• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۳۰ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5218 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۷ خرداد

نهرو و نامه‌هايش

مرتضي ميرحسيني

جواهرلعل نهرو كه بيست‌وهفتم مه 1964 درگذشت، چهره مهمي در تاريخ هند محسوب مي‌شود. سال‌ها كنار گاندي براي استقلال كشورش از سيطره انگليسي‌ها جنگيد و بعد براي حدود هفده سال نخست‌وزير هند بود. در سال‌هاي مبارزه براي استقلال از دشواري‌هاي بسياري گذشت و حتي چندبار زندان را هم تجربه كرد، اما هميشه، حتي در بدترين لحظات به وقار و ميانه‌روي شناخته مي‌شد و نگاه منصفانه‌اش هرگز، حتي در مواجهه با بدترين مخالفانش نيز مخدوش نشد. از زندان براي دخترش نامه مي‌نوشت و در اين نامه‌ها درباره همه‌چيز، از تاريخ جهان گرفته تا درس‌هاي زندگي صحبت مي‌كرد. «تا سي‌وسه روز ديگر بايد آزاد شوم. احتمال هم دارد مرا كمي زودتر مرخص كنند. هنوز دو سال تمام زندانم تكميل نشده است. اما سه ماه‌ونيم از دوران زندانم مانند تمام زندانياني كه رفتارشان خوب باشد، تخفيف داده شده است. گويا من طرز رفتاري شايسته داشته‌ام، درحالي كه هيچ كاري نكردم كه شايسته چنين ارفاقي شده باشم. بدين قرار ششمين دوران زندانم به پايان مي‌رسد و باز دوباره به جهان پهناور بيرون خواهم رفت. اما براي چه منظوري؟ وقتي كه بيشتر رفقايم هنوز در زندان هستند و تمامي كشور همچو زنداني وسيع به نظر مي‌آيد، اين آزادي ظاهري چه فايده دارد!... بنيامين ديسراييلي، سياستمدار معروف انگليسي در قرن نوزدهم نوشته است: اشخاص عادي كه به زندان و تبعيد فرستاده مي‌شوند اگر زنده بمانند افسرده خواهند شد، اما مردان ادبيات ممكن است اين ايام را بهترين دوران عمرشان بشمارند. اما من از مردان ادبيات نيستم و نمي‌توانم بگويم سال‌هايي كه در زندان گذرانده‌ام شيرين‌ترين دوران عمرم بوده است. تاريخ‌نويس هم نيستم. در واقع من چه هستم؟ پاسخ به اين سوال برايم بسيار دشوار است. من به كارهاي مختلف پرداخته‌ام. ابتدا در مدرسه عالي به علوم پرداختم و بعد به سراغ حقوق رفتم و بعد تمايلات مختلفي را دنبال كردم و عاقبت شغل بسيار عادي زندان‌روي را پيشه ساختم كه در هند بسيار رايج است... بي‌معني خواهد بود كه بخواهيم مردم گذشته را با مقياس‌هاي امروزي بسنجيم و مورد قضاوت قرار دهيم. طبعا هر كس اين حرف را مي‌پذيرد و قبول دارد، اما متاسفانه همه‌كس نمي‌پذيرد كه قضاوت كردن درباره امروز هم با ميزان‌ها و معيارهاي گذشته به همين اندازه بي‌معني و نادرست است... اين حرف راست است كه ما به گذشته مديونيم. اما تمام وظيفه و تعهد ما نسبت به گذشته نيست. بلكه وظايفي نيز نسبت به آينده داريم و شايد اين وظيفه و تعهد بزرگ‌تر از آن باشد كه نسبت به گذشته داريم. زيرا گذشته، گذشته است و انجام پذيرفته است و ما نمي‌توانيم هيچ‌چيز آن را تغيير دهيم. اما آينده فرامي‌رسد و شايد بتوانيم در شكل دادن به آن تاحدي موثر باشيم... گاهي اوقات بي‌عدالتي‌ها و ناشادماني و خشونت دنيا ما را در فشار مي‌گذارد و افكار ما را تيره مي‌سازد، چنان كه هيچ راه خروجي به نظر نمي‌رسد. مثل ماتيو آرنولد احساس مي‌كنيم هيچ روزنه اميدي براي جهان وجود ندارد و تنها كاري كه مي‌توانيم بكنيم اين است كه دست‌كم نسبت به يكديگر وفادار باشيم: زيرا جهاني كه به نظر مي‌رسد/ در برابر ما به‌صورت سرزمين روياها گسترده است/ با اين ‌همه گوناگوني، اين‌ همه زيبايي، اين ‌همه تازگي/ به راستي نه شادماني دارد، نه محبت و نه روشني/ نه يقين، نه آرامش، و نه كمكي براي رنج/ شبيه به بياباني ظلماني/ ما گرفتار ميان شيپورهاي جنگ و گريز/ مثل رويارويي ارتش‌هاي جاهل در درون تاريكي... اگر چنين نگاهي داشته باشيم، معلوم است كه درس زندگي و تاريخ را درست نياموخته‌ايم... كه در زندگي، هم باتلاق‌ها و مرداب‌ها و گوشه‌هاي تاريك هست و هم كوه‌هاي بلند و برف‌ها و شب‌هاي زيباي پرستاره.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون