• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5279 -
  • ۱۴۰۱ سه شنبه ۲۵ مرداد

مزرعه حيوانات

مرتضي ميرحسيني

يكي از مشهورترين جملات جرج اورول، به همين رمان برمي‌گردد كه او باور داشت «تاريخ مشتمل است بر يك سلسله شيادي كه توده‌هاي مردم را ابتدا به دام مي‌كشند و با وعده ناكجاآباد به عصيان وادارشان مي‌كنند و پس از آنكه توده‌ها وظيفه خويش را انجام دادند، از نو اسير اربابان جديدي مي‌شوند.» طرح اوليه آن را زماني نوشت كه مساله پروپاگانداي نظام‌هاي تماميت‌خواه ذهنش را درگير كرده بود. گويا اواخر دهه 1930 متاثر از تجربياتش در جنگ داخلي اسپانيا به نوشتن چنين داستاني فكر كرد. آن زمان نمونه‌هاي شاخصي مثل شوروي در شرق و آلمان و ايتاليا در اروپا را پيش چشم داشت و تشكيل و تداوم ديكتاتوري‌هايي را كه به نام مردم حكومت مي‌كردند به وضوح مي‌ديد. حكومت‌هايي كه در آنها قدرت در انحصار اقليتي كوچك بود، اما مدام از مردم مي‌گفتند شعارهايي مثل تساوي و اراده خلق را تكرار مي‌كردند. «رفيق خيال نكن كه پيشوا بودن خوش گذراندن است! برعكس، مسووليت سنگين و خطيري است. هيچ‌كس به اندازه رفيق ناپلئون به تساوي حقوق حيوانات معتقد نيست. اگر مي‌شد رفيق ناپلئون از خدا مي‌خواست كه شما شخصا درباره خودتان تصميم بگيريد. ولي رفقا، اگر خداي نكرده تصميم غلطي بگيريد آن‌وقت چه خاكي بر سرمان بريزيم؟» مزرعه‌اي از حيوانات را براي روايت داستاني كه در ذهن داشت انتخاب كرد. مي‌گفت «زماني پسركي حدودا 10 ساله را ديدم كه اسبش را بي‌دليل شلاق مي‌زد و اسب هم در سكوت ضربه‌ها را تحمل مي‌كرد. با ديدن اين ماجرا به اين فكر كردم چه اتفاقي مي‌افتاد اگر به عقل آن زبان‌بسته مي‌رسيد كه قدرت جسماني‌اش بيشتر از پسرك است و مي‌تواند با يك جفتك خودش را از اين رنج آزاد كند. به نظرم رسيد رفتار پسرك با اسب، شبيه همان رفتاري بود كه قدرتمندان با فرودستان مي‌كنند.» داستان اورول «مزرعه حيوانات» نام گرفت و چاپ نخست آن سال 1945 در چنين روزي منتشر شد. اين داستان يكي از مشهورترين داستان‌هاي ادبيات مُدرن است. حيوانات مزرعه‌اي بزرگ ضد ارباب آنجا باهم متحد مي‌شوند و در شورشي موفق، او را از مزرعه بيرون مي‌كنند. اداره امور آنجا را خودشان به دست مي‌گيرند و خوكي به نام ناپلئون را به رياست انتخاب مي‌كنند. خوك به ياري خوك‌هاي ديگر، قدرت را در انحصار خودش مي‌گيرد، حيوانات را از حقوق‌شان محروم و آنان را عملا به برده‌هاي خود تبديل مي‌كند و به همان راهي مي‌رود كه در گذشته ارباب مزرعه رفته بود. همچنين مثل همه ديكتاتوري‌هاي ديگر، واژه‌هايي مثل عدالت و آزادي را به گند مي‌كشد. «ناپلئون گفت بناست بعدازظهرهاي يكشنبه هم كار باشد و حيوانات آزادند كه اين را بپذيرند يا نپذيرند، منتها اگر حيواني تن به اين كار ندهد جيره‌اش نصف مي‌شود.» البته صبح‌هاي يكشنبه يكي از نوكران ناپلئون به دستور او «تكه كاغذ درازي را مي‌گرفت و بنا مي‌كرد به خواندن فهرستي از آمار و ارقام توليد انواع مواد غذايي كه 200درصد، 300درصد يا 500درصد افزايش يافته بودند. حيوانات دليلي نمي‌ديدند كه گفته‌هاي او را باور نكنند، به‌خصوص اينكه حتي ديگر درست و حسابي به خاطر نداشتند كه قبل از شورش چه حال و روزي داشتند. با اين همه روزهايي بود كه مي‌گفتند‌اي كاش آمار و ارقام كمتر و غذاي بيشتري به خوردمان بدهند.» اين رمان هم اورول را به شهرت و ثروت رساند و هم مسير موفقيت بزرگ‌ترش، يعني نوشتن و انتشار رمان «1984» را هموار كرد. اما اين موفقيت براي او با تلخي و اندوه همراه شد، زيرا چند ماه پيش از انتشار «مزرعه حيوانات» همسر و بزرگ‌ترين حامي‌اش را بعد از دوره‌اي بيماري از دست داد و در غم مرگ او به سوگ نشست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون