• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۳۰ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5366 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۱۲ آذر

معضلات فرهنگ سياسي «خودي و غيرخودي»

بهروز قمري‌تبريزي

نه تنها در كشور ما، بلكه در سراسر دنيا پايه نهادين تمام حاكميت‌هاي مدرن بر جدايي حيطه سياسي «خودي و غيرخودي» و كشاكش ميان اين دو استوار بوده است. كارل اشميت كه تئوريسين اين فلسفه سياسي بود، تمايلات و تعلقات فاشيستي داشت و معتقد بود كه در «وضعيت استثنايي» حاكمان شرايطي را رقم مي‌زنند كه از طرق فراقانوني مرز ميان خودي و غيرخودي، دروني و بروني و با وضوح بيشتر بين دوست و دشمن را تثبيت مي‌كنند. در يك وضعيت استثنايي يا شرايط اضطراري، حاكمان به نام دفاع از خلق، تداوم نظام، حفظ منافع ملي يا پاسداري از تعلقات نژادي يا فرهنگي قلمروي حاكميت خود را با تصفيه و راندن عناصر و عوامل «غيرخودي» مستحكم‌تر مي‌كنند. جورجيو آگامبن، فيلسوف برجسته ايتاليايي، اين مفهوم كارل اشميت را بسط داد و مدعي شد كه هيچ استثنايي در «وضعيت استثنايي» وجود ندارد. قوام دولت‌هاي مدرن منوط است به استمرار شرايط اضطراري، شرايطي كه به معدودي از نخبگان سياسي اجازه مي‌دهد تا قدرت سياسي را به‌طور انحصاري در دست خود نگه دارند. آگامبن بر آن بود كه در تئوري كارل اشميت، تعيين قلمروي حاكميت با تثبيت مرزهاي ميان خودي و غيرخودي بيش از آنكه گزاره‌اي تجويزي باشد در واقع وجهي توصيفي دارد. حاكمان همواره در پي آنند كه مرز خودي‌ها را تا حد ممكن هر چه تنگ‌تر تثبيت، تحكيم و پايدار كنند و «غيرخودي‌ها» مي‌كوشند تا اين مرزها را با مفاهيمي دربرگيرنده و فراگير تبيين كنند.  ما اين تجربه را به خوبي در سال‌هاي قبل و بعد از انقلاب از سر گذرانده‌ايم. مرحوم ابراهيم يزدي در يكي از مصاحبه‌هاي خود در مورد اينكه چگونه رهبر انقلاب طيف وسيعي از نيروهاي سياسي و انقلابي را زير يك چتر نگه داشت، مي‌گويد كه ايشان همواره تاكيد داشتند كه اگر با نيرويي ۹۸درصد اختلاف و ۲ درصد تفاهم داريد، روي آن ۲درصد پافشاري كنيد. يعني كه مرزها را بر اساس نقاط اشتراك تدوين كنيد، نه بر اساس وجوه اختلاف.

اين نكته بر همه ما روشن است كه چگونه پس از انقلاب اين معادله به عكس خود مبدل شد و به قول معروف هر چه از تثبيت حاكميت گذشت سرنشينان كمتر و كمتري در هدايت قطار انقلاب دخيل ماندند. فلسفه سياسي «يا با ما - يا عليه ما» به مرور زمان به فرهنگ غالب دولتمردان (و اينجا بايد تاكيد كرد كه حاكميت برداشتي كاملا جنسيتي از اين واژه را دنبال كرده است، دولتمردان، همانند مفهوم رجل سياسي در قانون اساسي كه برخي آن را نه به معناي شخصيت‌هاي سياسي بلكه به معناي تحت‌اللفظي مردانه آن تعبير كرده‌اند) ما تبديل شد. هر چه از پيروزي انقلاب گذشت، تكثر و چندصدايي كه يكي از مهم‌ترين اركان انقلاب بود، نيز از فرهنگ غالب سياسي در كشور رخت بر بست و به شعار «غير‌خودي‌ها» مبدل شد.  غيرخودي‌ها هم اما كارنامه درخشاني در فرهنگ سياسي خود ندارند. آناني كه امكان شركت در حاكميت را داشته‌اند و حضور در قدرت سياسي را تجربه كرده‌اند هم مصداق تكثر را تنها در حضور خود در بين «خودي‌ها» ديده‌اند. البته جرقه‌هايي از برداشتي نو از فرهنگ سياسي در ابتداي دولت اصلاحات با شعار «زنده باد مخالف» ديده شد كه متاسفانه به شعله‌هايي راهبردي مبدل نشدند. فرهنگ سياسي ما مخالف را برنمي‌تابد. در اوايل سال‌هاي پس از انقلاب، مرحوم محمدعلي رجايي از اولين كساني بود كه پلتفرم تبديل «معاند به مخالف» را طرح كرد. پلتفرمي كه فرهنگ غالب سياسي ما به سرعت برخلاف جهت آن در حركت بود. البته در آن زمان رييس‌جمهوري كه خود به دست عوامل سازمان مجاهدين ترور شد، تصور نمي‌كرد كه حاكميت به سويي برود كه مخالف را هم معاند كند و در صفوف «خودي‌ها» اصولا جايي براي مخالفان باقي نماند.

«غير‌خودي»هاي خارج از حاكميت و خارج از وطن نيز از قاعده اين فرهنگ غالب قطبي‌گرايي مبرا نبوده‌اند. تفكر و عمل «يا با ما – يا عليه ما» امروزه ما را به سويي سوق مي‌دهد كه نه زبان گويايي باقي بماند و نه گوش شنوايي. فرهنگ سياسي انگ و تهمت تنها به تداوم سياستي خدمت مي‌كند كه «خودي» را حق بلامنازع و «غيرخودي» را باطل مطلق مي‌داند. سياستي كه معترض را غيرخودي مي‌شمارد هرگونه رفتار غيرانساني و خارج از عرف را با او جايز مي‌شمارد. اعتراضي كه در آن تكثر و باريك‌بيني جايي ندارد و جامعه به «بي‌شرف‌ها» و «با شرف‌ها» تقليل پيدا مي‌كند به نتايجي مطلوب دست نخواهد يافت و تنها به فرهنگ فقدان رواداري و تعصب استمرار خواهد بخشيد. نمونه اين فرهنگ قهري و تقليل‌گرا را در رفتار غير قابل توجيه برخي عليه تيم ملي فوتبال مشاهده كرديم.  از حاكميتي كه تمامي ابزار قدرت را در دست دارد تا مخالفان و معترضاني كه به دنبال تحولات ريشه‌اي و پايدار در جامعه هستند، همگي ما به يك تحول فرهنگي در اخلاق سياسي خود نيازمنديم. ما ديگر نمي‌توانيم و نبايد يا رومي روم باشيم يا زنگي زنگ، هم رومي روم هستيم و هم زنگي زنگ.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون