• ۱۴۰۳ شنبه ۳۱ شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5360 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۵ آذر

به دشخواری جایگاه رفیع!

مهرداد حجتی

اواخر اردیبهشت سال ۱۳۶۰ روزنامه اطلاعات 
سرمقاله‌ای در  سالگرد هجرت «دکتر علی شریعتی» منتشر کرد که بازتاب گسترده یافت. فضای سیاسی برخلاف اوایل انقلاب، چندان موافق شریعتی نبود. شاید به این دلیل که «گروه فرقان» خود را متاثر از افکار و اندیشه دکتر شریعتی معرفی کرده بود! همان گروهی که نخستین رییس شورای انقلاب «آیت‌الله مطهری» را ترور کرده بود و دیگر اینکه نواری هم از جلسه‌ای موسوم به «خط سوم» دست به دست می‌گشت که گفته می‌شد در منزل خانواده دکتر شریعتی و به میزبانی «احسان شریعتی» برگزار شده است. افراد حاضر در جلسه، همه از چهره‌های سرشناس آن دوران بودند، افرادی همچون پوران شریعت رضوی(همسر دکتر شریعتی)، پدر رضایی‌ها(احمد، رضا و مهدی)، آشیخ علی تهرانی، آیت‌الله لاهوتی و سید احمد خمینی.  سید احمد خمینی که از  نیمه جلسه به جمع حاضران پیوسته بود، در آنجا حرف‌هایی زده بود که چندی بعد آنها را به شکلی انکار کرد. نوار جلسه که بالغ بر سه ساعت بود و در دو نوار کاست ۹۰ دقیقه‌ای تکثیر شده بود و مدت‌ها دست به دست می‌گشت، سخنان هر یک از حاضران در آن جلسه را به وضوح ضبط کرده بود. «سید احمد» حضور در آن جلسه را در گفت‌وگویی مطبوعاتی که در روزنامه اطلاعات ۲۴ فروردین ۱۳۶۰  منتشر شد، این‌گونه توضیح داد: «شبی گفتند آقای علی تهرانی در جایی است، رفتم به ایشان بگویم که این‌گونه موضع‌گیری‌ها را چگونه توجیه می‌کنید؟ آنجا که رفتم جمعیتی را دیدم. به محض اینکه نشستم یک‌سری سوال‌ها مطرح شد... بعد شنیدم این نوار را پخش کرده‌اند و گفته شده که جلساتی چه قبل از زمان صحبتم و چه بعد با اشخاصی داشته‌ام‌، این را تکذیب می‌کنم. من با هیچ کس جلسه‌ای نداشته و ندارم. البته در آن جلسه صحبت‌هایی شد که اگر فرزند امام نبودم، جواب می‌دادم، ولی سکوت را نفع دانستم.» اما موضوع «خط سوم» اشاره به پیشنهادی بود که در آن جلسه مطرح شد. خطی سوای دو خط غالب آن زمان، خط حزب جمهوری اسلامی و خط بنی‌صدر با اتکا به آرا و اندیشه‌های دکتر علی شریعتی! البته چنین پیشنهادی به ضرر «دکتر شریعتی» و آراي او تمام شد، چون چنین سخنانی ‌و چنین جلساتی هرگز  برتابیده نمی‌شد، به همین خاطر هم بود که حضور سید احمد خمینی در آن جلسه جنجالی شد. او چندی بعد، پس از فاجعه تروریستی انفجار ۷ تیر ۱۳۶۰، در حرکتی نمادین به شکل افتخاری به عضویت شورای مرکزی حزب جمهوری اسلامی درآمد تا برای همیشه به شایعه اختلافش با سران آن حزب پایان دهد!  
اما آنچه پایان نیافت ضدیت با شریعتی بود که قرار بود تا سال‌ها ادامه یابد. کتاب‌های او از بسیاری از کتابخانه‌ها جمع‌آوری شد. در مرحله گزینش دانشجویان، حتی از آنها پرسیده می‌شد که آیا کتابی از دکتر شریعتی خوانده‌اند؟ و اگر خوانده‌اند عقیده‌شان درباره او چیست؟ 
آن سال در سالگرد هجرت همان «معلم انقلاب»، روزنامه اطلاعات،  برخلاف فضای  غالب، سرمقاله‌اش را به او اختصاص داده بود، نوشتاری که نشان از شهامت نویسنده‌اش داشت. در سر مقاله به نامه شماری از دانشجویان انجمن‌های اسلامی دانشگاه‌های اروپا و امریکا هم اشاره شده بود که در ۱۳۵۶‌، خطاب به آیت‌الله خمینی در نجف  نوشته شده بود.
نامه نظر ایشان را درباره دکتر شریعتی جویا شده بود و ایشان هم نظری موافق داده بود. روز انتشار سرمقاله، «قیصر امین‌پور» خرسند از چنین رویکردی، خواندن آن را به دوستان توصیه می‌کرد. او در بحث‌های دانشجویی که در آن به دکتر شریعتی تعریض می‌شد، یک پای بحث برای دفاع از «دکتر» بود -پیش از انقلاب، پیروان و هواداران شریعتی، به اختصار او را دکتر خطاب می‌کردند و این عنوان در طول مبارزات و تظاهرات علیه حکومت، منحصر به او شده بود- حالا اما، فضا تغییر کرده بود. 
گروهی از همان انقلابیون که در مصدر قرار گرفته بودند، او را بر نمی‌تابیدند، اینان البته افرادی سوای «ملی، مذهبی»های «نهضت آزادی» به رهبری مهندس بازرگان بودند. او و همه یاران هم‌حزبش، از دوستان و نزدیکان شریعتی به شمار می‌آمدند و سال‌ها در کنار او زحمت زیادی در جهت آشنایی نسل جوان، خصوصا جوانان دانشگاهی با اسلام کشیده بودند. پایگاه آنها که در طول فعالیت‌های دکتر شریعتی به یکی از پررونق‌ترین مراکز تبدیل شده بود، درنهایت توسط «ساواک» پلمب شده بود. «حسینیه ارشاد» در میان مراکز مذهبی، یکی از روشنفکرانه‌ترین مکان‌ها بود که خوانشی تازه از اسلام به دست می‌داد. «آیت‌الله مرتضی مطهری» در کنار دکتر شریعتی، یکی از سخنرانان آن مرکز بود. کتاب دو جلدی «محمد، خاتم انبیاء» که به همت «آیت‌الله مطهری» با مجموعه‌ای از مقالات «پژوهشی» گروهی از متفکران دینی آن روزگار منتشر شده بود، در بر دارنده نکاتی بود که تا آن زمان از نگاه بسیاری از پژوهشگران، به دور مانده بود. در آن کتاب، در کنار افرادی همچون علامه محیط طباطبایی، مرتضی مطهری، محمدجواد باهنر، علی‌اکبر هاشمی رفسنجانی، دکتر علی شریعتی دو مقاله ارائه داده بود. «از هجرت تا وفات» و «سیمای محمد» دو مقاله که از نظر ادبی هم وزانتی دیگر داشت. سال ۶۰ اما برای مطهری و شریعتی وضعیتی دیگرگون رقم خورده بود. کتاب‌های مطهری به پرفروش‌ترین کتاب‌ها تبدیل شده بود و کتاب‌های شریعتی از همه کتابفروشی‌ها جمع‌آوری شده بود. در همان دوران فعالیت‌هایی هم علیه دکتر شریعتی شکل گرفته بود که با مخالفت بخش‌هایی از حکومت نوپا روبه‌رو شده بود. نظیر منتشر شدن کتابی از دستنوشته‌های آیت‌الله مطهری که عمدتا یادداشت‌های او در کنار صفحات کتاب اسلام‌شناسی دکتر شریعتی بود. یادداشت‌هایی که جنبه خصوصی داشت و مطهری قصد انتشار آنها را نداشت! لابد همان حاشیه‌نویسی‌ها، در گفت‌وگو میان آن دو استاد به بحث گذاشته شده بود و پاسخ‌هایی هم دریافت کرده بود، اما ترور «آیت‌الله مطهری» و محبوبیت او پس از سخنان رهبر کاریزماتیک انقلاب که او را «پاره تن من» نامیده بود، این فرصت را برای گروهی فراهم آورده‌ بود تا دشمنی خود با دکتر شریعتی را در پشت آرا ‌و نظرات آیت‌الله مطهری پنهان کنند تا این‌چنین آن دشمنی‌ها را موجه جلوه دهند. آن کتاب البته با مخالفت خانواده آیت‌الله مطهری روبه‌رو شد و بلافاصله از کتابفروشی‌ها جمع‌آوری شد. دکتر عبدالکریم سروش هم در جمع دانشجویان دانشکده دکتر شریعتی دانشگاه فردوسی مشهد، آن کتاب را توهین‌آمیز خوانده بود و گفته بود: «این کار مثل دستبرد  به کمد لباس فردی است برای در معرض دید قرار دادن لباس‌های زیر آن فرد!» او البته درباره شریعتی سه ساعت صحبت کرده بود و حتی هر دو استاد -شریعتی و مطهری- را با هم مقایسه کرده بود. او نگاه شریعتی را نگاه از بیرون و نگاه مطهری را نگاه از درون به دین تفسیر کرده بود. این سخنان در میان دانشجویان دیگر دانشگاه‌ها بسیار بازتاب پیدا کرده بود. آن روزها نوار کاست، کار رسانه غیررسمی را ایفا می‌کرد چون هنوز از اینترنت و شبکه‌های اجتماعی خبری نبود. شاید به همین دلیل بود که مردم بیشتر مجله و روزنامه می‌خواندند مثل آن روز اردیبهشت ماه سال ۶۰ که  من آن سرمقاله را خواندم. این نخستین آشنایی من با قلم نویسنده‌ای بود که به نظر مستقل از گفتار رسمی، روزنامه‌نگاری می‌کرد.
آن مقاله البته هیچ‌گاه از خاطرم نرفت تا اینکه چند سال بعد، نویسنده آن مقاله را از نزدیک دیدم. مردی آرام و متواضع بود. آشنایی ما به دوستی بدل شد و این دوستی به دیدارهای منظم هفتگی، سه‌شنبه‌ها در موسسه اطلاعات انجامید، دیدارهایی با حضور دیگر دوستان، نظیر علی‌اصغر شیرزادی، جاوید قربان اوغلی، حمید خزایی، حمیدرضا زاهدی، حسین مهدوی و... و البته فتح‌الله جوادی سردبیر اطلاعات هفتگی که عمدتا میزبانی ما را در دفترش برعهده داشت. سیدمحمود دعایی هم هر از گاهی بود. با خاطره‌گویی‌ها و بذله‌گویی‌هایش که حال و هوای جلسات را عوض می‌کرد، اما در آن میان، آنچه بیش از هر چیز برای من برجسته می‌شد، سخنان همان نویسنده بود. با ذهنی دقیق و منظم ، همراه با نکته‌گویی و نکته‌سنجی اعجاب‌آوری که مرا شگفت‌زده می‌کرد. تا پیش از آن، هیچ‌کس را تا این حد نکته‌یاب و دقیق نیافته بودم. ظرافت در گفتار همراه با طنزی بجا که کلامش را جذاب می‌کرد. سخنوری قهار و طناز که شنونده را مفتون خود می‌کرد. عجیب نبود که سیدمحمود دعایی این همه سال -بیش از چهار دهه- او را رها نکرده بود. او را در موسسه اطلاعات نگه داشت و‌ از مشاوره‌های او بهره‌ها برد، همچنان‌که دیگران. او به دلیل ویژگی‌های اخلاقی‌اش، بسیارانی را مجذوب خود ساخته بود. صبور، فروتن، خوش‌خلق و خوش‌سخن. هیچ‌گاه کسی او را هنگام خشم و عصبانیت ندیده بود. شاید به این دلیل که همواره از سر عقل و تدبیر با مسائل روبه‌رو شده بود. انسانی به غایت «صلح‌طلب» که همواره خود را از «نفرت» و «خشم» دور نگه داشته بود. او در دوران دانشجویی‌اش زندانی سیاسی «شاه» بوده است. جزوه‌ای که در همان دوران نوشت، به شکل عجیبی دست به دست می‌گشت و بسیارانی، بی‌آنکه او را بشناسند، قلم او را می‌ستوده‌اند. در زندان، با بزرگانی همچون آیت‌الله طالقانی و آیت‌الله منتظری آشنا می‌شود. همین‌طور با چهره‌های مشهوری از دو گروه کمونیست‌ها و مذهبی‌ها. خاطراتی به غایت مهم که همه ارزش ثبت شدن دارند. کاری که البته تاکنون از آن سر باز زده است. اوایل انقلاب به روزنامه کیهان می‌رود. دانشجوی پیشین حقوق دانشگاه تهران و زندانی سیاسی دوران شاه، حالا در جمع انقلابیون، قرار است در یکی از دو روزنامه مهم پایتخت نقش‌آفرینی کند. به دلیل تغییر و تحولات بیش از حد، او کیهان را رها می‌کند و تصمیم می‌گیرد، هرگز به روزنامه‌نگاری بازنگردد، اما سیدمحمود دعایی که آوازه «قلم» او را شنیده است، به سراغ او می‌آید و او را مجاب می‌کند که این بار در روزنامه اطلاعات نقش ایفا کند. اتفاقی که زندگی او و  بسیاری را تحت‌الشعاع قرار می‌دهد و از آن پس دورانی تازه برای او و البته روزنامه‌نگاری رقم می‌خورد. این هم اوست که «گل آقا» را به اطلاعات می‌آورد و ستون «دو کلمه حرف حساب» را در صفحه ۳ به راه می‌اندازد. کاری مبتکرانه که الهام‌بخش طنزنویسان نسل‌های بعد می‌شود. شاید بسیاری تصور کنند ویژگی‌های روزنامه اطلاعات از سیدمحمود دعایی تاثیر گرفته است، اما واقعیت این است که فردی همچون او در کنار دعایی، روزنامه را تا به امروز متعادل نگه داشته است. روزنامه‌ای منطقی و به دور از هیاهوهای «تندروانه» و «انقلابی». او اساسا فردی متعادل و منطقی است. همواره آرام است و خود را از هیاهوهای روزمره به دور نگه داشته است. ماجرای آن روز انتشار سرمقاله درباره «دکتر شریعتی» هم، یک  نمونه از چنین رفتارهایی بوده است. تلاش برای روشنگری در عصر انقلابیگری! حالا اما با گذشت سالیان،  او حضور کمتری در «اطلاعات» دارد. شاید به این دلیل که روح و جسم او در طول بیش از چهار دهه کار مدام، فرسوده شده است. آن فرد جست و چالاک دهه ۶۰ که بی‌ذکر نام، مقاله می‌نوشت، سردبیری می‌کرد، سردبیر تربیت می‌کرد، سیاست‌گذاری می‌کرد، شورای سردبیری را رهبری می‌کرد، مقالات دیگران را ویرایش و حتی بازنویسی می‌کرد، ایده‌پردازی و طراحی می‌کرد، به امور اجرایی رسیدگی می‌کرد، یک موسسه عظیم را در کنار دعایی رهبری می‌کرد، حالا دوران آرامش پس از توفان را سپری مي ‌کند. دورانی که چندان هم آرام نیست. فرد دغدغه‌مندی همچون او، هیچ‌گاه آرام نیست. درون چنین افرادی همواره آتشفشانی، آماده سر بر کشیدن است. نام با مسمای او، همواره این را به ما گفته است؛ «جلال رفیع»! 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون