايي!» بنابراين با اين گزاره، حذفها كليد خورد؛ در حالي كه مثلا يكي مثل فردوسيپور سرش به كار خودش گرم بود و برنامه فوتبالي خودش را داشت و مسير خودش را ميرفت به نفع مردم و به سمت استيلاي اخلاق ورزشي. فردوسيپور، بزرگ و قديمي عرصه برنامههاي ورزشي بود. او را به عنوان گنده شبكه زدند تا حساب كار دست ديگران بيايد. مدل ورود به محله جديد و لاتبازيهاي قديمي. بعد از اين داستان، چه شد و چه نشد، خدا داند و بس، اما خب خيليها محو شدند و صدايشان هم در نيامد!
2-يادتان هست درباره شهيد آويني فيلمي ساخته بودند؟ اولين نفرها خود خانواده آويني بودند كه دادشان در آمد. آنها هم از اين دستگاه ناراضي شدند. امسال سالگرد شهادت شهيد آويني كلا فتيلهها را پايين كشيدند و خاليترين سال تلويزيون از اين منظر رقم خورد!
3-درباره سينما، يك برنامه هفت بود كه فريدون جيراني به راه انداخت. به محض اينكه برنامه بدل به برند شد، با همين تحليلهاي الكي و آبكي كنارش گذاشتند و يكي مانند محمود گبرلو را آوردند. بعد باز هم تحليلهاي صد من يك غاز در آمد كه جاي عوامل ارزشي كجاست؟! گبرلو را هم حذف كردند! در حالي كه براي حضور كسان خود هيچ تداركي نديده بودند و چهرهاي هم نداشتند. برنامه به دست خودشان افتاد و شد ارزشي و رفت و رفت تا نابودي و انفصال كامل. دوستداران سينما، جمعه شبها برنامه زنده خودشان را ميديدند و دوست داشتند و...؛ اما مديران عزيز و نورچشمي كاري كردند كه آنها هم ناراضي شدند. اهالي سينما كه بيشتر. هفت هنوز هم هست و هنوز هم ساخته ميشود و بودجههاي چند ده برابري ميگيرد؛ اما كو آن هفت؟ اين برنامه صفر هم نيست. كسي نگاه نميكند.
تبصره: قبلتر هم كه در كنار حذف همه برنامههاي سينمايي، برنامه خوب سينما يك را حذف كرده بودند و اگر بخواهيم آماري نگاه كنيم، پرونده مديران ارجمند سنگينتر از آن چيزي ميشود كه اكنون ميبينيم.
4-تعطيلي برنامه شهر فرنگ حميدرضا مدقق هم از آن برگهاي تاريخي و اسفناك بود و نخستين تعطيلي سال 1401. اعجابآور آنكه برنامه مدتي بود كه به سمت خواستها و نيروهاي مورد اعتماد حضرات چرخيده بود و آنها ديگر نبايد نگراني ميداشتند! اما آن را هم تعطيل كردند كه اساسا هيچ روزنهاي براي سينما نباشد. فكرش را بكنيد كه برنامههاي سينمايي برنامههايي فرهنگي و اينترتيمنتند و غالبا هم به مسائل عادي و طبيعي مديوم ميپردازند و افراد دعوتشده به اين برنامهها هم همگي اصطلاحا «دابل چك» هستند، يعني مشكلي براي حضور در برنامه ندارند. البته مشكل از جايي برميخيزد كه شما نبايد برنامهاي براي تماشا بسازي و چهار تا كامنت خوب بگيري و... بنابراين، برنامه تعطيل.
4- ماه مبارك رمضان است و تمام شبكههاي مجازي ربناي استاد شجريان را پخش ميكنند. بد تا كردن با استاد در زمان حياتش به كنار، ربناي او را چرا بايد محبوس كرد؟ خب مدير عزيز! ملت ناراضياند. چرا از جيب مسوولان ارشد هزينه ميكني؟ ربنا يك مناجات معنوي است. ميتواني عقدههاي بيدليل را به حرمت رمضان كنار بگذاري و جان را به آواي ربنا، جلايي ببخشي و مردم را خشنودسازي؛ واقعا چرا اصرار داري بهجايش ناراضيتراشي كني؟!
5-نميگويم گاندو ساختند و دولتيها را در دوره قبل دولت جمهوري اسلامي ناراضي كردند. به ما چه؟
6- نميگويم سهوا يا عمدا اشعار فردوسي را به شكلي اعجابآور (با اغلاط فراوان) خواندند و دانشگاهيان را ناراضي كردند. دانشگاهيان جايي در تلويزيون ايران ندارند.
7- نميگويم همه چهرههاي فرهنگي، هنري و سينمايي را، همه چهرههاي ادبي، معرفتي، جامعهشناس و متفكر و ارزشمند و مهم را با نگاه جزم و بسته حذف كردند و تلويزيون را از درون پوك و بيخاصيت ساختند. غالب اينها اصلا تلويزيون نميبينند .
8- نميگويم اين اواخر رسيدهاند به حميدرضا مدقق و سروش صحت (كه انسان مولد و همراهي است و به جرم مضحك روشنفكري از برنامه كتابباز حذف شده). نه نميگويم. من و ما ديگر نظري نداريم. ما نگران خودتان هستيم كه با اين روند ديگر كسي نميماند تا حذفش كنيد! ترك عادت را چه ميكنيد؟
دوستان ارجمند، ما خوابيم. هيچكدام از اين برنامهها نه ساخته شده و نه حذف شده؛ اين يكسوء هاضمه و كابوسي است كه ما اين روزها به دليل اثرات تحريمهاي ظالمانه شبها در خواب ميبينيم و اتفاقا همهچيز گل و بلبل است.
انشاءالله به زودي از اين خواب پريشان، برخواهيم خاست و دوباره فردوسيپور و صحت و ساير عزيزان را خواهيم ديد و ربناي شجريان را هم همايون شجريان خواهد خواند و اين داستان پاياني خوش خواهد داشت.