• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5364 -
  • ۱۴۰۱ چهارشنبه ۹ آذر

درباره نقش اقتصاد در شكل‌دهي به پسند مخاطبان

وقتي سرمايه، سليقه هنري مي‎سازد

سعيد فلاح‌فر

اشياي داخل ويترين‌هاي ضدسرقت موزه‌ها با نورهاي موضعي و انتظامات مجهز، مي‌توانند موجب كنجكاوي مردم باشند و حسي از اهميت و ارزشمندي را براي بيننده به وجود بياورند. مردم باور دارند كه اشياي مهم و مورد توجه، ارزشمندند و يك شيء گران‌قيمت مي‌تواند باعث جلب‌توجه و تحسين بيننده باشد، مثل گردنبند جواهرنشان گران‌قيمتي كه يكي از زنان اشرافي در يك مهماني باشكوه به گردن آويخته است. اين جلب‌توجه مي‌تواند روي ارزش مادي آن جواهر متمركز باشد، اما تركيب قيمت مادي و جايگاه اجتماعي و طبقه اقتصادي صاحب آن هم مي‌تواند توليد ارزش كند. آنچه در ديگران احساسي از گران‌قيمتي يا تعلق به يك طبقه فراتر اجتماعي را تقويت كند، مي‌تواند تاثيرات مثبتي داشته باشد. اينجا درست نقطه‌اي است كه جامعه امروزي بنياد اصلي پديده «برند» را به نمايش مي‌گذارد. برند مي‌تواند به همه يادآوري كند كه اين شيء؛ خاص و گران قيمت است يا تنها به طبقه‌اي فراتر تعلق دارد. اين موقعيت، فارغ از ارزش واقعي و ماهوي شيء، مي‌تواند فقط يك قرارداد نانوشته باشد. پس اين شيء دوباره خلق شده، بي‌توجه به ساير مشخصات ذاتي، باعث جلب‌توجه خواهد شد. يك تكه سنگ ممكن است مانند همه سنگ‌هاي موجود در طبيعت باشد اما به واسطه حك شدن نشان اين قرارداد نانوشته (مارك، نام يا نشان برند و...) به يك سنگ خاص و گران‌قيمتي تبديل شود كه همه از اين ارزش مادي مطلع هستند و فرآيند انتساب آن را به طبقه‌اي فراتر پذيرفته‌اند. ارزش انتسابي كه شايسته تفاخر شناخته مي‌شود. در اين مرحله گردش چرخه آغاز مي‌شود. اثبات و پذيرش ارزش مادي و جايگاه اقتصادي و اجتماعي شيء روي تمايل و در نتيجه سليقه بيننده هم تاثير گذاشته و در فرآيندي نه‌چندان طولاني به نماد زيبايي و ارزش همه‌جانبه تبديل مي‌شود. حالا شي‌ء‌اي كه به واسطه موقعيت و قرارداد «برند» به عنوان شيء گران‌قيمت و ارزشمند عرضه شده، احساسات زيبايي‌شناختي را هم متوجه خود كرده و كم‌كم نقش معيار به خود مي‌گيرد. همين ارزش زيبايي، شيء را به سمت افزايش ارزش مادي سوق مي‌دهد و چرخه به كار مي‌افتد. اين پديده‌اي است كه با دامنه وسيع‌تري مي‌تواند در «هنر» هم به راحتي مصداق پيدا كرده و سليقه بخشي از جامعه يا قسمتي از جهان را به ماهيت موضوع و باور جهاني تسري دهد. حتي اين قدرت را دارد كه در صورت عدم موفقيت در نفوذ به ماهيت، در سطحي از رفتارهاي نمايشي، خود را گسترش دهد، به ويژه اين روند با ورود به باورها يا تصميمات منتقدين و كلكسيونرها و موزه‌دارها و مديران هنري و... تاييد و تقويت مي‌شود. موزه‌ها، گالري‌ها، حراج‌ها، فستيوال‌ها و... هم مي‌توانند با ورود به اين ميدان تاثيرگذار و حتي منتفع باشند. مي‌توانند معيارهاي دلخواه و جديدي براي ارزشگذاري القا كنند. فراموش نكنيم كه تاريخ هنر را مجموعه‌اي مرتب از آثار هنري نمي‌سازند، بلكه تاريخ هنر سلسله‌اي از احساسات و تعابير و تعاريف و ادراكاتي است كه آثار هنري ايجاد كرده‌اند (همان‌طور كه اشيا در موزه‌هاي تاريخ معادل خود تاريخ نيستند و تنها روايات و حقايق و وقايع تاريخي را نمايندگي مي‌كنند). نظام موجود به موقعيتي دست پيدا كرده كه مي‌تواند آثار هنري موردنظرش را به جريان تاريخ هنر منسوب كند يا حداقل اين نقش را بزرگ‌تر و موثرتر از واقعيت نشان دهد. اين همان قدرتي است كه موفق به فروش جوراب مستعمل يكي از هنرپيشه‌هاي هاليوودي يا آدامس جويده شده يك فوتباليست و... در حراج‌ها غوغايي مي‌شود.
يك بسته تبليغي متشكل از برند، منتقد، رسانه، سرمايه و... مي‌تواند اين باور را القا كند كه گوش دادن به سمفوني‌هاي بتهوون، به عنوان بخش مهمي از تاريخ موسيقي، فقط مخصوص يك سليقه برتر يا متعلق به طبقه فكري و اجتماعي خاصي است تا عده زيادي براي ورود به چنين تعريفي از فرهيختگي، به سمت اجراهاي تازه اين موسيقي [در سالن‌هاي باشكوه و لباس‌هاي فاخر نوازندگان] مشتاق شده و حتي به تدريج دچار استحاله‌اي دروني (خوب يا بد اين استحاله موضوع بحث اين نوشته نيست) شوند و سليقه متفاوتي از گذشته خود پيدا كنند. اگرچه اين ساز و كار «هنري-اجتماعي» در همان بخش اول، يعني تمايل غيرذاتي مخاطب، در مسير خواسته‌هاي خود قرار گرفته است. تاريخ هنر معاصر شاهد نمونه‌هاي فراواني است كه مرزهاي جغرافيايي را پشت سر گذاشته است. نوع اغراق‌آميز آن را مي‌توان در سليقه موسيقيايي دوره آغاز مدرنيسم در جامعه ايراني ديد كه در باوري نه چندان آشكار، شرط ورود به جهان مدرنيسم را در تقليد هنرهاي غربي و حتي زبان ترانه‌ها جست‌وجو مي‌كرد. بخش مهمي از هنرهاي بومي سرزمين‌ها و فرهنگ‌هاي جهاني -كه امروزه نبودشان آه از نهاد هر كسي برآورده- در چنين شرايطي براي هميشه نابود شدند. حسرتي كه جامعه جهاني را نسبت به اين موضوع حساس كرده و موجب نگاه تازه‌اي به هنرهاي بومي شده است. نظريه‌اي كه تلاش دارد هنر را از زير سلطه سرمايه (سرمايه به معني وسيع كلمه اعم از قدرت اقتصاد، ثروت، رسانه، تبليغات و...) بيرون آورده و معنايي تازه براي هنر جهاني تدارك ببيند.
بازار نقاشي، به نمايندگي از اقتصاد هنرهاي تجسمي، يكي از بازارهاي پررونق بعد از بازار عتيقه در جهان است كه روند مورد اشاره را به تمام طي مي‌كند. بدون اين‌چنين بازارهايي شايد هنرمنداني مثل پل گوگن با همان اولين نمايشگاه 
نه چندان موفقيت‌آميز خود، براي هميشه فراموش مي‌شدند. ممكن بود جكسون پالاك مثل ده‌ها نقاش همدوره‌اش كه امروزه شهرتي ندارند، ناشناس مي‌ماند. شايد پابلو پيكاسو و سالوادور دالي به جرم جنوني غيرهنري از تاريخ هنر حذف مي‌شدند. اما بازار و سرمايه توانست ارزش‌هاي نهفته در آثار اين هنرمندان را زنده نگه دارد و حتي با آنچه گذشت، سليقه و توجه ساير فرهنگ‌هاي هنري را هم جلب كند. اگرچه اين حيات مساوي بود با حذف ديگراني كه فرصت برابري براي چنين حضوري پيدا نكردند. تصور كنيد يك عاشق ديوانه يا يك سرمايه‌گذار باهوش با يك خريد پر سر و صدا چطور مي‌تواند طرفداران بالقوه را به سمت يك اثر يا آثار يك هنرمند يا يك شيوه هنري خاص جلب كند. وقتي اين آثار با همان قراردادهاي نانوشته در صدر جداول فروش قرار مي‌گيرند، نام خريداري قدرتمند را به يدك مي‌كشند يا ارزشمندترين ديوارهاي موزه‌ها را به خود اختصاص مي‌دهند، همزمان پيام زيبايي‌شناسي مهم و تاثيرگذاري را براي سليقه مخاطبان ارسال مي‌كنند. نويسنده‌ها و منتقدان هنري هم ممكن است سليقه خود را به خواننده‌ها القا كنند يا با وسوسه منتفعين سرمايه‌گذار و مبلغين فرهنگي در اين فرآيند مشاركت كنند. طولي نمي‌كشد كه علاقه‌مندان به امپرسيونيسم و اكسپرسيونيسم و... به نمايندگي هنرمنداني كه براي بازارهاي بزرگ هنر انتخاب شده‌اند در سراسر جهان تكثير مي‌شوند. مقايسه بازار هنر مدرن با هنر كلاسيك در تهران نمونه‌اي است از همين رويكرد جهاني تا جايي كه حتي «قدمت» به عنوان يكي از معيارهاي ثابت ارزشگذاري آثار، نديده قلمداد مي‌شود. درحالي كه آثار و هنرمندان بزرگي به اين بازار راه ندارند و در نتيجه اقبالي در ياد و سليقه عمومي پيدا نمي‌كنند. بايد پذيرفت برخلاف آنچه مي‌گويند «زمان، سره و ناسره آثار هنري و ادبي را غربال خواهد كرد» شاهديم كه در اين رقابت نابرابر، آثار بسياري اساسا در حافظه تاريخ و مخاطب باقي نمي‌مانند تا روزگاري مورد قضاوت تاريخ قرار بگيرند يا مرجع سلايق متفاوتي باشند. جاي تعجب نيست براي اين ادعا كه در چنين فضايي حتي بعضي از آثار، فرصت خلق شدن هم پيدا نمي‌كنند تا چه رسد به ديده شدن و ماندگاري.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون