• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5304 -
  • ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲۳ شهريور

تغيير لباس و كشف حجاب (2)

مرتضي ميرحسيني

مهدي‌قلي هدايت (مخبرالسلطنه) كه بيست‌ودوم شهريور 1334 درگذشت، در عمر طولاني‌اش زمانه شش شاه را درك كرده بود. در كتاب «خاطرات و خطرات» از آنچه ديده و شنيده بود، نوشت و بخشي از خاطراتش را، نه به تفصيل، كه بسيار گزيده و گذرا ثبت كرد. از جمله درباره ماجراي مشهور تغيير لباس و كشف حجاب نوشت. به نظر او -كه نخست‌وزير ايران بود- «كلاه اجنبي مليت را از بين برد و برداشتن چادر، عفت را.» گويا خودش مخالف تغيير در سبك زندگي نبود، اما روشي را كه حكومت در پيش گرفت افراطي و خطا مي‌ديد. البته زماني كه رضاشاه مصمم به اجراي قطعي اين قانون شد، هدايت ديگر نخست‌وزير نبود. از جمله به جمله خاطرات او درباره اين ماجرا، ناراحتي و حتي آزردگي‌اش معلوم است، به ويژه از كساني كه بسيار فراتر از خواسته‌هاي حكومت پيش رفتند و براي اجراي دستور شاه «به در و ديوار زدند» مي‌نويسد: «تعجب در ميدان‌داري محتشم‌السلطنه رييس مجلس و آخوند اعيان بود. بيرون از حد وظيفه، البته بي‌اجبار نبود. حتي نظميه به من اطلاع داد كه در گوشه دروس چنان مجلسي فراهم كنم. خوشبختانه رعاياي دروس ارمني‌اند و چند پيرزن كه با چادر و روي نيمه‌باز آمدند. آنچه اجباري بود به جاي خود، مردان بي‌ناموس و متملقان چاپلوس زن‌هاي خودشان را به مجالس رقص بردند و به الدنگ‌ها سپردند. ميرزا ابوطالب صاحب حمام پاك را از نظميه خواستند كه در حوزه خود مجلس آشتي‌كنان ترتيب بدهد. برخاست و به راه افتاد. گفتند كجا؟ گفت قصر، مي‌دانم كه من اين خلاف اخلاق را نخواهم كرد و محكوم به حبس خواهم شد، نگفته خودم مي‌روم. در خيابان لاله‌زار پليس متعرض مردي شد كه كلاه پهلوي بر سر داشت. كلاه را روي زمين انداخت و لگدمال كرد و ديگر كلاه بر سر نگذارد. هستند مردان با غيرت. در ملاقات روزي شاه كلاه مرا برداشت و گفت حالا اين چطور است؟ گفتم في‌الجمله از آفتاب و باران حفظ مي‌كند، اما آن كلاه كه داشتيم اسمش بهتر بود. آشفته چند قدمي حركت فرمودند و گفتند آخر من مي‌خواهم همرنگ بشويم كه ما را مسخره نكنند. گفتم البته مصلحتي در نظر گرفته‌اند. (اما) در دلم گفتم زير كلاه است كه مسخره مي‌كنند و تقليدهاي بي‌حكمت. در باطن چه بود كه محترمين از پيكره در رفتند و چون مرغ از قفس جسته خود را به در و ديوار زدند و از آنچه خواسته شده بود پيش افتادند. عقد صورت را به زير پستان و روي ناف رساندند. كفين را به بالاي بازو و زير بغل و ساق پا را تا كفل. باز جاي شكرش باقي است كه سر تا پا برهنه در كوچه آمدن را در پاريس و برلن پليس منع كرده بود، والا در حرارت تقليد بانوان ما مستعد تقليد بودند و آنچه در پرده داشتند مي‌نمودند، اگرچه به رنگ لباس‌هاي تنگ اينك هم پيداست. معاشرت‌ها امروز مخل آسايش و مضر اقتصاد و مخرب اخلاق است و داعي به فحشاي عمومي كه اين منم طاووس عليين ‌شده. در خراسان بر سر بي‌حجابي غوغايي شد كه به تحصن در اطراف بقعه متبركه كشيد و از استعمال حربه آتشين مضايقه نشد. جمعي مقتول شدند. اسدي متولي‌باشي بر سر آن كار بر‌دار رفت و فروغي كه رييس‌الوزرا و به او منسوب بود شايد در نتيجه توسطي معزول شد و آذر 1314 جم به جاي او آمد. معروف شد در قضايا به پسرش نوشته است: در كف شير نر خونخواره‌اي/ غير تسليم و رضا كو چاره‌اي// و به دست آمده است.»

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون