• ۱۴۰۳ سه شنبه ۴ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5235 -
  • ۱۴۰۱ يکشنبه ۲۹ خرداد

درنگي بر رابطه معماري و ميراث فرهنگي

روح‌الله مجتهدزاده

به بهانه گفته‌هاي عضوي از اعضاي شوراي شهر تهران
در روزهاي اخير جملاتي به اين مضمون از يكي از اعضاي شوراي شهر تهران در رسانه‌ها نقل شد كه «ساخت‌وساز در اطراف حريم ميراثي بلامانع است و اگر ميراث مي‌خواهد محدوديتي براي مردم ايجاد كند، خودش بايد هزينه‌اش را بدهد!» البته ايشان در ادامه صحبت خود اماكن مقدس را از اين موضوع مستثني ساختند. سواي آنكه يك عضو شوراي شهر صلاحيت دارد درباره موضوعي كه ضوابط قانوني و لازم‌الاجراي مصوب دررابطه با آن وجود دارد چنين سخن بگويد، اصل اظهارنظر ايشان از تقابلي حكايت مي‌كند كه در جاي خود قابل تامل است و آن تقابل ميان ميراث فرهنگي، به‌مثابه يكي از شناسه‌هاي هويت ملي و معماري، به‌مثابه ساخت‌وساز، است. لذا در اين نوشتار كوتاه قصد دارم تا از كمي نزديك‌تر به ارتباط معماري و ميراث فرهنگي بپردازم. امروزه معماري را اغلب به عنوان يكي از رشته‌هاي چهارگانه نظام مهندسي ساختمان (در كنار مهندسي عمران، برق و مكانيك) مي‌شناسند. در اين نگاه معماري ذيل ساختمان‌سازي و يكي از مراحل چهارگانه آن است. اما در يك تعريف اوليه و در عين حال پايه، معماري «شيوه ساماندهي فضا توسط انسان» است. در اين معنا ساختمان يكي از انواعِ شيوه‌هاي ساماندهي فضا و درواقع يكي از انواعِ معماري است. بر اين اساس معماري مقوله‌اي فراتر از ساختمان‌سازي و يكي از شؤون زيستن انسان روي زمين است، از همين روست كه در معماري، تاريخ اهميت ويژه‌اي مي‌يابد. تاريخ معماري، برخلاف تاريخ ساير رشته‌هاي صنعت ساختمان، صرفا نمايش سير تكامل دانش بشر در اين حوزه نيست، بلكه حاصل انباشت تجارب زيسته انسان در رابطه با فضاست؛ تجاربي كه در ذهنيت فردي و خاطره جمعي خودآگاه يا ناخودآگاه مردان و زنان هر سرزمين باقي مي‌ماند و از نسلي به نسل ديگر انتقال مي‌يابد. از اين منظر معماري يكي از دستاوردهاي زندگي جمعي مردمان يك سرزمين و درواقع جزئي از پديده‌اي است كه عموما تحت عنوان «فرهنگ» مي‌شناسيم، از اين رو معماري اساسا پديده‌اي فرهنگي است و اين نكته‌اي بسيار مهم و در عين حال مغفول، در مواجهه با معماري است. 

وقتي مي‌گوييم معماري پديده‌اي اساسا فرهنگي است، به اين معناست كه نه تنها آن دسته از آثار معماري كه ميراث فرهنگي مي‌خوانيم نماينده فرهنگ يك جامعه‌اند، بلكه كليت معماري يك سرزمين، اعم از اصول و آداب و قواعد تا شيوه‌ها و آثار و شواهد، نمود و نماينده فرهنگ يك جامعه و داراي كاركرد فرهنگي است. مهم‌ترين كاركرد معماري، به‌مثابه پديده‌اي فرهنگي، همانا ساماندهي ارتباط انسان با فضاست. معماري اين ساماندهي را در امتدادي فضا-زماني انجام مي‌دهد، حال اگر اين امتداد فضا-زماني به فراموشي سپرده يا به هر شكلي دچار وقفه و گسيختگي گردد، ارتباط انسان و فضا دستخوش تغيير و گسست مي‌گردد و با تكرار مكرر تغيير و گسست در شيوه ارتباط انسان و فضا در يك سرزمين، كم‌كم مردمان آن سرزمين ارتباط خود را با شيوه راستين زيست در آنجا از دست مي‌دهند. در اين حالت، آن‌گونه كه برخي فلاسفه پديدارشناس از جمله هايدگر فيلسوف آلماني در رساله مشهور خود «ساختن، سكني‌گزيدن، انديشيدن» به آن پرداخته‌اند، انسان دچار نوعي سرگشتگي در زيست‌جهان خود مي‌شود. چنين انساني حتي اگر زميني براي ساختن و خانه‌اي براي زيستن داشته باشد باز هم «بي‌خانمان» است، زيرا توانايي ارتباط با سرزمين و مكان زيست (زيست‌جهان) خود را از دست داده است. اين حالت (بي‌خانماني) سرانجامِ گريزناپذير مسيري است كه رويگرداني از معماري به‌مثابه فرهنگ و به عنوان ماحصل تجربه زيسته در يك سرزمين به دنبال دارد؛ اما ناگهاني اتفاق نمي‌افتد و به‌تدريج رخ مي‌دهد. مثلا ممكن است ابتدا «شلختگي»ها و بي‌ملاحظگي‌هايي در شيوه‌ها و الگوهاي ساخت‌وساز روي دهد، بعد اين شلختگي‌ها فراتر رود و به «پريشاني» و بي‌نظمي برسد و سرانجام مي‌تواند از اين هم فراتر رفته و به مرحله «از خود بيگانگي» يا آنچه در ادبيات فلسفي «اليناسيون» ناميده مي‌شود، بينجامد. اين مرحله معمولا خطرناك‌ترين مرحله و نقطه عطفي در فرآيند از دست رفتن و مرگ فرهنگ معماريانه در يك سرزمين است و گذر از آن مي‌تواند به گشودن مسيري بي‌بازگشت بينجامد. به نظر مي‌رسد در ايران امروز، شوربختانه، ما با نشانه‌هاي چنين فرآيندي مواجهيم، از شلختگي و پريشاني منظر شهرهاي‌مان تا از خود بيگانگي نهفته در نحوه مواجه با طبيعت سرزمين‌مان كه به بحران‌هاي مختلف زيست محيطي انجاميده، همگي نشانه‌هايي است كه بايد ما را هوشيار دارد تا پيش از آنكه دير شود، فرمان را بگردانيم و با تامل و تدبير بيشتري با معماري، به‌مثابه شيوه ساماندهي فضاي زيست انسان، مواجه شويم و اتفاقا در همين نقطه است كه ميراث فرهنگي اهميتي بسزا مي‌يابد. اگر از اين منظر با ميراث فرهنگي مواجه شويم، اين ميراث، به مثابه گنجينه فرهنگ سكونتي ايران زمين، نه تنها محدوديتي براي مردمان نيست كه خود منشا مصونيت ايشان از آفاتي است كه «بي‌خانماني» مي‌تواند به همراه داشته باشد. آفاتي كه يكي از مهم‌ترين آنها در ايران معاصر كالايي شدن خانه و تهي شدن آن از «مفهوم سكونت» است؛ مفهومي كه جانمايه مقوله خانه و مسكن در تمام طول تاريخ بوده است. اساسا تمام آنچه كه امروزه به عنوان محدوديت‌هاي ميراثي از آن ياد مي‌شود و در كلام عضو شوراي شهر تهران كه در ابتداي اين گفتار به آن اشاره كرديم نيز به خوبي مشهود است، محدوديت براي همين جنبه كالايي مسكن است. يعني حريم ميراثي مانع مي‌شود كه ما در يك زمين محدود با خريد تراكم مازاد -كه خود از فرانكشتاين‌هاي شهرسازي ماست و فاجعه متروپل در هفته‌هاي اخير يكي از نتايج خرد آن به شمار مي‌رود- هرچه و هرقدر مي‌خواهيم بسازيم و بفروشيم!
كساني كه چنين مي‌انديشند از اين مهم كه معماري و مسكن، در درجه اول، كالايي براي خريد و فروش نيست، چشم مي‌پوشند. اگر معماري را، آن‌گونه كه پيش‌تر شرح داده شد، پديده‌اي اساسا فرهنگي و نه كالايي واسطه‌اي، تلقي كنيم، آنگاه حقوق مترتب بر معماري نيز از جنس حقوق فرهنگي و عمومي و مقدم بر حقوق فردي افراد است. جالب است كه آن عضو شوراي شهر تهران چنين حقي را براي اماكن مقدس قائل است، اما عامدانه يا غافلانه از تعميم اين حق به ميراث فرهنگي چشم مي‌پوشد. حال آنكه پديده مرغوبيت سكونت در مكاني خاص ناشي از تاريخي است كه بر آن مكان گذشته و ارزش افزوده اين سكونت، آن‌گونه كه استاد برجسته تاريخ معماري ايران جناب دكتر قيومي بيدهندي در يادداشت درخشاني با عنوان «رانت تاريخ و ميراث فرهنگي» شرح داده‌اند، در حوزه ميراث فرهنگي و متعلق به همه مردمان يك سرزمين و نه صرفا كساني است كه امروزه، به هر روي، مالك آن مكان به شمار مي‌روند. از اين رو حريم يك بناي ميراثي نه تنها محدوديتي براي حقوق افراد ايجاد نمي‌كند، بلكه حقوق آحاد جامعه و نسل‌هاي آينده را در پاسداشت و انتقال فرهنگ اصيل و كارآمد سكونت در يك سرزمين محفوظ مي‌دارد و و وضع چنين حدودي، در راستاي حفاظت از منافع عمومي جامعه، را هر عقل سليمي خواهد پذيرفت.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون