توهم
خودموفقپنداري
قاسم يزدانپناه
به تجربه دريافتهام كه بسياري از مديران گرفتار توهم هستند. توهم مديريتي بيشتر مورد نظرم است. اسمش را ميگذارم «توهم خودموفقپنداري» وقتي مديري منصوب ميشود، مدتي محل مسووليت را بررسي ميكند و بعد در جلسات، سخنرانيها و نوشتهها همه كارهاي مديران قبلي را زير سوال ميبرد و مشكلات را به آنها نسبت ميدهد. بعد از مدتي كه از شروع كارش گذشت و چند بخشنامه صادر نمود، اطرافيان دورقابچين به خاطر منافعشان تحسينشان ميكنند و كارهايشان را بيسابقه يا كمسابقه قلمداد مينمايند. اين مديران دائما ميگويند: از وقتي ما آمديم چنين و چنان كرديم و چنين و چنان خواهيم كرد. «توهم خودموفقپنداري» از همين نقطه آغاز ميشود. فرق توهم و خيال با دنياي واقعيت بسيار است. مدتي قبل جدول آمار بيكاران استانها را ميخواندم، ديدم يكي از استانها 21 در صد نرخ بيكاري دارد! در اين استان معضلات اجتماعي بيداد ميكند. در گذشته هر وقت صحبتهاي مديران استان را ميخواندم يا ميشنيدم همه حكايت از تحولي بينظير و كمسابقه در استان داشت. آمارها نشان ميداد كه كارهاي آنان در يك سال برابر است با ده سال كارهاي انجامشده قبليها، اما واقعيت چيز ديگري را نشان ميداد! در توهم و خيال بيكاري را برطرف نميشود. ميتوان با توهم طلاق را متوقف نمود، سن ازدواج را پايين آورد! همه شاد باشند! مسافرت بروند! لبخند بزنند! غم نداشته باشند و صدها خيال خام ديگر در سر پروراند! در خيال خام بودن كه هزينهاي ندارد! انرژي كه نميگيرد! مشكل ما اينست كه فقط حرف درماني ميكنيم! همه وقتي ميكروفن جلويشان قرار ميگيرد و جمعيت را ميبينند، آنچنان حرف ميزنند كه آب از دهانها راه ميافتد. با وعدهها خوشخيالها سوت و كف ميزنند، سخنران تشويق ميشود و در خيال و وهم خود، ميبافد و ميبافد! اشتغال ايجاد ميكند! ناهنجاري اجتماعي است كه مرتفع ميگردد! عفاف و حجاب است كه در همه جا به چشم ميخورد! اعتياد است كه ريشهكن ميشود! طلاقهاست كه به وصال ميرسند! راستي و درستي و پاكي است كه منتشر ميشود! بانكهاست كه وامهاي 4درصدي ميدهند!
و مديريت جهاني است كه الگوي عالم ميگردد!
زمان كودكي حكايتي از مرحوم پدرم شنيدم كه هنوز در خاطرم مانده و در مديريت نيز از آن استفاده ميكنم.
او حكايت ميكرد كه: «مردي روستايي سبدي تخممرغ بر سر نهاد و براي فروش عازم شهر شد. در راه غرق در افكار خودش بود. انديشيد كه الان به شهر كه رسيدم، تخممرغهايم را ميفروشم و با مقدار پول ديگري كه دارم يك جفت گوسفند نر و ماده ميخرم، بعد گوسفندانم زاد و ولد ميكنند و صاحب گلهاي ميشوم، مقداري از گلهام را ميفروشم و زمين كشاورزي ميخرم، سال به سال به زمينهايم اضافه ميكنم، خانههاي نو ميسازم و بعد ميشوم خان روستا، مردم وقتي براي پابوسي ميآيند، احترام ميگذارند و خم ميشوند و ميگويند: «سلام عرض...» هنوز جملهاش را تمام نكرده بود كه از توهم بيرون آمد. قدش را خميده ديد و سبد و تخممرغهايش شكسته بر زمين! آه از نهادش برآمد و از ميانه راه به روستايش برگشت. در توهم همهچيز خوب مينمايد، خيالپردازي راحت و اجرا دشوار است. البته آرمان و هدف داشتن و براي رسيدن به آن تلاش كردن كاري است زيبنده و روانشناسان به مثبتانديشي و آرمان داشتن توصيه ميكنند. ولي اين بدان معنا نيست كه فقط بخواني و بداني و عمل نكني، اگر عملت را با انديشهات هماهنگ كني و انديشهات را عمل نمايي، موفق خواهي شد. لكن تنها در آرمانخواهي بودن ره به جايي نبردن است. زمان نوجواني، مربي فوتبال فهيمي داشتيم به نام: آقاي رشتيمحمد، تحصيلكرده تربيتبدني، تمرينهايش بيشتر دو و نرمش و شوت به دروازه و در نهايت بازي دستگرمي! به ما ميگفت: شب مسابقه، رفتيد منزل و خوابيديد در ذهنتان مسابقه فردا را بازي كنيد تا با ذهنيت مثبت داخل زمين برويد. ما هم شب كه ميخوابيديم در ذهنمان همراه با خيال، تيم مقابل را با گلهاي زياد شكست ميداديم! فرداي مسابقه در زمين سفت و سخت بين وهم و خيال و واقعيت فرسنگها فاصله ميديديم و با شكست زمين مسابقه را ترك ميكرديم. با توهم و خيالپردازي نميتوان پيروز شد. تمرين و ممارست و عقل و تدبير و كار تيمي ميخواهد. ذهنگرايي و مثبتانديشي زماني موثر است كه پشتوانه صحنه واقعي و عملي باشد. در بازي كار و زندگي بازيكناني برندهاند كه با ذهن و انديشه، نقشه راه را ترسيم و در صحنه نمايش نقشه راه را با تدبر و تفكر و عمل اجرا نمايند. دشواري را بپذيرند و فراز و فرود، شكست و پيروزي، آنها را در راهشان مصممتر نمايد. مديران خيالپرداز ره به جايي نخواهند برد. آنان كاركنان و مردم را آشفته ميكنند.