تحليلي بر فيلم «كشف نشده» به كارگرداني روبن فليشر
گنجي كه با رنج نابرده ميسر ميشود!
آريو راقبكياني
سينماي اقتباسي در بهترين وضعيت ممكن نميتواند وامدار كيفيتهاي لازمه از مبدا الهام گرفته شدهاش باشد. اساسا فقدان داستان جديدي كه جنبه دراماتيزه شدن داشته باشد، روز به روز دست سينما را بيشتر ميبندد و باعث ميشود كه سينما، در به در به دنبال سوژهاي ذهني بگردد تا از آن فيلمنامهاي استخراج كند. سينماي اقتباسي، در اغلب اوقات به جاي آنكه رويكرد سينماتوگرافي داشته باشد، بيشتر در وضعيت اقتباسياش به صورت درمانده در حال دست و پا زدن است. سينما نياز به طرح ساختاري، شخصيت و ديالوگ دارد و چيزي كه بيشترين ضربه را به سينماي اقتباسي زده است، عدم توجه به فاكتورهاي ذكر شده است. سينمايي كه وقتي ميخواهد آثار ديگر تصويري و شنيداري را دستمايه ساخت خود قرار دهد، با آنكه بيشترين تلاش خود را در راستاي وفاداري انجام ميدهد اما غالبا خروجي اين بازانديشي و بازسازي چيزي جز بيوفايي را در پي نخواهد داشت.
فيلم «كشف نشده» (Uncharted) به كارگرداني روبن فليشر كه براساس يك مجموعه بازي ويديويي توليد شده است، هم در وادي الگوبرداري از منبع اقتباسياش ضعيف عمل كرده و هم در دخل و تصرفهايي كه مولف روي آن صورت داده است. ميتوان گفت چنين فيلمي به لحاظ ارزش هنري نه چيزي به سينما اضافه كرده و نه حتي طرفداران بازيهاي ويديو گيم را راضي نگه داشته است. فيلمي كه به لحاظ ساختاري ميخواهد مقلدانه عمل كند، بهطور كل با فرم مشخصي ارتباط برقرار نميكند و هر از گاهي قالبي اينديانا جونزي به خود ميگيرد. پارهاي به شكل جيمز باند در ميآيد و اوقاتي خود را به شكل دزدان كشتي كاراييب ميبيند. از اينرو نميتوان با قطعيت گفت اين فيلم اقتباسي از بازيهاي ويديويي به صورت آزادانه عمل كرده است، يا به صورت وفادار يا حتي به صورت كلمه به كلمه و مو به مو! فيلمساز نشان ميدهد كه چندان با مقوله اقتباس آشنا نيست و در نتيجه آدمهايي را كه در فيلمش ميبينيم، به صورت پرسوناژ در نميآيند و در حد تيپ باقي نگه داشته ميشوند.
فيلم جلوههاي ويژه به نسبت قابل قبولي دارد و كارگرداني اين فيلم نشان ميدهد كه از پرده كروماكي فقط در ايجاد لحظهمنديهاي هيجانانگيز همانند سريفيلمهاي «ماموريت غيرممكن» سر درميآورد و نه از بازي گرفتن از بازيگرانش!
بازي تام هالند در نقش شخصيت اصلي «نيتن دريك» چندان چنگي به دل نميزند و چيزي به كارنامه بازيگري اين بازيگر اضافه نميكند. چه زماني كه در نقش متصدي بار ظاهر ميشود، چه در زماني كه در نقش انتقامگيرنده حضور مييابد و چه در زماني كه به دنبال گنج پنهاني است و چه در زماني كه به هيبت شبه سوپر هيروئي اسپايدرمن در ميآيد، هيچگاه نميتواند ريتم شخصيتش را حفظ كند و گويي در بازي چندپاره او، نوعي سكته به وجود آمده است.
از طرفي «مارك والبرگ» در نقش ويكتور ساليوان نيز مانند اكثر كاراكترها به صورت يك افزودني در فيلم باقي ميماند و حداقلهاي يك نقش تيپيكال مكمل را نميتواند ايفا كند. او هر قدر تلاش ميكند كه تصويري رازآلود از خود ارايه دهد، به دليل بيشناسنامه بودنش براي مخاطب، به شكلي بلاتكليف نمود پيدا ميكند. سوفيا علي نيز با نقش «كلويي فريز» نه بر بار رمانتيك ايجاد شده بين اين كاراكتر و نيتن ميافزايد و نه در موقعيتهاي تعقيب و گريز فيلم چيزي جز عملكرد كليشهاي رايج در فيلمهاي اكشن-ماجراجويانه از خود ارايه ميدهد. به همين ترتيب اگر به اين شخصيتپردازيهاي الكن، شوخيهاي بيدليل و بيمزه در روابطشان اضافه شود، چيزي غير از تعدادي آدم پوچ و تهي باقي نميماند.
موقعيت جغرافيايي داستان فيلم كه در سكانسهاي ابتدايي فيلم رخ مينمايد، چيزي جز جلوهگريهاي زيباشناسانه اسپانيا حرفي براي گفتن ندارد و به همين دليل است كه با تِيك آف هواپيما، مجبور به حذف شخصيت سانتياگو مونكادا (با بازي آنتونيو باندراس) و سوئيچ كردن شخصيت بد داستان از او به كاراكتر برداك (با بازي تاتي گابريل) ميشود. فيلم به قدري از لحاظ منطق روايي بيقاعده عمل ميكند كه صحنه تعقيب و گريز در پشت محراب كليسا و دخمه پر از آب را كه پتانسيل بسيار بالايي براي غافلگيري داشت، به ناچار سرهمبندي ميكند و تماشاگر ميفهمد كه نقطه تلاقي دو صليب كاراكترهاي «دريك» و «كلوئي» دقيقا همانجايي است كه كاراكتر «ساليوان» بالاي سرشان ايستاده است! فيلم ترجيح ميدهد در همه عناصر داستانپردازياش عميقا وارد نشود؛ از پيش داستان فيلم كه مربوط به كودكي «نيتن» و رابطه او با برادرش است تا سرگذشت فرديناند ماژلان، رابطه خيانتآميز كلوئي با دريك و حتي معرفي شخصيتهاي شرورش كه بسيار لطيف و فانتزي از آب در آمدهاند. حتي سكانس پيدا شدن گنج در كشتيهاي كشف نشده نيز سرسري گرفته ميشود و از قابليتهاي چشمنواز آن، استفاده نميشود. همه مولفههاي جاري شده در فيلم نازلتر از تعاريف عرف اين ژانر سينمايي به ظاهر تجملي در آمده است و صرفا تاحدودي ميتوان با گنجي كه با رنج نابرده كاراكتر «نيتن دريك» ميسر ميشود، دقايقي سرگرم بود.
فيلم به لحاظ ساختاري ميخواهد مقلدانه عمل كند؛ با فرم مشخصي ارتباط برقرار نميكند و هر از گاهي قالبي اينديانا جونزي به خود ميگيرد. پارهاي به شكل جيمز باند درميآيد و اوقاتي خود را به شكل دزدان كشتي كاراييب ميبيند. از اين رو نميتوان با قطعيت گفت اين فيلم اقتباسي از بازيهاي ويديويي به صورت آزادانه عمل كرده است يا به صورت وفادار يا حتي به صورت كلمه به كلمه و مو به مو.