• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3119 -
  • ۱۳۹۳ شنبه ۸ آذر

درباره گزيده شعرهاي «منوچهر آتشي»

ايده‌ها، شعرها، دوران‌ها

علي مسعودي‌نيا

ايده ها
منوچهر آتشي در مقدمه گزيده اشعارش كه توسط نشر مرواريد منتشر شده مي‌نويسد: «... من در شعرهاي سال‌هاي دهه 30 به بعد، روي دست هيچ كس نگاه نكرده‌ام. اين مدعا نافي اين واقعيت نيست كه: من در عين حال از همه شاعران واقعي ديارم، چه گذشتگان و چه معاصران و چه - بعدها- شاعران بزرگ اروپا الهام گرفته‌ام». اين ادعاي آتشي فارغ از هرگونه ارزش داوري در باب شعرش، بسيار به حقيقت نزديك است. آتشي شاعري است كه در بخش عمده‌يي از كارنامه هنري خود تا حدود زيادي تجربه گراست. اين تجربه‌گرايي را هم در حيطه مضموني آثار او ديده مي‌شود. انديشه مستتر در شعر او در بدو امر راهي است براي احضار حماسي اسطوره بومي و تجربه نژادي به امروز و اكنون و دادن حيثيتي اجتماعي- انتقادي به شعرش و اين سير هرچه به انتهاي كارنامه‌اش نزديك مي‌شويم، تمايلي به نگرشي هستي شناسانه و تفلسف را در متن اشعارش نشان مي‌دهد. مشابه همين سير تطور را در روساخت شعر او نيز مي‌توان پي گرفت: از چهارپاره به وزن نيمايي، از اوزان نيمايي به اوزان شكسته و سرانجام از اوزان شكسته به شعر سپيد؛ و باز از زبان درشت و متكلف حماسي آغاز كارنامه‌اش به سمت زباني رام شده‌تر و شهري‌تر در پايان. آتشي آشكارا به دنبال يك قلمرو شخصي در شعر معاصر ايران است. جايي را مي‌خواهد كه جاي خودش باشد. اگر حوصله كنيد و كتاب‌هاي شعر شاعران پس از نيما را ورقي بزنيد و تا دهه 60 پيش بياييد، بسيار خواهيد ديد شاعران مقلدي را كه فاقد جهان‌بيني خاص و خصلت‌هاي زباني منحصر به فرد هستند و اگر نامي از آنها برجا مانده، عمدتا به خاطر همراهي‌شان با الگوهايي بوده كه در آن زمان برخي متون را شعر تلقي مي‌كرده و تعهد سياسي و اجتماعي را بر كيفيت هنري اثر رجحان مي‌داده؛ اين است كه امروزه به راحتي مي‌توان از بسياري نام‌هاي مشهور به راحتي عبور كرد. آتشي در زمره اين نام‌ها نيست. او باز در همان مقدمه مي‌نويسد: «اصولا شعر نمي‌تواند و نبايد تريبوني شود. شعر تريبوني يعني شعر دولتي. شعر دولتي، پرگو و كم‌خون، پرمدعا و نادان، غيرواقعي و متصنع و سرشار از فكرهاي كوتاه و هيجانات دروغين است». باز هم حرف حساب. آتشي به دنبال يك راه ميانه است: تعهد در شعر باشد و شعار نباشد؛ سياست در شعر باشد و شعر تريبوني نباشد. سنت و آوانگارديسم در شعر باشد و تقليد نباشد. اين راه ميانه را شعرخوان‌هاي زيادي پسنديده و مي‌پسندند. هرچند راه مكتب‌سازي نبوده و بعيد مي‌دانم شاعري باشد و مدعي باشد كه مكتب شعر آتشي را دنبال مي‌كند. يك بخشش هم البته برمي‌گردد به اين ماجرا كه اساسا امكان تقليد از شعر او بسيار اندك است. مختصات زبان و انديشه او و شيوه در هم تنيدن اين دو در شعر آتشي فرآيند سهل الوصولي نيست.
شعرها
اگر به زعماي قوم برنخورد (كه لابد مي‌خورد) بايد بگويم كه شخصا علاقه چنداني به شعر منوچهر آتشي ندارم. جز چند قطعه انگشت شمار او، از اساس با جهانواره و تكنيك شعر او ارتباط برقرار نمي‌كنم. اين البته يك برخورد شخصي و لذت‌محور است. اما براي خودش برخوردي است لابد. ماجرا هم فكر مي‌كنم شكاف نسل‌ها نيست. بسيارند شاعران پيش از او و هم دوره او كه خوش دارم‌شان. دنياي شعر او برايم هميشه به طرزي افراطي ماكروسكوپيك جلوه مي‌كند. همه‌چيز اين دنيا در نظرم بزرگ و درشت و گردن كلفت و كلان است. اينجا نمي‌خواهم بحث پسند را مطرح كنم كه پسند من اصلا اهميتي ندارد. مي‌خواهم خصلت نمايي كنم: دقيقا همين خصيصه‌هاست كه هواداران شعر آتشي براي اثبات اهميت او به آنها استناد مي‌كنند. در پس شعر آتشي نوعي معرفت‌شناسي، هستي‌شناسي، جهان‌بيني يا خلاصه‌اش كنيم به نگاه؛ يك نگاه غول‌آسا و در پيش آن يك زبان پرطمطراق خودنمايي مي‌كند كه مي‌تواند در چند سطر كل كائنات را تحليل و تفسير كند. شگفتا كه اين جلوه را حتي در لحظه‌هاي تغزل او هم مي‌توان بازشناخت و شگفتا كه آتشي با چنين نگاهي بسيار هم اهل تغزل است و در تمام ادوار شاعري خود هميشه گوشه چشمي دارد به رمانتيسيسم و گاه سانتي‌مانتاليسم. تخصص او به نظر من احياي اسطوره و حماسه است و بازتعريف شكست براي انساني كه ابرانسان تلقي مي‌شده. روايت حماسي و اسطوره‌يي، خون شعرهاي شكوهمند و خوب و مشهور اوست. يك نكته مسلم است: منوچهر آتشي صاحب قريحه‌يي شگرف است. از آن دست شاعراني كه چنان از قريحه لبالبند كه اصلا نياز نيست براي سرودن شعر كار خاصي بكنند؛ شعر يكسره از درون‌شان بيرون مي‌جوشد و گاه چنان سرعت و شدت فوران شعرشان بالاست كه فرصت بازنگري و ويرايش نمي‌يابند.

دوران ها
آتشي يكي از پرحاشيه‌ترين شاعران تاريخ معاصر است. كساني كه او را ديده‌اند مي‌دانند كه ذاتا انسان شريف و مهرباني بود، اما مرور كارنامه غيرشعري‌اش نشان مي‌دهد هميشه كارهايي كرده كه محل بحث بوده و نكوهش شده است. از دوران‌هاي حاشيه‌ساز زيادي مي‌توان در زندگي او مثال آورد: از حضورش در مجله «تماشا» كه در گرفت و گيرهاي سياسي پيش از انقلاب يك ارگان حكومتي مغضوب به حساب مي‌آمد و چنان روي اعصاب روشنفكران آن دوران تاثير داشت كه حاضر نشدند براي حضور در شب‌هاي شعر انستيتو گوته از آتشي دعوت كنند؛ از منش پيشوايانه‌اش و كشف شاعراني از خطه جنوب و معرفي شان به عنوان «موج ناب» و بعدها از حضور طولاني‌اش در مجله به يادماندني «كارنامه» و تلاشش (هر چند اين‌بار كمرنگ تر) براي حفظ همان حيثيت پيشواگونه (كه به قطع با نوچه‌پروري متفاوت است) و جدال‌هاي هر از گاهش در همان مجله با برخي شاعران هم نسلش (به ياد بياوريد جدل او با علي باباچاهي را بر سر كتاب «عقل عذابم مي‌دهد)؛ از كتاب‌هايي كه در سال‌هاي پاياني عمرش نوشت و خصوصا كتابي كه طي آن حسابي از خجالت شاملوي مرحوم درآمد و برخي رفقايش هنوز هم نوشتن آن كتاب را اشتباه بزرگي مي‌دانند؛ از بيماري‌اش، روزهاي پاياني زندگي‌اش، حلقه زدن شاعران سمپات با دولت به گرد او و نهايتا اعطاي جايزه چهره‌هاي ماندگار به او كه البته عمرش وفا نكرد كه از اين ماندگاري سودي ببرد؛ از... مي‌شود تمام اينها را بد تعبير كرد. اما مي‌شود قطبي تعبيرش نكرد و بد و خوبش ندانست. مي‌شود نتيجه گرفت كه او هميشه وسط ميدان بوده و داشته كار مي‌كرده و آن قدر اهميت داشته كه مصادره‌اش براي جريان‌هاي مختلف سياسي و فرهنگي جذاب بوده. آتشي پير بود كه جوان‌ها در كارگاه شعرش حضور مي‌يافتند و حالا از ميان اين جوان‌ها چند تن‌شان جدي‌تر و پيگيرتر بوده‌اند و براي خودشان جاي تثبيت شده‌يي در شعر امروز ايران دارند. بچه‌هاي كارگاهش مي‌گويند در شناخت شعر شم عجيبي داشت و شعر خوب را حتي اگر از سليقه و سبك خودش بسيار هم دور بود، تشخيص مي‌داد و فراتر از تشخيص، در معرفي آن به ديگران مي‌كوشيد. اين نوعي شرافت هنري است كه اهلش مي‌دانند اين روزها خيلي كمياب شده.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون