• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۳۰ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5232 -
  • ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲۵ خرداد

اتفاقات مهم سينمايي دولت يازدهم در گفت‌وگوي «اعتماد» با حجت‌الله ايوبي رييس سابق سازمان سينمايي

ثابت كردم مردم هنوز سينما مي‌خواهند

تينا جلالي

تحليلگران بر اين باورند تاريخ تكرار نمي‌شود، چرا؟ چون اجزاي تشكيل‌دهنده آن متفاوت است و اساسا در تاريخ تكرار صورت نمي‌گيرد، به بياني ديگر هر آنچه در گذشته شاهدش بوديم قرار نيست تمام و كمال در آينده جلوي چشم ما اتفاق بيفتد؛ اما چه چيز باعث مي‌شود تصور تكرار تاريخ در ذهن ما شكل بگيرد؟ بعضي حوادث و وقايع امروز را كه مرور مي‌كنيم، مي‌بينيم بي‌شباهت به آنچه در تاريخ خوانديم، نيست. كارشناسان حوزه تاريخ بر اين باورند مجموعه علت‌هاي مشابهي كه در زمان‌ها و دوره‌هاي مختلف رخ مي‌دهد باعث به وجود آمدن معلولات و حوادث مشابه در تاريخ مي‌شوند و از اين روست كه ما فكر مي‌كنيم تاريخ دوباره تكرار مي‌شود. اشاره مختصر از آن جهت بود كه بدانيم اين روزها مجموعه علت‌هايي كه در سينماي ايران در حال شكل‌گيري و بروز و ظهور است و اين نگراني را به وجود آورده كه نكند قرار است دوباره به هشت سال گذشته برگرديم و تكرار روزهاي تاريكي كه سينماگران با هم اختلافات و درگيري‌هاي شديد داشتند را به نظاره بنشينيم؟ از تغيير رويكرد و سياست‌هايي كه رييس جديد سازمان سينمايي برعهده گرفته تا حملات سازمان يافته شده به يكي از فيلم‌هاي بي‌اهميت جشنواره فيلم فجر سال گذشته، تا همه اتفاقاتي كه سينما اين روزها تجربه مي‌كند،  باعث شد سراغ حجت‌الله ايوبي، رييس سابق سازمان سينمايي برويم و با او بخشي از اتفاقات مهم سينما را مرور كنيم كه خواندن حرف‌هايش در اين روزهاي پرتشويش سينما خالي از لطف نيست...

   شما زماني بر مسند رياست قرار گرفتيد كه سينماي ايران از مشكلات زيادي رنج مي‌برد؛ از يك طرف تعطيلي خانه سينما، از طرف ديگر توقيف بسياري از فيلم‌ها، فضاي ملتهب حاكم بر سينما و بسياري چالش‌هاي ديگر. در ابتدا چطور شد كه اين مسووليت را پذيرفتيد؟
خيلي خوشحالم كه در خدمت شما هستم. چند سالي است كه از رفتن من از سينما گذشته و در اين مدت خيلي‌‌ها دوست داشتند بنشينيم در مورد سينما با هم حرف بزنيم ولي فكر مي‌كردم زمانش نرسيده كه بخواهم در مورد گذشته و سينما سخن بگويم؛ اما الان به نظرم صحبت كردن بي‌فايده نباشد. اولين‌بار است كه مي‌خواهم در مورد آنچه در دوران مديريتم در سينما گذشت، مصاحبه طولاني انجام بدهم. برايم ترسيم آن روزگاري كه وارد سينما شدم واقعا دشوار است. سال 92 سال جنگ تمام عيار در سينما بود. مساله بسته شدن خانه سينما يكي از مشكلات بود. تقريبا تمام سينما با هم درگير شده بودند. روزگاري بود كه خيلي از نويسندگان سينما به جاي اينكه فيلمنامه بنويسند، شب‌نامه مي‌نوشتند. زماني كه من به اين سمت منصوب شدم، مي‌دانستم چه كار دشواري است اما آن دشواري براي من يك انتخاب بود. رسم است كه وقتي دولت عوض مي‌شود، وزير جديد مي‌آيد. در تالار وحدت قرار بود جلسه‌اي باشد و وزير جديد كه آقاي دكتر علي جنتي بودند با هنرمندان سخن بگويند اما براي انتخاب نماينده يا نمايندگاني از سينما، ايشان آخر موفق نشدند. همه رشته‌ها، تئاتري‌ها و تجسمي‌ها، نويسندگان و بالاخره هفت هنر نمايندگان خودشان و پيشكسوتاني را معرفي كردند ولي در مورد سينما همين كه شايعه مي‌شد كسي مي‌خواهد در مورد سينما حرفي بزند، اطلاعيه‌هاي مختلف داده مي‌شد و روابط عمومي طي دو، سه روز، سه، چهار بار تكذيب كرد كه ايشان نمي‌خواهند حرف بزنند و نهايتا هيچ‌كس از طرف سينما نتوانست انتخاب شود. حتي پنج دقيقه هم كسي نتوانست در مورد سينماي ايران حرف بزند. هيچ‌كس نمي‌توانست بگويد من نماينده سينماي ايران هستم و در مورد سينماي ايران مي‌خواهم حرف بزنم. خيلي شكاف‌ها عميق شده و درگيري‌ها شديد بود. سينما در آن زمان دچار جنگ دوقطبي فرسايشي بود و بدتر از همه اين بود كه سينما مشروعيت خود را از دست داده بود. بدتر از اين بود كه حساسيت بسياري از تصميم‌سازان و تصميم‌گيرندگان برانگيخته شده بود و همه در مورد سينما حرف مي‌زدند. هر گروهي از سينماگران براي اينكه مشكلات‌شان حل شود، به جمعي پناه برده بودند. عده‌اي از سينماگران از دستگاه‌هاي مختلف و افراد مختلف كمك مي‌خواستند. مي‌خواهم بگويم همه سرها در سينما بود. بالاتر از همه در ميان تصميم‌سازان تقريبا داشت يك اجماعي شكل مي‌گرفت كه اصلا سينما براي چه بايد باشد؟ سينمايي كه در سال چند صد هزار نفر بيشتر مخاطب نداشت و تعداد بينندگان آن بسيار بسيار پايين بود؛ سالن‌ها داشت از بين مي‌رفت. يادم مي‌آيد عده‌اي به من مي‌گفتند شما سالي 10 فيلم مي‌سازيد، چند صد هزار نفر هم مي‌خواهند اين فيلم‌ها را ببينند؛ خب، چه كاري است! اين فيلم‌ها را بدهيد تلويزيون پخش كند. اين‌ همه سر و صدا، جار و جنجال و درگيري براي چيست؟ كه تمام نظام جمهوري اسلامي ايران و تمام دستگاه‌هاي نظارتي و تمام علما و روحانيون و كميسيون فرهنگي مجلس و همه را به خود مشغول و همه را درگير كرده. چنين وضعيت عجيب ‌و غريبي در آن زمان بود. من فكر نمي‌كنم سينماي ايران هيچ‌ وقت چنين روزهايي را در دوران خود تجربه كرده باشد. من آقاي جنتي را دورادور مي‌شناختم و ايشان هم مرا مي‌شناختند. قبل از اينكه وزير شوند با هم جلسه‌اي داشتيم. جلسه را در محل اكو -كه من آن ‌زمان رييسش بودم- برگزار كرديم؛ در اكو بنياد شمس تبريزي و مولانا داشتيم و براي خودمان بساطي داشتيم با گفتارهاي شمس و مولانا. ايشان به آنجا تشريف آورده بودند و با هم گفت‌وگو كرده بوديم. سه، چهار ماه به وزارت ايشان مانده بود. به من سازمان فرهنگي ارتباطات را پيشنهاد كردند و بعد معاونت فرهنگي را كه آن را هم نپذيرفتم، چون با اينكه خودم اهل كتاب و دانشگاهي بودم، احساس مي‌كردم علاقه‌اي به كارهاي اجرايي مربوط به كتاب ندارم. نهايتا در آن زمان با هم براي معاونت هنري توافق كرديم ولي هفته بعد آقاي جنتي آمدند و با من صحبت كردند و گفتند ما در مشورتي كه با دوستانم داشتيم، [ديديم] جايي كه الان به ‌شدت وضعيت بحراني دارد، سازمان سينمايي است. آيا شما علاقه‌مند هستيد؟ من در جواب گفتم الان بحث علاقه نيست؛ همه ما در حال حاضر دوست داريم براي كشورمان كاري كنيم. واقعا آن روز فكر كردم شايد رفتنم به سازمان سينمايي بتواند براي كشور مفيد باشد. من در جريان بسته شدن خانه سينما خيلي تلاش كرده بودم و با وزير وقت، آقاي سيدمحمد حسيني، اطرافيان و مديركل حقوقي ايشان پيوسته در تماس بودم. چندين جلسه با آنها داشتم. خيلي تلاش كردم اين اتفاق نيفتد؛ چون معتقد بودم براي سينما هزينه دارد و بحران را شديدتر مي‌كند. هر دفعه هم با وزير ديدار داشتم ايشان متقاعد مي‌شد ولي بعد دوستان ديگر با او صحبت مي‌كردند همه افرادي كه فكر مي‌كردم اثرگذار هستند و من را مي‌شناسند و فكر مي‌كردم ممكن است آبرو و اعتباري داشته باشم و حرف‌شنوي از من داشته باشند. 
   عوامل بازدارنده و فراقانوني در همه دوره‌ها و در همه حوزه‌ها حضور دارند. خصوصا بخش‌هاي مختلف هنري. دوران شما هم از اين قاعده مستثني نبود. مصداق‌هايش هم كه باعث تشنج و جدال در سينما مي‌شد، روشن است. نگران نبوديد چنين عواملي دوران مديريت شما را دچار التهاب كنند؟ برخورد شما با آنها چگونه بود؟ 
همان زمان هم رفقاي نزديك من بسيار نگران بودند، چون فكر مي‌كردند من نادانسته وارد مقوله‌اي شده‌ام و نمي‌دانم چه مصيبت‌ها و بلاهايي در انتظار من است؛ اما من چون در جريان درگيري‌هاي سينما بودم، مي‌دانستم. البته واقعيتش را بخواهيد نه تا اين حد! وقتي وارد سينما شدم، حس كردم از آن چيزي كه فكر مي‌كردم، كار دشوارتر و سخت‌تري بر عهده دارم. گاهي در دوراهي‌هاي بسيار خطرناك و تصميمات بسيار سخت قرار مي‌گرفتم و مي‌دانستم هر تصميمي عواقب و حاشيه‌هاي فراوان دارد. سينما به دليل شهرت، اثرگذاري و اهميتش مورد ‌توجه است و همه خودشان را در مساله سينما صاحب‌نظر مي‌دانند. متاسفانه ما بسياري از ناكامي‌هاي فرهنگي خودمان را گردن سينما مي‌اندازيم. چرا وضع مملكت اينجوري است؟ چون سينماگران ما اين‌گونه‌اند. يعني [مي‌گويند] وضع فرهنگ، رفتار عمومي، سبك زندگي و لباس پوشيدن مردم و همه و همه به سينما برمي‌گردد! در آن روزگار سينما متهم اصلي بود. يادم مي‌‌آيد يك روز در كميسيون فرهنگي مجلس سوالي مطرح شد مبني بر اينكه سينماي ايران در تراز انقلاب اسلامي هست يا نه؟ آقاي جنتي هم در جلسه بودند. گفتم سينماي ايران هم بخشي از جامعه ايران است. شما اگر عادلانه بخواهيد قضاوت كنيد به همه بخش‌ها نگاه كنيد. آيا مديريت ارشد كشور ما در تراز انقلاب اسلامي و ارزش‌هاي ديني ملي ما هميشه بوده؟ اين همه مشكل مديريت كشور پيدا كرده است! دانشگاه‌ها و بقيه بخش‌ها هم همين‌طور. وقتي با نگاه جامعه‌شناختي‌تر موضوع را بررسي كنيد، خواهيد ديد كه آيا مجلس ما هميشه در تراز كشور و انقلاب بوده؟ اين‌ همه رييس‌جمهور ما بودند كه هر كدام با يك مشكل مواجه شدند. اين‌ همه نماينده مي‌آيند و بخش عمده‌اي از آنها ردصلاحيت مي‌شوند. گفتم چرا اينقدر انتظارات‌مان را از سينما بالا برديم؟ سينماي ايران در سال 100 فيلم مي‌سازد؛ شما از اين 100 فيلم با 50 تا 60 فيلم كه اصلا مشكلي نداريد! 30 تا 40 فيلم را هم بعضي‌ها دوست دارند و بعضي‌ها نه. اين وسط كلا جريان سينماي ايران در طول جشنواره روي دو، سه فيلم گير مي‌كند. پس سينمايي كه 60 تا 70 درصد آن از شما نمره قبولي مي‌گيرد، كارنامه‌اش از نظر شما بايد خوب باشد. هنوز هم معتقد هستم كارنامه سينما كاملا قابل قبول است. منتها آنقدر پشت سر سينما حرف‌هايي زده شد كه ناخودآگاه موج و اجماعي عليه آن درست شد. اتفاقا الان هم اين خطر را احساس مي‌كنم! به نظرم مديران فعلي سينما حواس‌شان خيلي بايد جمع باشد تا در محافل‌شان براي آدم‌هاي خوبي كه شريف و دلسوز كشور هم هستند، مسائل سينما را برجسته نكنند و جو ضد فرهنگ و هنر و سينما درست نكنند كه به يك‌باره با اتفاقات سال 92 مواجه شويم كه در شوراي فرهنگ عمومي به اتفاق آرا گفتند درِ خانه سينما بايد بسته شود. حتي شنيده بودم يك نفر گفته اين خانه را بايد به آتش كشيد و خاكسترش را به آب ريخت. من در همان جلسه از يكي از شخصيت‌هاي دوست داشتني كه هميشه به سينما كمك مي‌كرد، پرسيدم مگر شما در آن جلسه نبوديد؟ چرا از سينما دفاع نكرديد؟ به من گفت به قدري فضا تند بود كه اصلا نمي‌شد حرف زد! مي‌خواهم بگويم گاهي همه ما به هم كمك مي‌كنيم يك جوي درست مي‌شود ولي وقتي وارد مي‌شويم، مي‌بينيم خب صد فيلم در سينما ساخته مي‌شود كه چهار فيلم آن خوب است. دو فيلم هم بد. پس اين همه فيلم‌هاي دفاع مقدس و فيلم‌هاي ديني را چه كسي ساخت؟ اين‌ همه حضور در جشنواره‌هاي خارجي چگونه رقم خورد؟ به هر حال خود سينماگران اين كارها را كردند.
   بد نيست در اينجا از مهم‌ترين چالش‌هاي شما بين سال‌هاي 92 تا 96 صحبت كنيم. خاطرات تلخ و تاريكي كه داشتيد؛ افرادي كه براي شما موانع ايجاد مي‌كردند و تلاشي كه شما براي هموار كردن مشكلات و چالش‌ها داشتيد.
در آن زمان عليه سينما فضايي درست شده بود و سينما متهم اصلي بود. به خيلي از افرادي كه در كميسيون فرهنگي مجلس بودند، حتي به بسياري از علما و انسان‌هاي بسيار شريف و خوب، آنقدر گزارش‌هايي عليه سينما داده بودند و از وابستگي اهالي سينما گفته بودند كه آنها را بدبين كرده بود. همان زمان تعدادي از مستندسازان مشكل پيدا كرده بودند. در آن مقطع سينما بسيار ضدملي، ضدنظام و ضدارزش‌هاي ديني تلقي شده بود. مهم‌ترين چالش از نظر من همين بود. با خودم مي‌گفتم چگونه مي‌شود مشروعيت را دوباره به سينما برگرداند؟ رقابت‌هاي حرفه‌اي كه خب طبيعي است و در همه رشته‌ها هست و همه ما مي‌فهميم؛ اما جمعي بيرون از سينما بودند و واقعا غرضي نداشتند ولي آنقدر نسبت به سينما بدبين و بدگمان شده بودند كه تغيير ذهنيت‌شان بسيار دشوار بود. مدام با اين افراد جلسه داشتيم، صحبت مي‌كرديم و توضيح مي‌داديم. مهم‌ترين چالش هم در آن زمان كه عهده‌دار مسووليت شدم، خانه سينما بود. در سخنراني روز اولم گفتم بسته شدن خانه سينما مثل خاري است كه در پاي سينماي ايران است. شايد به‌ ظاهر نكته كوچكي باشد ولي اين خار در پاي سينماي ايران است و سينماي ايران نمي‌تواند راه برود. تا خار را از پاي سينماي ايران بيرون نياوريم، براي سينما نمي‌توان كاري كرد. در دو، سه هفته اول اين چالش را داشتيم و كار سخت و پرهزينه بود. خيلي‌ها مخالف بودند. من به آقاي جنتي همان روز عرض كردم كه من براي آقاياني كه مخالف بازگشايي خانه سينما هستند بسيار احترام قائلم ولي اين افراد نمي‌دانند خانه سينما هيچ خطري نه براي نظام دارد، نه كشور و نه اسلام. گفتم فقط يك جو منفي درست شده و اگر بازگشايي شود، بعدها مخالفان هم خوشحال خواهند شد. من حتي به آقاي جنتي عرض كردم خانه سينما را باز مي‌كنم و بعد هم اگر ماموريت من در سينما همين دو هفته باشد، مي‌روم. مدير بعدي كه نمي‌تواند خانه سينما را ببندد! گفتم اين ماجرا را حل مي‌كنم و بعد هم مي‌روم. من حتي با اين نيت آمده بودم كه تنها كارم در سينما همين باشد كه خوشبختانه انجام شد و مشكلي پيش نيامد. بعد كه خانه سينما بازگشايي شد، جلسه‌اي با اهالي سينما گذاشتم و به آنها گفتم: مولانا مي‌گويد: «چون كسي را خار در پايش جهد/ پاي خود را بر سر زانو نهد - وز سر سوزن همي ‌جويد سرش/ ور نيابد، مي‌كند با لب ترش/ خار در پا شد چنين دشوارياب/ خار در دل چون بود؟ وادِه جواب/ خار در دل‌ گر بديدي هر خسي/ دستْ كي بودي غمان را بر كسي؟» به آنها گفتم: اگر كسي خار در پايش رود، خلاصه پاي را سر زانو قرار مي‌دهد و اين خار را بيرون مي‌آورد. سوزني مي‌آورد و سعي مي‌كند سر خار را پيدا كند. به آنها گفتم: اگر خاري در پا برود، يافتنش آنقدر دشوار است اگر در دل خاري رود آن را چه بايد كرد؟ گفتم: مي‌توانستم خار در پا را در بياورم [اما] خاري كه شماها در دل هم كرديد، كار خودتان است و بايد سعي كنيد اين خار را از دل خودتان در بياوريد و وحدت را بين خودتان ايجاد كنيد. خوشبختانه اين اتفاق افتاد. روزي كه من رفتم همه كساني كه با هم مخالف بودند به آرامي دوباره با هم دوست شدند. يادم هست با گروهي جلسه مي‌گذاشتم گروه ديگر مي‌آمد و مي‌گفت چرا با آنها جلسه گذاشتي؟ همين فيلمسازاني كه الان دوباره با هم رفيقند، در آن زمان تحمل ديدن همديگر را نداشتند. خوشبختانه اين چالش در همان زمان برطرف شد. 
   بعضي از فيلمسازان و سينماگران معتقد بودند شما تفكرات مدرن داريد. اين انديشه و جهان‌بيني جديد شما از كجا نشات مي‌گيرد؟ حاصل دنياديدگي شماست يا مشورت‌هايي كه از درون اهالي سينما به شما مي‌دادند؟ 
اهالي سينما لطف دارند. شايد نوگرا و مدرن بودن خيلي فضيلت نباشد كه بخواهيم خوشحال باشيم. گاهي شايد به گونه ديگر تلقي شود ولي به هر حال جهان نو و مدرن را ديده بودم و سال‌هاي سال تحصيلاتم در فرانسه بود. با جهان سنت‌ها هم آشنا بودم به واسطه رشته تحصيلي‌ام در ايران، دلبسته ايران و سنت‌هاي ايراني بودم و هستم. زندگي من اساسا سنتي بوده و هست و اصلا طوري كه فكر مي‌كنند، مدرن نيست. همچنين عظمت سينماي ايران را به عنوان مدرن‌ترين هنر در خارج از كشور ديده بودم و تحسين اروپايي‌ها و فرانسوي‌ها و جشنواره كني‌ها از سينما را مي‌دانستم. يعني ايمان داشتم كه سينماي ايران بيان بسياربسيار باشكوه و بدون لكنت از فرهنگ و سنت‌هاي ايراني دارد؛ لذا ما با نگاه ايراني، ملي، مذهبي، سنتي و در عين حال باور و اعتقاد به اين هنر مدرن و نو از سينما كارمان را شروع كرده بوديم. تفاوتي كه شايد سينماگران احساس مي‌كنند، اين است كه من معتقدم براي گفت‌وگو با دنيا و مردم بايد از زبان‌هاي نو استفاده كنيم. من سينما را يك زبان مي‌دانم؛ همان‌طور كه تابلوي نقاشي يك زبان است، فيلم و تئاتر هم يك زبان است. استفاده از اين زبان براي بيان داشته‌هاي فرهنگي يك ملت چيزي است كه من به آن ايمان داشتم. شايد اين ايمان را اهالي سينما احساس مي‌كردند.
   اهل مشورت بودن يكي ديگر از خصوصيات شماست و اينكه خودراي نبوديد. از خانم رخشان بني‌اعتماد تا مرحوم عباس كيارستمي و گروهي از روشنفكران طرف مشورت شما بودند. درباره اين خصلت خود براي‌مان بگوييد.
واقعا براي شنيدن و گفت‌وگو كردن وقت مي‌گذاشتيم. يادم هست در اولين گفت‌وگوها و مصاحبه‌هايي كه داشتم، گفته بودم اولويت من براي شنيدن است. واقعا حرف همه را در سينما شنيدم و مدت‌ها نشستيم با تك‌تك افراد برجسته از جناح‌هاي مختلف از طيف‌هاي مختلف صحبت كرديم. آن سال‌ها كار خوبي انجام شد؛ به دليل اينكه وضع سينما به گونه‌اي بود كه اصلا غير از آن نمي‌شد رفتار كرد. ما پارلمان كوچكي در سازمان سينمايي درست كرديم. تقريبا همه طيف‌هايي كه چند سال درگير بودند و با هم مشكل داشتند، يك هفته از بزرگان‌شان در نشست‌هاي اين پارلمان شركت مي‌كردند و آقاي دادگو دبير اين نشست‌ها بود. يك هفته نشست گذاشته بوديم؛ يك روز با تهيه‌كننده‌هاي سينما، يك روز با سالن‌دارها، يك روز در خصوص صنعت سينما و يك روز در خصوص فيلمسازي... همه بزرگان بودند. گاهي جلسات پنج، شش ساعت هم طول مي‌كشيد بسيار جلسات و نشست‌هاي خوبي بود كه صورت‌جلسه و ضبط شده و خودش سند بسيار مفيدي است. ما براي راه‌اندازي مدرسه ملي سينما با تمام بزرگان سينما مشورت كرديم و به دبيري استاد يونس شكرخواه جلسه بسيار مهمي برگزار كرديم. در اين جلسات كه در محل اكو برگزار مي‌شد، از آقاي اصغر فرهادي حضور داشتند تا منتقدان مدرسه ملي سينما. شش، هفت ساعت در اين جلسات صحبت و بحث مي‌شد. بنابراين مي‌خواهم بگويم خيلي طبيعي بود. سرمايه اصلي ما كساني بودند كه سال‌هاي سال در سينما كار ‌كردند و تجربه اندوختند و من واقعا سعي مي‌كردم از اين تجربه‌ها استفاده كنم.
   راه‌اندازي گروه سينمايي هنر و تجربه، برگزاري جشنواره جهاني فيلم فجر، بازگشايي مدرسه ملي، افزودن پلتفرم‌هاي وي‌او‌دي -كه از آن به عنوان يكي از مهم‌ترين بخش‌هاي نمايشي ياد مي‌شود- و ... مهم‌ترين دستاوردهاي شما در دوران مسووليت‌تان است. تمام اين پروژه‌ها محصول تفكرات شما بود يا بسترسازي آن به دوره‌هاي قبل مربوط مي‌شد؟
به هر حال حتما دستاوردهاي دوران مديران قبلي به مديران جديد ارث مي‌رسد و اين بسيار طبيعي است و مديران گذشته هم همه تلاش كردند تا سينما را به اين نقطه برسانند؛ اما خود من هم از گذشته با مقوله سينما آشنايي داشتم و به نتايجي رسيده بودم. پيش از اينها كتاب «دولت هنر» را نوشته بودم كه سياست‌هاي سينمايي كشورهاي مختلف يكي از فصل‌هاي اين كتاب است. در اين كتاب مناسبات سينمايي كشورهاي ديگر، دولتمردان، بخش‌هاي خصوصي و دولتي با سينما در پخش و عرضه و ساخت فيلم نوشته شده و بيان مي‌شود كه اين مناسبات چگونه است. بنابراين با ادبيات سينما آشنا بودم. تصوير سينماي ايران هم در آن روزها كاملا مشخص بود. فروش فيلم‌ها تقريبا 23 ميليارد تومان بود. قشنگ يادم هست كه 298 سالن سينما داشتيم كه بيشتر اين سينماها مخروبه و از بين رفته بود. يكي از غم‌انگيزترين جلسات من با سينماداران بود. همه به اتفاق از تغيير كاربري صحبت مي‌كردند و خواسته‌هاي‌شان در حد پول آب و برق و فاكتورها بود. به قدري سالن‌داري در سينما كار حقيري شده بود كه باعث تعجب بود. يكي از مصاحبه‌هاي آقايان سينمادار هميشه خاطرم هست كه گفته بودند اجازه دهيد سالن سينما را به سرويس بهداشتي تبديل كنم و ثابت كرده بود كه درآمدش از سالن‌داري بهتر است. من در روزهاي آخر مسووليتم آن سالن سينما را دوباره افتتاح كردم و افتتاح اين سينما با چندين سالن زيبا و باشكوه جزو زيباترين كارهاي بنده بود. اين كار را دوست داشتم. اين وضعيت سينما بود. چيزي به نام وي‌اودي وجود نداشت. من مي‌دانستم جهان به سمت وي‌اودي مي‌رود. وقتي اين موضوع را مطرح مي‌كردم خيلي از تهيه‌كننده‌ها با آن آشنا نبودند هنوز هم نتفليكس رونق نگرفته بود، اما مي‌دانستم آينده سينماي ايران را وي‌اودي نجات مي‌دهد. تيمي كه در موسسه رسانه تصويري براي وي‌اودي‌ها آورديم افراد برجسته‌اي بودند. آن دوراني بود كه از افراد برجسته از تلويزيون هم در كنار ما حضور پيدا كرده و همه به ما كمك كردند و ما به يك‌باره با ژنرال‌هايي در وي‌اودي مواجه شديم كه خيلي به كارشان وارد بودند. در آن زمان تصميم من اين بود كه كل موسسه رسانه تصويري به وي‌اودي تبديل شود و عملا تبديل شده بود. آقاي جنتي و دولت هم پاي كار بودند. آقاي واعظي آن زمان وزير ارتباطات بودند جلسه‌اي با هم گذاشتيم. ايشان به ما گفتند با هزينه صفر همه كارها را مي‌كنيم و يارانه هم مي‌دهيم براي اينكه وي‌اودي راه بيفتد. دعوايي بود بين وزارت ارشاد و تلويزيون كه هر كدام مي‌خواستند صاحب وي‌اودي شوند كه در آن مقطع به سازمان بازرسي رفتيم و پيگيري‌هاي مستمر داشتيم و در نهايت ما پيروز شديم ولي بعد به حالت اول برگشت. مهم اين است كه وي‌اودي راه افتاد. مي‌خواهم بگويم چنين وضعيتي سينما داشت. من احساس كردم ما بايد چند كار را فوري انجام دهيم. اولين كار ما ديجيتال كردن كل سالن‌هاي كشور بود و بايد انجام مي‌شد. راهي نداشتيم. ديجيتال كردن هم اين‌گونه نبود كه بخواهيم در يك شهر انجام دهيم. يا بايد كل سينماي ايران يكپارچه ديجيتال مي‌شد يا اصلا بايد آنالوگ باقي مي‌ماند. تصميم سخت بود؛ لذا ما شش ماه همه كمك‌هاي فارابي را قطع كرديم و به همه سينماها گفتيم آقايان شش ماه از كمك‌هاي مختصر ما استفاده نكنيد. سعي كرديم دنبال كار را بگيريم. آن موقع موسسه سينماي شهر هم‌ پاي كار بود. حتي زمستان شهر به شهر كار مي‌كردند. فكر مي‌كنم هفت يا هشت ماه بيشتر طول نكشيد كه كل سينماهاي ايران ديجيتال شد.
   با چه بودجه‌اي كار انجام شد؟ 
بخشي از بودجه توسط سينماداران تقبل مي‌شد و بخش ديگر از طرف سازمان سينمايي بود. بودجه‌اي كه مي‌خواستيم براي ساخت فيلم بگذاريم، نگذاشتيم. آن سال تقريبا به سينما كمك نكرديم و كل بودجه فارابي و همه را براي ديجيتال‌سازي سينماها صرف كرديم كه به نظرم كار درستي بود. از آن كارهايي نبود كه خردخرد انجام داد. اين اتفاق يك تحول در سينماي ايران بود. براي اينكه قبلا يك فيلم در تهران نمايش داده مي‌شد پنج ميليون پول كپي فيلم‌ها بود. تهيه‌كننده مي‌گفت پنج ميليون كپي كنم به شهرستان‌ها ببرم كه فيلم‌ها دو ميليون بفروشد. كپي نمي‌كردند و صبر مي‌كردند بعد از اكران فيلم‌شان، كپي فيلم‌ها را در شهرستان‌هاي مختلف مي‌چرخاندند. فيلم وقتي به شهرستان‌ها مي‌رسيد كه تمام ايران فيلم را ديده بودند و درباره آنها در سايت‌ها و اينترنت شنيده بودند ولي با ديجيتال همه ايران با هم فيلم را مي‌ديدند و اين فروش سينماي ايران را چندبرابر كرد. چنين نهضتي را براي بازسازي سالن‌هاي سينما شهر به شهر شروع كرديم. نهضت بزرگ‌تر ساختن سينماها در مال يا مجتمع‌هاي تجاري بود. در مسيري كه در شهر مي‌رفتم چندين مركز تجاري شماره تلفن‌هاي‌شان را مي‌نوشتم و به صاحبان‌شان و مهندسان زنگ مي‌زدم و سراغ صاحبش را مي‌گرفتم. صاحبش تعجب مي‌كرد كه چه كاري با او داريم. براي‌شان ثابت مي‌كردم اگر در مركز تجاري خود سينما بسازيد با چه سود و منفعتي همراه مي‌شود. با صحبت‌هاي من چندين مكان تغيير كاربري دادند. يعني مغازه‌ها را خراب كردند و سالن سينما ساختند. اتفاقي كه در مشهد افتاد، اين بود كه در مشهد سازنده‌ها را جمع كردم؛ در حالي‎كه مراكز تجاري خود را ساخته بودند. اولش با دلسردي و صرفا احترام جلو آمدند بعد كه براي‌شان توضيح دادم يواش‌يواش قانع شدند. آنها را آوردم تهران كوروش و تيراژه را ديدند. رفتند مغازه‌هاي خود را خراب كردند و 20 سالن سينما در مشهد احداث شد. همين كار را در شيراز كرديم. مي‌خواهم بگويم اين نهضتي بود كه من شب و روز با عشق و علاقه مي‌دويدم تا يك سالن سينما به شهر اضافه كنيم. يا ارشاد مجتمع‌هاي فرهنگي‌اي داشت كه طبق قانون بازرسي كل كشور و ديوان محاسبات به دليل اينكه دولتي هستند، نمي‌توانستند بليت بفروشند. رفتم با ديوان محاسبات قرارداد امضا كرديم. اجازه دادند همه سالن‌ها بليت بفروشند. هر جا هر امكاني بود، بهره بردم. در كنار راه‌اندازي سالن‌هاي سينما و وي‌اودي سينما رونق پيدا كرد. سعي مي‌كرديم جشنواره‌ها را باشكوه برگزار كنيم. در آن مقطع بعد از مدت‌ها براي اولين بار در جشنواره‌ها مقابل سينماها صف تشكيل مي‌شد. نكته قابل ‌طرح اين است كه اوايل كارم همه مي‌گفتند سينما دوره‌اش تمام شده؛ حتي آقاي رييس موسسه سينما شهر كه مدير باسابقه‌اي بود. 
   آقاي مسچي؟ 
بله، مي‌گفتند اگر شما سينماهاي مدرن هم درست كنيد كلا چند ميليون نفر سينمارو بيشتر نداريم! مي‌گفتند اين تعداد سينمارو افزايش هم پيدا نمي‌كند و جهان به سمتي مي‌رود كه همه در خانه سينما دارند، موبايل‌ها شده سينما و سينماي خانگي شده اكران‌هاي درجه يك. يعني فرقي نمي‌كند هر قدر هم سالن بسازيم، سينما مخاطبش افزايش پيدا نمي‌كند؛ ولي من نمي‌توانستم باور كنم! مگر مي‌شود؟ [آن هم] در ايراني كه مردم هيچ تفريحي ندارند و رفتن به سينما يك تفريح خانوادگي سالم است. در آن زمان كار خطرناكي كردم. شهريورماه رييس سينما شدم. 20 شهريور روز ملي سينماست. سينما سلام را راه انداختيم كه آقاي پرستويي و ديگران به ما كمك كردند و كليپي پخش شد كه يك روز مجاني. 
   خيلي شلوغ شده بود.
شلوغ كه چه عرض كنم! صبح ديدم چندين تلفن شناس و ناشناس از همه ايران براي سرم جايزه تعيين كرده‌اند. براي اينكه تمام كشور به هم خورده بود. از استان‌ها آمدند و جلسات تامين استاني گذاشتند براي اينكه مردم حمله كرده بودند به سينماها. ديدم جلوي چند سينما مثل بهمن و انقلاب راهپيمايي بود. بعضي از شهرهاي دورافتاده براي اينكه به سينما بيايند اتوبوس گرفته بودند. فيلم‌هايش همه موجود است. مردم يك روستاي كاشان با اتوبوس آمده بودند. باور كنيد فقط به خاطر مجاني بودن نبود! فضاي سينما بود. يعني مردم حس كردند سينما دوباره برگشته است. بازگشت سينما به كشور بود وگرنه مردم ايران گداي يك قِران دوزار پول كه نيستند. مردم فكر مي‌كردند دوباره سينما شروع شده. در بعضي از شهرها روساي سالن‌ها ساعت دوازده شب به مردم گفتند برويد به خانه‌هاي‌تان، فردا را خودمان مجاني اعلام مي‌كنيم. براي من عجيب بود. باور كنيد فرداي آن روز بوفه‌داران زيادي از شهرستان‌ها به من زنگ زدند و گفتند ما حاضريم كل سال هزينه سينما را بدهيم ولي سينما مجاني باشد. يكي از خاطراتم مربوط مي‌شود به رشت در يك برنامه تلويزيوني كه محبوب مردم بود، شركت كرده بودم. مجري هم از آن مجرياني بود كه با مسوولان گفت‌وگوي چالشي مي‌كرد.قبل از شروع برنامه اين مجري به من گفت: با سينما مخالفم و معتقدم ما احتياج به سينما نداريم و فيلم‌ها را بايد به تلويزيون بدهيد، پخش كند. به او گفتم الان فرصت گفت‌وگو با شما را ندارم اما در خود برنامه تلويزيوني براي شما توضيح مي‌دهم تا خودتان اعتراف كنيد كه اشتباه مي‌كنيد و ما به سينما احتياج داريم. خاطرم هست آخر آن گفت‌وگو ايشان گفتند: اعتراف مي‌كنم قبل از اين برنامه معتقد بودم نياز به سينما نداريم ولي الان معتقدم به سينما احتياج داريم. مي‌خواهم بگويم من به سينما باور داشتم. 
معتقدم يك مدير سينمايي نبايد هيچ‌ وقت پشت سر سينما حرف بزند. من به همه اهالي سينما اين اطمينان را مي‌دهم كه هيچ ‌وقت پشت سر سينما اجازه ندادم كسي بدگويي كند. در هر جلسه و محفلي اگر كسي مي‌خواست درباره سينما بد بگويد با او بحث مي‌كردم و قانعش مي‌كردم كه واقعا اين‌گونه نيست و به او مي‌گفتم كه شما اشتباه مي‌كنيد؛ ولي خب آيا هميشه اين‌گونه است؟ مي‌دانم برخي مديران ارشد ما بعضي وقت‌ها براي اينكه ثابت كنند آدم انقلابي هستند، شروع مي‌كنند درباره سينماي ايران حرف زدن كه «آقا نمي‌دانيد وضعيت سينما چه خبر است؟ سينماي ايران اين‌جور، سينماي ايران آن‌جور. پدرمان درآمد سينماگران فلانند.» بگذريم. به هر جهت اين موج مثبت در سينما درست شد و ما را به جلو پيش برد و سينماگران ما را همراهي و كمك كردند. موج سالن‌سازي شروع و تعداد سالن‌هاي سينما زياد شد. در كنار همه اين كارها، كاري كه ابتر ماند و من بسيار دلم مي‌سوزد، پروژه سينما سيار بود كه به نظرم اتفاق بسيار بزرگي در سينما بود. بسيار تاسف مي‌خورم براي كساني كه بعد از من آمدند و سينما سيار را از بين بردند. [براي] مديري كه بعد از من آمد و از دوستان من هم هست.‌اي كاش در اين كشور كسي از ما سوال مي‌كرد چرا سينما سيار را راه‌اندازي كرديد؟ من از آنها سوال مي‌كنم كه شما چرا سينما سيار را از بين برديد؟ سينما سيار طرحي است كه من در چين متوجه آن شدم. اوايل انقلاب بخش‌هايي بود كه فيلم‌ها را پخش مي‌كرد؛ آن سينما سيار نيست. من به وزير فرهنگ كشور چين گفتم شما چند سينما داريد؟ گفت 30 هزار سينماي فلان، 50 هزار سالن سينما سيار. پرسيدم سينما سيار چيست؟ گفتند دستگاهي است كه ما درست كرديم براي روستاها و فيلم‌هاي مجاني و ارزان‌قيمت براي نمايش. همه آنها به يك سرور مركزي وصل هستند و بايد 100 كيلومتر بيرون شهر باشند. حتي من خواستم يك دستگاه بخرم كه به من گفتند اين دستگاه در پكن وجود ندارد و از بيرون شهر آورده‌اند. اصلا در شهر وجود نداشت، چون قرار نبود با سينماهاي داخل شهر رقابت كند. به وسيله يك سرور مركزي، فيلم‌ها آپلود و بارگذاري مي‌شدند و تمام دستگاه‌ها ملزم بودند همزمان بيست فيلم را نشان دهند. ما اين دستگاه را هفت هزار و پانصد دلار خريديم. با چين داشتيم قرارداد مي‌بستيم كه صد عدد از اين دستگاه بخريم براي شهرستان‌ها و شهرهايي كه سينما ندارند. در اين ميان يك آقايي به ما گفت من اين دستگاه را با پرده، صوت و همه ‌چيز و خود دستگاه 29 ميليون تومان مي‌سازم. چيني‌ها قيمت دستگاه را 7 هزار و 500 دلار و نرم‌افزار آن را 300 يا 400 هزار دلار -كه رقم بالا و وحشتناكي بود- گفته بودند؛ اما اين نرم‌افزار را بچه‌هاي ما طراحي كردند. درجه يك و عالي بود. تمام باگ‌هاي چيني‌ها را گرفته بود. سينما سيار را راه انداختيم و با هر دستگاه سه نفر نان مي‌خوردند و كار مي‌كردند. مركز اين مجموعه هم در موسسه شبكه‌هاي نمايش خانگي بود. اين سيستم راه افتاد. 100 دستگاه توليد كرديم و اين دستگاه‌ها در شهر به شهر افتتاح شده بودند و عالي كار مي‌كردند. فيلم‌ها از مركز آپلود مي‌شد و خيال تهيه‌كننده‌ها راحت بود. به هيچ عنوان قابل كپي كردن نبود. مي‌دانستند چند بار نمايش داده مي‌شود اما اين موضوع با آخر ماموريت ما همزمان شد و درست مثل آن فرش طاق كسري بود كه مي‌گويند وقتي اعراب حمله كردند، آن را پاره‌پاره و توزيع كردند. اين دستگاه را هم به گروه‌هاي مختلف دادند. نمي‌دانستند آن دستگاه مهم نيست. مهم آن سرور مركزي و نرم‌افزار و سيستم يكپارچه است. مثل فرشي كه با گل‌هاي مختلف قشنگ است اما مهم خود فرش يكپارچه است. [آن تكه‌هاي] فرش با هم قشنگ است. آن سيستم به هم خورد و همه ‌چيز را توزيع كردند. اصلا يك مدت مي‌خواستند بدانند اين دستگاه چيست؟ از كجا آمده؟ درونش چه هست؟ بعد ديدند درونش چيزي نيست آن را توزيع و سيستم را تعطيل كردند. جاي تاسف است.
   آقاي دكتر؛ درباره مهم‌ترين دستاورد شما يعني «هنر و تجربه» كه گفته مي‌شود تحولي جدي در سينماي ايران -چه قبل و چه بعد از انقلاب- محسوب مي‌شود، برا‌ي‌مان صحبت كنيد؟
به هر حال بايد بگوييم يادش بخير... چراكه در حال حاضر وضعيت هنر و تجربه تعليق و تعطيل است. مثل مدرسه ملي سينما. مدرسه ملي سينما را كسي تعطيل كرد كه من بسيار دوستش دارم و از دوستان قديمي من محسوب مي‌شود و بسيار هم به او ارادت دارم و هنوز هم دوستيم. براي من سوال است! چطور مي‌شود مدرسه ملي سينما را تعطيل كنيد بدون اينكه از من سوال كنيد؟ از من كه مي‌دانيد اهل مشورتم، اهل قلمم، معلمم، دانشگاهي‌ام، كارهاي هيجاني نمي‌كنم و ... اين مدرسه را براي چه درست كرده بوديد. در كشوري كه همه يك سيستم و يك نظام هستيم و همه همديگر را قبول داريم و دوست داريم، چطور مي‌شود چنين نهادي را تعطيل كرد بدون اينكه از آن فردي كه اين مدرسه را راه‌اندازي كرده، سوال بپرسند. از من مي‌پرسيدند كه شما چرا اين مدرسه را درست كردي؟ چه برنامه‌اي داشتي؟ نپرسيدند و تعطيلش كردند. تنها سالي 2 ميليارد هزينه اين مدرسه بود! در حالي كه همان سال شنيدم نزديك 20 ميليارد براي فيلمي دادند كه نمايش داده نشد؛ فيلم رستاخيز! يعني اين پول را دادند و گفتند آقا اين فيلم را نمايش ندهيد. مي‌خواستيم سالي دو ميليارد براي بچه‌هاي اين مملكت، براي سي، چهل جوان شهرستاني كه از ميان آنها اميد شمس و برادران ارك و ... درآمدند، هزينه كنيم! براي گزينش‌شان بزرگان سينما هر كدام چهار، پنج ساعت با آنها مصاحبه مي‌كردند. چقدر طول كشيد تا اين بچه‌ها را انتخاب كنيم. ما راحت براي فيلمي كه نمايش داده نشود، 20 ميليارد هزينه مي‌كنيم ولي براي تربيت بچه‌هاي مملكت 2 ميليارد هزينه نمي‌كنيم. واقعا نمي‌فهمم و افسرده مي‌شوم از اين تصميم‌ها. منطق هنر و تجربه بسيار ساده است. ما كه دنبال تجربه فرانسه نبوديم! من عاشق كشورم هستم؛ عاشق ايران و سينماي ايران هستم. فرانسه را مشتري خودمان مي‌دانم. براي من فرانسه و اروپا مشتري كارهاي‌مان هستند. متاسفانه يك عده اين موضوع را نمي‌فهمند. سينماي ايران را كه تمام دنيا مي‌شناسد و برايش احترام قائل است، نه سينماي اكشن است و نه جور ديگر. سينماي ايران هنري و شاعرانه است؛ براي اينكه پشتوانه آن ادبيات و فرهنگ و شعر و تاريخ است. سينماي شاعرانه است كه دنيا دوست دارد وگرنه ما كه حريف هاليوود و سينماي‌شان نيستيم! من وقتي رفتم امكادو از آنها پرسيدم چرا شما اينقدر فيلم‌هاي كيارستمي را دوست داريد؟ گفتند براي اينكه كيارستمي به ما ياد داد به سادگي مي‌توانيم در مقابل هاليوود بايستيم. ما با سينماي شاعرانه مي‌توانيم مقابل هاليوود بايستيم. فرانسوي‌ها مي‌گفتند ما كه زورمان به هاليوود نمي‌رسد، اما با سينماي ايران مي‌توانيم مقابل هاليوود قرار بگيريم. حالا من بروم طرفدار سينماي فرانسه بشوم؟ حالا مشكل سينماي فرهنگي ما اين بود و هست كه در جريان سينماي تجاري كه بايد باشد، قرار مي‌گيرد. من طرفدار سينماي تجاري هستم. سينما تا نفروشد و تجاري نباشد، نمي‌ماند. ما اگر بگوييم سينماي ايران بايد فقط هنر و تجربه باشد، اشتباه بزرگي است. منتها سينماي تجاري نيازي به كمك مديران ندارد. فارابي و دولت نبايد برايش پول بدهد، چون سينماي تجاري پولش را درمي‌آورد. اين وسط سينمايي كه زير دست و پا له مي‌شود، سينماي هنر و تجربه است. كيارستمي كه ما اينقدر به او افتخار مي‌كنيم، وقتي فيلم‌هايش مي‌خواست اكران شود، ساده بگويم، سينمادارها عزا مي‌گرفتند. مي‌گفتند باز كيارستمي فيلم ساخت و هيچ‌ كس نمي‌رود ببيند. [مي‌خندد] راست مي‌گفتند. كسي نمي‌رفت فيلم‌هايش را ببيند. اصلا فيلم‌هاي كيارستمي براي همه نبود. حالا جوان‌هايي را كه با ذوق فيلم‌هاي درجه يك مي‌سازند، بايد از زير دست و پاي سينماي بدنه جمع مي‌كرديم؛ لذا هنر و تجربه را راه‌اندازي كرديم. هنر و تجربه با همفكري آدم‌هاي برجسته اين مملكت درست شد. همان موقع هم گفتم ما اگر واقعا مي‌خواهيم حتي فيلم‌هاي ارزشي و دفاع مقدسي بسازيم، چرا هنري و تجربي نمي‌سازيم؟ چرا فكر مي‌كنيم همه فيلم‌هاي دفاع مقدس بايد اكشن باشند؟ چرا اين‌گونه فكر مي‌كنيم؟ در جريان دفاع مقدس ما آنقدر اتفاقات زيباي كوچك افتاده كه با ساده‌ترين روايت و كمترين هزينه مي‌توانيم آنها را براي مخاطب روايت كنيم. هنر و تجربه كه فقط فيلم‌هاي روشنفكري نيست. اين صحنه‌هاي زندگي را مي‌توانيم با هزينه‌هاي كم، خلاقانه روايت كنيم تا تمام دنيا ببينند و لذت ببرند. ما نمي‌خواستيم كار روشنفكرانه‌اي كنيم؛ مي‌خواستيم سينماي فرهنگي فرهيخته و شاعرانه را از زير دست‌وپاي سينماي تجاري نجات دهيم. سينماي تجاري راه خود را برود و اين فيلم‌ها از بين نروند. نكته‌اي كه بسيار اهميت دارد، اين است كه دخالت دولت در هنر، هم مي‌تواند نابودكننده باشد و هم نجات‌دهنده. اگر وارد نباشيم، نابودكننده است. به نظرم دولت به بهانه فيلم‌هاي فاخر، فيلم مي‌ساخت و نابودي سينما را فراهم مي‌كرد.
   سينماي سفارشي.
سفارش به خودي خود اشكالي ندارد. مثلا موضوعي مورد علاقه كميسيون ملي يونسكو است يا محيط زيست كه ممكن است مشتري نداشته باشد. اشكالي ندارد كه سفارش بدهند؛ ولي بايد هوشمندانه باشد. دولت وقتي به عنوان ابرقدرت وارد صحنه مي‌شود، پول دارد، امكانات دارد و پول نفت هم هست. خيالش هم راحت است. بايد هوشمندانه توليد كند. همان سال‌ها قيمت بازيگر 10 برابر شد. قيمت سينما را دولت آن زمان افزايش داده بود. حالا آن بنده خدايي كه مي‌خواهد با پول خودش فيلم بسازد، دچار مشكل مي‌شود. بسيار مهم است كه دولت چگونه در مقوله هنر دخالت مي‌كند. ما سعي كرديم در اين مورد دخالت‌مان منطقي باشد. شما اگر نگاه كنيد به فارابي سال‌هاي ما، مي‌بينيد پول زيادي كه نداشتيم! بودجه سازمان سينمايي مثل همه دوران‌ها بود ولي سال 94 هفتاد، هشتاد سينماگر از كمك‌هاي مختصر ما بهره‌مند بودند. من معتقد بودم راه فيلم اولي‎ها را بايد باز كرد. فيلم اولي‌ها با 100 يا 150 ميليون تومان كارشان آغاز مي‌شد و بعد ديديم كه آن‌ همه فيلم‌هاي اولي كه باشكوه ساخته شد. البته بعد، بعضي از سينماگران به من اعتراض كردند و گفتند كه شما جوان‌ها را به سينما آوردي و بازار سينما را به هم زدي و به اين دليل، خيلي از قديمي‌هاي سينما افسرده شدند! گفتم اين جوان‌ها بايد با ايده‌هاي جديد، نو و خلاقانه ديده شوند. شما مگر نمي‌خواهيد سينما ديده شود؟ خب آنهايي كه مي‌توانند خودشان را به‌روز كنند، به‌روز مي‌كنند، براي آنها كه نمي‌توانند در اوج شكوه تجليل مي‌گذاريم. آنها پيشكسوت و بالاي سر همه ما هستند. قرار نيست هميشه باشيم. همان‌طور كه در مديريت هم نبايد هميشه باشيم. گاهي در يك حرفه بايد بدانيم كه دوره ما تمام شده است. چه اشكالي دارد؟ من در دانشگاهي در شهر ليون فرانسه درس مي‌خواندم. در آخرين سفري كه رفتم، خيلي برايم جالب بود كه استاد برجسته‌اي كه از دوستان من هم هستند اما فاصله سني زيادي نداريم، مي‌خواست خود را بازنشسته زودهنگام كند. به او گفتم براي چه خود را بازنشسته مي‌كني؟ تو كه استاد جوان، باسواد و برجسته‌اي هستي! گفت احساس مي‌كند با جوان‌هايي كه دانشجويش هستند، هم‌صحبت نيست و حرف‌هاي‌شان را نمي‌فهمد. گفت اينها جوان‌هاي فضاي مجازي هستند در حالي كه خودش به تازگي توانسته واتس‌آپ باز كند. احساس مي‌كرد به اين جوان‌ها ظلم مي‌كند و نمي‌تواند با آنها هم‌صحبت شود. اين بود كه تصميم گرفته بود برود و جوان‌تر از او جايش بيايد. خب، يكجايي ما نمي‌توانيم جوان باشيم! چرا ما بايد جلوي جوان‌ها را بگيريم؟ جوان‌ها فيلم نسازند كه من ديده شوم؟ اين مشكلي بود كه ما در آن زمان داشتيم؛ اما فيلم اولي‌ها آمدند جايزه‌هاي مختلف گرفتند و راه براي‌شان باز شد. موجي از حضور جوان‌ها شكل گرفت. اينجا يادي كنيم از مرحوم كيارستمي كه به من مي‌گفت هر جا مي‌روم پز «هنر و تجربه» را مي‌دهم. متاسفانه «هنر و تجربه» هم وضعش كه الان نامعلوم است.
   «هنر و تجربه» مامن بسياري از فيلمسازان جوان بود و به آنها انگيزه مي‌داد. مي‌دانيم مراحل ساخت فيلم در سينماي ايران بسيار دشوار و هزينه‌بر است و «هنر و تجربه» اين امكان را به فيلمسازان جوان مي‌داد تا با بودجه‌هاي كم و با حداقل امكانات، فيلم خود را بسازند. اميد و كارآفريني ايجاد كرده بود. گروهي كه فعاليتش با برنامه‌ريزي مي‌توانست ادامه پيدا كند اما به حاشيه كشانده شد؟ به نظر شما چرا «هنر و تجربه» دچار اين وضعيت شد؟
اولا كساني كه در شوراي سياستگذاري هنر و تجربه هستند عاشقانه كار مي‌كنند آن جمع هفت يا هشت نفره را يك‌بار ديگر مرور كنيد و ببينيد اين افراد در طول اين سال‌ها چه زماني دور هم جمع شدند؟ افرادي كه همه دوست‌شان دارند و همه قبول‌شان دارند. افرادي كه دنبال هيچ چيز جز خدمت به كشورشان و سينماي ايران نبودند و نيستند. اين به نظرم اولين اتفاق در سينماي ايران بود. دوم اينكه در «هنر و تجربه» فرش قرمزي كه بچه‌ها آرزو داشتند در جشنواره‌هاي چين و فرانسه و ونيز و كره و ژاپن زير پاي‌شان پهن كنند، ما در كشور خودمان زير پاي‌شان انداختيم. بارها شده سفر كرده‌ام به شهرهاي مختلف، جواني پيش من آمد و گفت اين گرين‌كارت بنده است؛ مي‌خواستم از كشور بروم اما به خاطر هنر و تجربه نرفتم. من بارها اين را شنيدم. اينقدر «هنر و تجربه» اميد ايجاد كرده بود. در اين چند سال بيش از 600 فيلمي كه هيچ اميدي براي نمايش نداشتند در گروه «هنر و تجربه» نمايش داده شدند. شما به من بگوييد كدام فيلم‌شان برخلاف مصالح كشور و نظام بود؟ اين فيلم‌ها مشكل‌شان چه بود؟ جز اينكه فيلم‌هاي ساده‌اي بودند، بدنه سينماي ايران اين فيلم‌ها را نمي‌پذيرفت و شانسي براي فروش نداشتند؟ با هزينه‌اي حداقلي و با سالي دو ميليارد و خرده‌اي كه بودجه «هنر و تجربه» بود، پول همه سالن‌هاي سينما داده مي‌شد و درآمد حاصل از اكران فيلم به جوان فيلمساز مي‌رسيد. از بچه‌هاي «هنر و تجربه» بپرسيد بالاتر از آن پول مختصر، فيلم با احترام نمايش داده مي‌شد و برايش فرش قرمز برگزار مي‌شد. بچه‌هاي سينما مي‌آمدند و براي فيلم احترام قائل مي‌شدند و در مورد فيلم حرف مي‌زدند. مجله خوبي كه منتشر مي‌شد و مرتب هم منتشر شد. نمي‌دانم! حالا حتما به اين نتيجه رسيدند كه وجود «هنر و تجربه» ضرورتي ندارد. چرا؟ جواب اين را من كه نبايد بدهم! حتما دلايلي وجود دارد كه من نمي‌دانم. واقعيتش اين است كه در چند سال اخير در جلسات «هنر و تجربه» نمي‌رفتم، چون اولا نياز به من نبود، ثانيا نگران بودم آنهايي كه دوران مديريتي من را دوست نداشتند، اين دوست نداشتن‌شان به «هنر و تجربه» سرايت كند. فاصله مي‌گرفتم تا گروه «هنر و تجربه» را اذيت نكنند. 
   برگزاري جشنواره جهاني هم يكي ديگر از كارهايي بود كه در زمان مديريت شما در سينماي ايران انجام شد.
اين آمار و ارقامي كه مي‌گويم در يك دفترچه بعد از بنده منتشر شده و من عددسازي نكردم. فكر مي‌كنم سال اولي كه من آمدم تعداد جوايز جهاني ما 70 الي 80 تا بود؛ اگر اشتباه نكنم، سال آخري كه از سينما رفتم، 530 يا 540 جايزه در يك‌سال داشتيم. در بخش‌هاي كوتاه، مستند و بلند. تقريبا مي‌شود گفت هر روز سينماي ايران در دو كشور جهان دستش بالا مي‌رفت. حالا جواني كه فيلم كوتاه، مستند يا بلند ساخته بود. يعني گويي تمام جهان درگير سينماي ايران بود. جشنواره‌اي نبود كه نگاهي به سينماي ايران نداشته باشد. 500 و خرده‌اي جايزه در سال كم نيست! اين تعداد جايزه مربوط به دوره‌اي است كه من در سينماي ايران بودم. الان نمي‌دانم چگونه است. ان‌شاءالله كه بيشتر شده باشد. در مورد جشنواره جهاني فيلم فجر بايد بگويم كه تصميم بسيار درست، منطقي، عاقلانه و مفيدي براي سينماي ايران بود. من اين را با قدرت مي‌گويم. براي اينكه دوره‌هاي مديريتي ما تمام مي‌شود، آقاياني كه الان مخالف جشنواره جهاني هستند، 5 سال يا 10 سال بعد مطالعه كنند. در حال حاضر سمت و مسووليت دارند و شايد فشارهايي و درخواست‌هايي از آنها وجود دارد. حتما جشنواره جهاني مخالفاني داشته كه به اين تصميم رسيدند ولي بعد كه مطالعه كنند، مي‌بينند برگزاري جشنواره جهاني تصميم درستي بود. اولا بخش خارجي در جشنواره فيلم فجر ديده نمي‌شد و اصلا يك شوخي بود. ما با تمام دبيراني كه در 40 سال گذشته بودند، صحبت كرديم. شور رونمايي از فيلم‌هاي سينمايي ايران آنقدر بالاست كه كسي حوصله‌اي براي تماشاي فيلم خارجي ندارد. آوردن فيلم‌ها و نصفه‌نيمه كردن‎شان، خارجي‌ها را دعوت نكردن و اصلا بخش خارجي در جشنواره فجر، يك شوخي بود. طبيعي هم هست. در سايه رقابت فيلم‌هاي ايراني در جشنواره فيلم فجر، هيچ چيز ديگري ديده نمي‌شود. پس ما اولا مي‌خواستيم اين دو را از هم جدا كنيم و جشنواره جهاني فجر برگزار كنيم. خيلي‌ها معتقد بودند ما به دليل ملاحظاتي كه در جمهوري اسلامي داريم، نمي‌توانيم جشنواره جهاني فجر برگزار كنيم. براي همين بسياري از فيلم‌هايي كه در جشنواره فيلم فجر مي‌آوردند، خيلي‌ها را كم و زياد و سانسور مي‌كردند. حتي تهيه‌كننده و كارگردان هم كه نبودند. سعي مي‌كردند بدانند كه چه بلايي بر سر فيلمش آوردند و چگونه فيلمش در جشنواره نمايش داده مي‌شود؛ من اما معتقد بودم اين‌گونه نيست و در دنيا فيلم‌هاي زيادي هستند كه با تمام اصول ما سازگاري دارند و مي‌توانيم فيلم‌هاي اخلاق‌مدار و خانوادگي، ارزش‌مدار و فيلم‌هاي سياسي ضدامريكايي و ضد رژيم صهيونيستي را كه فراوانند، رصد كنيم و مي‌توانيم مركز فيلم‌هايي باشيم كه با سمت‌و‌سوي ما در سينما هماهنگ هستند. همين كار را هم كرده بوديم. در اولين جشنواره كه عالي برگزار شد، بسياري از فيلم‌هايي را آورده بوديم كه اصلا نياز به سانسور نداشتند. چند فيلم را هم مي‌خواستيم سانسور كنيم و با تهيه‌كنندگان‌شان متمدنانه صحبت مي‌كرديم و آنها مي‌پذيرفتند. به آنها مي‌گفتيم كه ما ملاحظاتي داريم اما با رعايت ادب و احترام. تيم آقاي ميركريمي، جشنواره را عالي برگزار كردند. جشنواره به جايي رسيد كه جزو جشنواره‌هاي درجه الف شد. همچنان معتقدم سينمايي كه دنبال خشونت و مسائل جنسي و نكات بي‌خود نيست، پايگاهي مي‌خواهد و چه جايي بهتر از ايران و جمهوري اسلامي ايران كه پايگاه چنين سينمايي باشد؟ در آخرين جلسه‌اي كه داشتيم، خانم ليلي انور را دعوت كرديم و ايشان به زبان فارسي و انگليسي مولانا خواندند. كسي كه از «فياپف» [فدراسيون بين‌المللي انجمن‌هاي تهيه‌كننده فيلم] در آن جلسه شركت كرده بود، بعد از برنامه اختتاميه به من گفت آقا اين چه بود؟ گفتم منظورتان چيست؟ گفت سينما[يتان] را بگذاريد كنار مولانا؟ خب، الان ديگر اين چيزها را نمي‌بينيد. يكسري آقاي ميركريمي را دوست ندارند. آقاي عسگرپور را دوست ندارند. ايران را كه دوست داريد! به كسي ديگر بدهيد. كسي كه ملاحظات شما را بهتر رعايت مي‌كند. وقتي مي‌گويم جشنواره جهاني فجر، اول اينكه معتقدم آنقدر قدمان بلند است كه بايستيم و دنيا را صدا كنيم تا همه كساني كه مثل ما هستند، بيايند. باور دارم به ايران و ارزش‌هاي خودمان. دوم اينكه معتقدم دنيا به لجن كشيده نشده كه همه فيلم‌ها بد باشد. آنقدر آدم‌هاي شريف و فيلم‌هاي خوب در دنيا هست كه ما مي‌توانيم هر سال پايگاه‌شان باشيم. 
   در اين يك ساعت كه در خدمت شما بوديم بيشتر از دستاوردهاي سينما پرسيدم و صحبت كرديم؛ حالا مي‌خواهم نظر خودتان را در مورد دليل بي‌مهري‌ها بپرسم. فكر مي‌كنيد چرا اينقدر بي‌مهري ديديد؟
بعضي از بچه‌هاي سينما فكر مي‌كنند من دلخورم. ناراحتم. باور كنيد اصلا اين‌گونه نيست. خير؛ من از سينماي ايران چه دلخوري دارم؟ سينماي ايران هم استقبال بسيار خوبي از من كرد و هم بدرقه باشكوهي شدم. جلسه فوق‌العاده‌اي كه همه بزرگان سينما در آن بودند. از جمله استاد محمدعلي موحد كه اتفاقا اين روزها تولدشان است. خير، چنين حسي هيچ ‌وقت نداشته و ندارم؛ اما در كشور ما اين‌گونه است كه وقتي از مسووليتي مي‌رويد، بهتر است ديگر آن‌طرف‌ها پيداي‌تان نشود. مديران فعلي، مديران قبلي و بعدي را دوست ندارند [مي‌خندد]. همين امروز آقاي شعيبي اينجا بودند. قبل از كرونا فيلم برگزيده سال در يونسكو را داشتيم. در يونسكو چانه‌زني مي‌كنيم تا نمايش فيلم داشته باشيم و ... خير، سينماي ايران به ما بد نكرد. سينماگران هم به ما بد نكردند. حالا در آن بين همه جور آدم هست. يك عده خيلي اذيت‌مان كردند. يعني من در عمرم اينقدر اذيت نشدم. بي‌انصافي، كم مهري، حرف‌هاي عجيب و غريب زدن، زير سوال بردن، تهمت، افترا، تهديد. دو، سه ماه كسي به من زنگ مي‌زد [و تهديد مي‌كرد] مي‌گيرم و مي‌برم و مي‌كشم و زن و بچه و ... از اين حرف‌ها مي‌شنيدم و كم‌لطفي‌هايي كه بود. كساني كه اين رفتار را دارند، به نظرم هر از گاهي برگردند و متن‌هايي را كه آن زمان نوشتند، دوباره بخوانند. هميشه اعتقادم از صميم قلب اين است كه نبايد رييس سينما مي‌شدم. حالا بعضي‌ها ممكن است بگويند پس رييس سينما شدي؟ [مي‌خندد] من سفري به لبنان داشتم -چون اساسا دلبسته حزب‌الله لبنان هستم و دوست دارم بچه‌هاي حزب‌الله لبنان را- براي راه‌اندازي شعبه‌هاي ايراني انجمن سينماي جوان تا شيعه‌هاي لبنان در آنجا سينماگر شوند و اين‌طوري كاري هم براي آنها كرده باشيم. همانجا آقايي نوشت: ايوبي روش نمي‌شد به فرانسه برود و مستقيما با فرانسوي‌ها گفت‌وگو كند، رفت لبنان؛ چون فرانسوي آنجا زياد هستند. رفت تا از آن طريق مستقيم با آنها گفت‌وگو كند. از اين حرف‌ها زياد گفتند. اميدوارم دوباره حرف‌هاي‌شان را بخوانند و توبه كنند و مديران بعدي را اذيت نكنند.
   آقاي دكتر ايوبي؛ وضعيت امروز سينماي ايران را چگونه مي‎بينيد؟ 
دوران بعد از كرونا را داريم كه بسيار نگران‌كننده است. براي اينكه موتور سينماي ايران تازه روشن شده بود و موج سالن‌سازي و سينماسازي راه افتاده بود و كمك بخش‌هاي خصوصي و دولتي را داشتيم و پول‌هايي را كه وارد سينما شده بود؛ در مجموع بسيار خوب است. به هر حال اينكه يك عده به سينما كمك كنند تا فيلم ساخته شود، بسيار عالي است. كرونا سكته‌اي به سينماي ايران وارد كرد كه حالاحالاها اثرش خواهد بود؛ اما نكته ديگر كه مرا خيلي نگران مي‌كند، پچ‌پچ‌ها و بدگويي‌هايي است كه نسبت به سينماگران و سينماي ايران شروع شده. من از مديران ارشد سينما كه بسيار گرامي هستند و براي‌شان آرزوي توفيق دارم و مي‌دانم چه آدم‌هاي زحمتكشي هستند، مي‌خواهم مواظب باشند و به اين آتش ندمند. يك مقدار هم فضاي دلسردي و نااميدي‌هايي نه تنها در سينما كه در بخش‌هاي مختلف به دليل تحريم و مشكلات اقتصادي وجود دارد. اهالي هنر كه حساس‌تر هم هستند و اين، دوباره فضاي دلسردي و نااميدي را در فضاي سينماي ايران به وجود مي‌‎آورد. مديران بيايند پدرانه بر اين فضا غالب شوند. اهالي سينما كمك كنند براي ايجاد موج اميد در مردم. ما به هر حال با اميد زنده هستيم. مردم اگر حس كنند نااميد هستند و هيچ روزنه‌اي براي آينده بهتر ندارند، زندگي بسيار سخت مي‌شود و نتيجه‌اش مي‌شود موج مهاجرت‌ها و رفتن جوان‌ها و بچه‌هاي ما. سينما مي‌تواند اين وسط كمك كند. سينماگران ثابت كردند همراهند و كمك مي‌كنند. ان‌شاءالله مسوولان پدري كرده و دوباره خانواده سينما را دور هم جمع كنند و با فيلم‌هاي خوب و حمايت‌هاي درست، مردم را اميدوار كنند.
متن و ويديوي كامل اين گفت‌و‌گو را مي‌توانيد در پايگاه خبري- تحليلي اعتماد آنلاين ببينيد

 


   ترسيم آن روزگاري كه وارد سينما شدم واقعا برايم دشوار است. سال 92 سال جنگ تمام عيار در سينما بود. مساله بسته شدن خانه سينما يكي از مشكلات بود. تقريبا تمام سينما با هم درگير شده بودند. روزگاري بود كه خيلي از نويسندگان سينما به جاي اينكه فيلمنامه بنويسند، شب‌نامه مي‌نوشتند. زماني كه من به اين سمت منصوب شدم، مي‌دانستم چه كار دشواري است اما آن دشواري براي من يك انتخاب بود.

 


    برخي مديران ارشد ما بعضي وقت‌ها براي اينكه ثابت كنند آدم انقلابي هستند، شروع مي‌كنند درباره سينماي ايران حرف زدن كه «آقا نمي‌دانيد وضعيت سينما چه خبر است؟ سينماي ايران اين‌جور، سينماي ايران آن‌جور. پدرمان درآمد سينماگران فلانند.» بگذريم.
    در كنار همه اين كارها، كاري كه ابتر ماند و من بسيار دلم مي‌سوزد، پروژه سينما سيار بود كه به نظرم اتفاق بسيار بزرگي در سينما بود. بسيار تاسف مي‌خورم براي كساني كه بعد از من آمدند و سينما سيار را از بين بردند. [براي] مديري كه بعد از من آمد و از دوستان من هم هست.‌ اي كاش در اين كشور كسي از ما سوال مي‌كرد چرا سينما سيار را راه‌اندازي كرديد؟ من از آنها سوال مي‌كنم كه شما چرا سينما سيار را از بين برديد؟
    چطور مي‌شود مدرسه ملي سينما را تعطيل كنيد بدون اينكه از من سوال كنيد؟ ... چطور مي‌شود چنين نهادي را تعطيل كرد بدون اينكه از آن فردي كه اين مدرسه را راه‌اندازي كرده، سوال بپرسند. از من مي‌پرسيدند شما چرا اين مدرسه را درست كردي؟ چه برنامه‌اي داشتي؟ نپرسيدند و تعطيلش كردند. تنها سالي 2 ميليارد هزينه اين مدرسه بود! در حالي كه همان سال شنيدم نزديك 20 ميليارد براي فيلمي دادند كه نمايش داده نشد؛ فيلم رستاخيز! يعني اين پول را دادند و گفتند آقا اين فيلم را نمايش ندهيد.


    چند سال رايزن فرهنگي ايران در فرانسه بودم و در «كن» آن دوران، خاطرات بسيار خوبي با اهالي سينما داشتيم. مهماني معروف كن را هر سال برگزار مي‌كرديم. يادم مي‌آيد مرحوم كيارستمي هر سال به من زنگ مي‌زد و مي‌گفت مهماني شما چه زماني است؟ سعي مي‌كرد اگر به كن مي‌آيد، زماني بيايد كه با آن مهماني هماهنگ باشد. خيلي آنجا را دوست داشتم و باعث افتخارم بود چون خيلي از بزرگان سينماي كشورهاي ديگر هم بودند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون