• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5272 -
  • ۱۴۰۱ پنج شنبه ۱۳ مرداد

روايت يك دوستدار محيط‌زيست

وداع با كاشان، آران و بيدگل

اسماعيل كهرم

مردم سرافراز و غيور كاشان، آران و بيدگل ظهر آمدند به منزل من. ساعت‌ها در دل آفتاب‌زال از كوير طي طريق كرده بودند. مصمم و با انرژي همگي خوش‌سيما، با خضوع و خشوع كاملا ايراني، شيرپاك خورده و پاك چقدر از زيارت هموطنانم از اقصي‌نقاط اين خاك مقدس وطن‌مان لذت مي‌برم. همه‌شان خوشرو بودند و با اينكه بار اول بود كه آنها را مي‌ديدم، مهرشان در دلم جا گرفت. قبل از اينكه به ديدارم بيايند، تلفني با هم صحبت كرده بوديم و من را با بي‌لطفي كه در حق آران و بيدگل روا شده آشنا كرده بودند. داستان تكراري بود لااقل براي ما كه شغل و كارمان اين است. چند نمونه را مثال مي‌زنم. 1- زاينده‌رود يا همان زنده‌رود اصفهان كه به خاطر بارگذاري به خشكي كشيد! بارگذاري يعني اينكه روي رود زاينده‌رود تحميل اضافه بگذاريم. فولاد مباركه، ذوب‌آهن اصفهان، كشت برنج در ساحل زاينده‌رود و كاشت صيفي‌ها (هندوانه، طالبي، خربزه و...) تمام اين عمليات آب‌بر هستند يعني آب زياد مصرف مي‌كنند! و موجب خشك شدن زاينده‌رود و به تبع آن تالاب گاو خوني شد. تالاب گاوخوني در ناف ايران قرار دارد و ميعادگاه پرندگاني است كه از شمال غربي ايران مي‌آيند، محل زمستان‌گذراني آنهاست. مدتي كوتاه در اين تالاب اقامت مي‌كنند و راه خود را مي‌گيرند و به طرف آفريقا مي‌روند. برخي نيز در همان گاوخوني مي‌مانند و اوايل بهار براي زاد و ولد به طرف سيبري پرواز مي‌كنند. در سال‌هايي كه زاينده‌رود خشك شده، پرندگان مهاجر در همان اطراف گاوخوني مي‌ميرند و لاشه آنها را ما جمع مي‌كنيم. دشت بيستون در استان كرمانشاه، دشتي كه يادگارهاي يك‌هزار ساله ايران را در روي كوه، روي سطح خاك و زير خاك نگهداري مي‌كند. در دامنه‌هاي دشت سنگ‌هاي تراشيده شده براي كارهاي آينده رها شده‌اند. معبد آب و نيز حكاكي روي تخته سنگ كه فتح ايرانيان را بر امپراتور روم نقش بسته‌اند. تاريخ 2500 ساله دارد. ساخت تاسيسات پتروشيمي دشت بيستون كه ثانيه‌اي 80 ليتر آب مصرف مي‌كند موجب فرونشست دشت و كليه آثار و ابنيه زير سطح خاك شده است و بالاخره درياچه اروميه، درياچه پريشان، تالاب ميقان اراك به دليل استخراج معدن و احداث جاده،‌موجب دو پاره شدن تالاب ميقان شده (در سطح زيرين خاك) و تالاب مرگ زودگذر و آهسته‌اي را شروع كرده است. اين تالاب در زمستان، محل زمستان‌گذراني پرندگان مهاجر به خصوص درناها و در بهار و تابستان براي آبياري زمين‌هاي كشاورزي به كار مي‌رفت. از طرفي طراوت شهر صنعتي و آلوده اراك نيز به عهده اين تالاب بود. حال با تخريب اين تالاب تلطيف شهر اراك به عهده كدام اداره، تشكيلات يا كارخانه‌اي است؟ آيا تشكيلات انسان‌ساختي هست كه كار طبيعت را انجام دهد؟

مي‌گويند، آزموده را آزمودن خطاست. ما مي‌دانيم در كشور ايران كه روي خط خشك و نيمه خشك جهان قرار دارد آب مهم‌ترين عامل توسعه و كمبود آن، مهم‌ترين عامل توقف رشد و توسعه است. كمبود آب قرن‌هاست كه با ماست، شايد اجداد هخامنشي ما نمي‌دانستند ولي ما به اندازه يك‌سوم معدل جهان آب در اختيار داريم يعني اگر معدل آب كه در دسترس جهان است 850 ميليمتر باشد مقدار آبي كه در ايران (به طور متوسط) مي‌بارد 250 ميليمتر است! بديهي‌است با اين مقدار آب قليل، نهايت صرفه‌جويي را بايد به كار برد، از كشت محصولات «آب‌بر» خودداري كرد و ارزش هر قطره آب را تا آخرين مورد استفاده تا جايي كه ديگر نشود از آن استفاده كرد، بدانيم آن وقت در اين شرايط آب را با چه محصولي مبادله مي‌كنيم.

توضيح آنكه دوستان كاشاني من، قبل از آنكه به ديدارشان موفق شوم، خلاصه دغدغه و نگراني خود را به ما گفتند. تاسيساتي براي نورد فولاد در منطقه ايجاد شده است كه اهالي با نهايت سخاوت و مهمان‌نوازي ذاتي كه در ميان ايرانيان ضرب‌المثل است آن را «تحمل» كرده‌اند. گرچه امروزه مقدار مصرف آب براي كليه محصولات اعم از مصرفي، توليدي، صنعتي و كشاورزي به دقت مطالعه و محاسبه شده. مثلا ما مي‌دانيم كه براي توليد يك صفحه كاغذ A4 مقدار 400 ليتر آب لازم است يا براي هر كيلو فولاد 35000 ليتر آب مصرف مي‌شود. اين مقدار آبي است كه از سفره آب زيرزميني برداشت مي‌شود. سفره آبي كه نامحدود نيست و مطالعات نشان داده كه مقدار آبي كه وارد اين سفره مي‌شود كمتر از آبي است كه از آن خارج مي‌شود و ما آن را مصرف مي‌كنيم. اجازه بدهيد يك ليتر آب را از زماني كه از ابر جدا مي‌شود و تحت تاثير نيروي جاذبه زمين به سطح زمين مي‌رسد با هم تعقيب كنيم. اين آب در ابر به صورت متراكم و فشرده و مثلا به صورت يكپارچه 2000 ليتري، از ابر جدا مي‌شود.به مرور كه از ابر جدا مي‌شود، تكه‌تكه شده به صورت دانه دانه به زمين مي‌رسد. مقاومت هوا موجب دانه‌دانه شدن قطرات مي‌شود. وقتي به زمين مي‌رسد اگر زمين پوشش گياهي داشته باشد مقداري جذب گياهان مي‌شود و سپس روي خاك مي‌افتد و تحت تاثير نيروي جاذبه به عمق زمين وارد مي‌شود و به طرف مركز زمين سرازير مي‌شود. آنقدر پايين مي‌رود تا به يك لايه غيرقابل نفوذ مي‌رسد. مثلا يك سنگ كه در عمق 500 متري قرار گرفته و آب از آن رد نمي‌شود. آب روي اين لايه توقف مي‌كند. آنگاه شما اين آب را براي صنعت (فولاد) يا كشاورزي از سفره خارج مي‌كنيد. يك نكته را نبايد فراموش كرد و آن اينكه آب حين رفتن به سفره آب زيرزميني حين عبور از لايه‌هاي خاك مقداري در بين ذرات خاك جايگزين مي‌شود و تنها مقداري از آن به سفره آب زيرزميني مي‌رسد. حال اگر برداشت از سفره آب زيرزميني افزايش يابد و مقدار سفره كاهش يابدسفره از طبقات بالا آبي را كه در بين ذرات خاك جاي گذاشته مي‌مكد و اين آب از بين ذرات خاك به پايين كشيده مي‌شود و حجم خاك كاهش مي‌يابد، خاك به هم فشرده مي‌شود و پديده فرونشست دشت‌ها پيش مي‌آيد، كما اينكه از مجموع 650 دشت ايران، بيش از نيمي از آنها فرو نشسته‌اند. دليل اين امر آن است كه آب زير لايه‌هاي خاك مانند ستون عمل مي‌كند، با برداشت آب از سفره آب زيرزميني اين ستون‌ها كوتاه و كوتاه‌تر شده و دشت فرو مي‌نشيند. پديده‌اي كه به طور قطع در انتظار كاشان، آران و بيدگل است. حتما پديده بسيار زشت و خانمان بر باد ده ديگر «فروچاله» است و آن  وقتي است كه قطعه‌اي به طول 20 متر، عرض 10 متر و ارتفاع 5 متر فرو مي‌نشيند. امروزه مردم براي ديدن اين پديده به ميناب بندرعباس، كبوترآهنگ همدان (كبودرآهنگ) يا دشت‌هاي اطراف ورامين يا اصفهان مراجعه مي‌كنند. هر دم از اين باغ بري مي‌رسد/ تازه‌تر از تازه‌تري مي‌رسد.
مردم كاشان، آران و بيدگل با نهايت سخاوت و بزرگواري نورد فولاد را به قول خودشان تحمل مي‌كنند. گرچه مي‌دانند كه برداشت آب، بيش از حد از سفره آب زيرزميني چه تبعاتي خواهد داشت. عجيب آن است كه كساني كه فولاد را به آران و بيدگل آوردند خود از خطه‌اي آمده بودند كه بي‌تدبيري در مصرف منابع آبي موجب خشك شدن يك رودخانه معظم در منطقه‌اي خشك و كويري شد. آنها خود ديده بودند كه در شهر خودشان كم آبي و فولاد مباركه و ذوب آهن اصفهان به علاوه برنج‌كاري و صيفي‌كاري زاينده رود را خشك كرد. بنابراين، آنان خود آگاه بودند كه نتيجه اعمال آنها چه خواهد بود و چه بر سر آران و بيدگل خواهد آمد ولي مع‌الوصف دو عامل موجب تحميل اين پروژه بر جسم و جان آران و بيدگل و كاشان عزيزمان شد، اول تحصيل درآمد و دوم (كه يك ادعاست صرفا) ايجاد اشتغال و فراواني شغل. در اين مورد دوم، يكي از كارآفرينان آران و بيدگل فرمود من تمام 200 نفري كه اين پروژه را به آران و بيدگل آورده، استخدام مي‌كنم. تمام كارفرماهاي اين منطقه با صراحت مي‌گويند كه منطقه كمبود كار و كارگر ندارد و هميشه در جست‌وجوي كارگر و كارمند است. نظري به خيابان اصلي كاشان كه در آن نمايشگاه‌هاي فرش قرار دارد، نشان مي‌دهد كه الحق مركز فرش دستباف جهان است. زيباترين آتليه‌هاي فرش‌هاي دستباف جهان در اين خيابان است. دو طرف خيابان را نمايشگاه‌هايي با ويترين‌هاي بسيار فراخ و مجلل پوشانده كه طول و عرض شيشه ويترين آن به ده‌ها متر مي‌رسد. پشت اين ويترين‌ها صدها نفر هنرمند بافنده مشغول خلق اين آثار بي‌نهايت هنرمندانه اند و ده‌ها و صدها نفر مشغول فراگيري اين آثار هنرمندانه هستند كه به تمام نقاط عالم رفته و هنر ايراني و هنر اصيل فرشبافي را به چشم عالم مي‌رسانند. آيا آنها كه در منطقه‌اي قبل آران و بيدگل زندگي مي‌كنند بايد توجه خود را معطوف به فولاد كنند؟ فولاد چه منفعتي دارد كه بايد جاي فرش را بگيرد. اين كج‌سليقگي را از كجا ياد گرفته‌ايم؟ سه استان شمالي ايران يعني گيلان، مازندران و استان گلستان را طبيعت ايران براي گردشگري و استراحت 80 ميليون ايراني اكنون و120 ميليون ايراني آينده قرار داده. اگر اين سه استان را به همين منظور حفظ كنيم نيازي به سفر خارج نخواهد بود ولي متاسفانه برنامه‌ريزان در آرزوي تبديل استان گلستان به عسلويه و نخل تقي هستند و تنها دليل آنها آن است كه مهندسين استان گلستان چرا بايد در استان بوشهر كار كنند؟ عجيب است كه اين برنامه‌ريزان ايراني فكر نمي‌كنند، استاني فكر مي‌كنند. مهندسين گيلاني در گيلان و اصفهاني در اصفهان شما را به خدا ايراني بينديشيد.

در مدت پنجاه سالي كه در ايران عزيز و جهان كار محيط زيست مي‌كنم يك فكر بنده را قلقلك داده و آن اينكه مانند مساله آران و بيدگل، سرنوشت اين دو منطقه در اختيار مردمي است كه در آن زندگي مي‌كنند و ديگران حق اظهارنظر ندارند؟
اگر اين طور بود مثلا ما در ايران حق اظهارنظر در مورد جنگل‌هاي بي‌نظير خط استوا را نداريم. در حالي كه اين جنگل‌ها به شرايط زندگي ما هم اثر مي‌گذارند. بنابراين آيا ما حق اعتراض به تخريب جنگل‌هاي استوايي را داريم؟
مقصود آن است كه مردم بخشنده و صبور آران و بيدگل با بلندنظري فاز اول فولاد يعني نورد را تحمل كرده‌اند ولي مردم ايران هم بايد اين تخريب را كه به محيط زيست وارد مي‌شود، تحمل كنند و آيا آنها حق اعتراض ندارند؟
بنده به عنوان فرزند اين مردم، اين ملت كه به قيمت سخاوت‌شان تحصيل كرده‌ام و محيط زيست خوانده‌ام وقتي مي‌بينم خطايي در يك گوشه از وطنم سر مي‌زند، حق اعتراض يا لااقل تذكر را ندارم؟ مضرترين سياه‌نمايي سكوت است، سكوت در مورد اشتباهات خيانت است. 
چو مي‌بيني كه نابينا و چاه است
اگر خاموش بنشيني گناه است
بنده از آنچه در نقاط گوناگون عالم ديده‌ام، از آنچه در نقاط گوناگون ايران عزيزمان ديده‌ام و آنچه در مقابل چشمم، به مدد علم مي‌بينم، ادامه فازهاي گوناگون پروژه فولاد را بعد از مرحله نورد، پايان موجوديت آران و بيدگل و نيز كاشان مي‌بينم. من وظيفه دارم كه صداي بلند اعتراض و اخطار را به گوش برنامه‌ريزان مملكتم برسانم كه وقتي آخرين قطره‌هاي آب زيرزميني به مصرف توليد و ذوب فولاد رسيد، آن وقت سه شهر باستاني و زيبا با مردمي به صفاي چشمه‌اي كه به باغ فين مي‌ريزد، با همشهري‌هاي خود وداع خواهند گفت، براي هميشه و مردم وطنم و جهان فقط در كتاب‌هاي تاريخ نام كاشان، آران و بيدگل را خواهند ديد و افسوس خواهند خورد. افسوس.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون