• 1404 جمعه 13 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3286 -
  • 1394 دوشنبه 15 تير

افكار عمومي غرب در مورد مذاكرات هسته‌اي ايران در گفت‌وگو با محمود اميدسالار

روحاني و ظريف برگ برنده ديپلماسي ايراني

علي هاديلو / شمارش معكوس براي ضرب‌الاجل 10 تير در هرم گرماي تابستان شروع شده و داستان هيجان‌انگيز و رئال مذاكرات هسته‌اي ثانيه‌ثانيه به بزنگاه خود نزديك مي‌شود. همه نگاه‌ها به وين دوخته شده است تا مگر گشايشي در اين گره فروبسته ايجاد شود. اكثريتي در جهان در پي گره‌گشايي‌ و اقليتي مثل رژيم صهيونيستي در پي گره‌افكني‌اند. محمود اميدسالار مي‌گويد: «درست است كه دستيابي به توافق تهديدي براي حيات رژيم صهيونيستي نيست، اما اين رژيم با هر آنچه موقعيت سياسي و نظامي ايران را در خاورميانه و جهان تقويت كند، مخالف است». او در اين گفت‌وگو از ظريف و يارانش تمجيد مي‌كند. اميد سالار كه اكنون كارمند كتابخانه دانشگاه ايالتي كاليفرنياست در سال 1348 براي ادامه تحصيل به امريكا رفت و سال‌هاست كه ساكن آن ديار است. او نه يك دل بلكه صد دل شيفته ايران است، خانواده، دوستان و همكارانش او را به سه صفت مي‌شناسند: «ايران‌دوست دوآتشه»، «اسراييل‌ستيز» و «منتقد سرسخت امريكا». اميد سالار در ايران از طريق آثارش در حوزه شاهنامه‌پژوهي و ادبيات فارسي و همچنين همكاري‌هايش با زنده‌ياد استاد ايرج افشار، فرهنگستان زبان و ادب فارسي، و عضويتش در شوراي عالي علمي مركز دايره‌المعارف بزرگ اسلامي شناخته شده است. او كه متولد اصفهان است، در سال 1363 با درجه دكتراي ادبيات فارسي از دانشكده مطالعات خاور نزديك دانشگاه بركلي كاليفرنيا فارغ‌التحصيل شد و در همين دانشگاه پژوهش ادبي را شروع كرد. از كارهاي ويژه او نگارش كتاب‌هاي «ابعاد بوطيقايي و سياسي حماسه ملي ايران: شاهنامه»، «حماسه ملي ايران و امپراتوري امريكا» به زبان انگليسي، «متون شرقي، شيوه‌هاي غربي: شاهنامه و ابعاد ايدئولوژيك شاهنامه‌شناسي در مغرب‌زمين»، «علامه قزويني و شيوه غربي تحقيق» به دو زبان فارسي و انگليسي، «جستارهاي شاهنامه‌شناسي و مباحث ادبي» و «سي و دو مقاله در نقد و تصحيح متون» به فارسي، همكاري با دكتر جلال خالقي مطلق در تصحيح مجلد ششم از دوره هشت جلدي شاهنامه فردوسي، همكاري با دانشنامه جهان اسلام، دانشنامه ايرانيكا و بنياد استاد ايرج افشار است. متن زير حاصل گفت‌وگوي ما با او در دفتر موسسه كتابشهر ايران است.

 

در روزهايي كه ايران و اكثر قدرت‌هاي جهاني دنبال دستيابي به توافق هستند، رژيم صهيونيستي درصدد ضربه زدن به توافق است، عوامل ضديت سرسختانه رژيم صهيونيستي با مذاكرات هسته‌اي چيست؟

به هر حال منطقه ما كه امروزه خاورميانه ناميده مي‌شود، بعد از جنگ جهاني اول حيطه نفوذ استعمار انگليسي‌ها بود و اينها اساس كشوري را كه اسراييل ناميده مي‌شود بر مبناي نژاد پايه‌ريزي كردند. تا قبل از انقلاب اسلامي ما ايراني‌ها به عنوان امت مسلمان در موقعيتي نبوديم كه با اسراييل و حاميان غربي و منطقه‌اي آن مبارزه كنيم. متاسفانه اين يك واقعيت تاريخي است كه با آن هيچ كاري نمي‌توان كرد. اين واقعيت تاريخي هر چه بود در ابتدا به ظاهر يك منطق نظامي داشت، يعني به دليل رقابت غرب و شرق در جنگ سرد، جهان غرب به اسراييل نيازمند بود. اما امروز حمايت امريكا و اروپا از اسراييل نه‌تنها توجيه نظامي ندارد، بلكه منطق انساني و اخلاقي آن هم صفر است. بنابراين مخالفت ايران با اسراييل، برخلاف آنچه در رسانه‌هاي غربي عنوان مي‌شود، اصلا ريشه «يهودستيزي» ندارد بلكه علل اخلاقي و سياسي دارد. با اين حال شايد به دليل برخي بي‌مبالاتي‌هاي دولت‌هاي قبلي اين قضيه ضديت ما ايراني‌ها با اسراييل به درستي عنوان نشده است. پاره‌اي بي‌احتياطي‌هاي تبليغاتي كه از خودمان سر زد، باعث شد كه انگ نچسب «يهودي‌ستيزي» را به ما بزنند، اين اتهام نادرست را در همه جا جار بزنند، اما واقعيت اين است كه ما ضد هيچ كدام از اديان الهي نيستيم بلكه ضداستعمار، خشونت و ظلم نسبت به فلسطينيان و ديگر مظلومان در منطقه و در جهان هستيم. در باب اتهام «يهودستيزي» بايد اضافه كنم كه نه‌تنها جمهوري اسلامي ايران ضديتي با ديانت يهود ندارد، بلكه حتي قديمي‌ترين جامعه يهودي در اسراييل زندگي نمي‌كنند. به شهادت تاريخ، باستاني‌ترين زيستگاه قوم يهود ايران بوده است. در واقع حتي در حال حاضر خطرناك‌ترين محل زندگي براي يهوديان اسراييل است نه ايران. علت اصلي وجود اين خطر هم خصوصيت نژادپرستانه و استعماري رژيم اسراييل است و نه چيز ديگر. هموطنان كليمي ما، مانند ديگر اقليت‌هاي رسمي مذهبي، در ايران آسوده‌خاطر و همتراز با ديگران زندگي مي‌كنند و كسي جرات تعدي به آنها ندارد. جاي تاسف است كه در گذشته برخي اشتباهات تبليغاتي خودمان به دشمنان اين آب و خاك اجازه داد كه يك موج تبليغاتي گسترده‌اي را عليه وطن ما راه بيندازند كه براي وطن ما هزينه‌هايي داشته است. البته ممكن است كه عده‌اي در ايران بگويند «به درك!
هر چه غربي‌ها مي‌خواهند بگويند». چنين واكنشي در قرن بيست و يكم كه قرن تاثير و گسترش رسانه است جواب معقولي نيست. اين عده چه خوش‌شان بيايد چه نه، ما عضو جامعه بين‌المللي هستيم و با پيشرفت تكنولوژي‌هاي ارتباطي و شبكه‌هاي اجتماعي تصويري كه از ما در جامعه بين‌المللي عرضه مي‌شود، خيلي اهميت دارد، بنابراين در جهان امروز ما ناگزيريم كه تصويري روشن و مطلوب از خودمان عرضه كنيم و نبايد اجازه دهيم كه تندروي‌هاي بي‌مورد از تمدن و فرهنگ والاي ايراني تصوير دل‌ناپذيري عرضه كنند. نكته اينجاست كه ما حرف حقي داريم كه آن حرف را بايد به گوش جهانيان برسانيم. البته من به هيچ‌وجه عقيده ندارم كه ما از حق خودمان يا از موضع درست خودمان براي «دلپذير شدن» سر سوزني عقب بنشينيم. حرف من اين است كه با درايت و بصيرت همان استفاده‌اي را كه غربي‌ها، اسراييلي‌ها و متحدان‌شان از رسانه و اينترنت در راه پيشبرد مقاصد خودشان مي‌كنند، ما هم بكنيم و حرف حساب خودمان را با منطق و دليل عنوان كنيم.

با آنكه اختلافات اوباما و نتانياهو درباره انرژي هسته‌اي به اوج خود رسيده است، چرا در خود رژيم صهيونيستي صداي مخالفي عليه تندروي‌هاي نتانياهو شنيده نمي‌شود، يا اگر وجود دارد رسا نيست؟

به طور كلي از سال 1982 ميلادي بينش سياسي در غرب به دست راست و نوعي فاشيسم كشيده شد. اسراييل هم كه زاييده مغرب‌زمين است، از اين قاعده مستثني نيست. با اين حال، حتي در اسراييل كنوني، صداهاي مخالف با تندروي‌هاي نتانياهو كم نيست. روزنامه‌ها و سايت‌هاي احزاب مخالف با نتانياهو با آراي او در باب ايران و فلسطين مخالفت مي‌كنند. اما اين مخالفت‌ها در رسانه‌هاي خودمان چندان بازتابي ندارند. پشتيبانان اصلي‌ دار و دسته نتانياهو يك اقليت صهيونيست غربي هستند كه با وجود تعداد كم‌شان، از نظر مالي و سياسي بسيار مقتدر هستند و به همين خاطر صداي رسايي دارند. يك نكته مهم را در باب پشتيباني اكثريت كليميان غربي از اسراييل بايد در نظر داشت و آن اين است كه اكثر كليميان غربي تقريبا در همه مسائل سياسي و اجتماعي ليبرال هستند اما در مورد اسراييل بسيار محافظه‌كارند. اين قضيه علتي دارد و آن اين است كه تشريفات ديني و سختگيري‌ها مثلا در مورد حلال و حرام بودن اغذيه، ازدواج و سلوك با ديگران، در دين يهود بسيار زياد است. يكي از تبعات وجود اين تشريفات و سختگيري‌ها در امريكا و اروپا اين است كه يهودي‌هاي غربي به ويژه آنهايي كه وابسته به طبقات ليبرال، سوسياليست‌ها و كمونيست‌هاي قديم هستند نمي‌خواهند يا نمي‌توانند، قوانين فقهي خودشان را مراعات كنند. بنابرين كليمي بودن اينها اساسا زير سوال مي‌رود. به قول يكي از متفكران يهودي به نام هنري سيگمن (Henry Siegman) كه يك خاخام ضدصهيونيست است و به نظرم حرف حسابي مي‌زند: «حمايت از اسراييل امروز به ديانت سكولار يهوديان غربي تبديل شده است، به گونه‌اي كه از يهودي‌هاي دست راستي گرفته تا يهودي‌هاي سوپر ليبرال، با اينكه در مورد رعايت آداب و رسوم ديني با هم اختلاف دارند، همين كه كار به منافع اسراييل مي‌رسد، در مورد حمايت از اسراييل با هم متحد مي‌شوند». به عبارت ديگر، يهوديتِ كليمي‌هاي سكولار و ليبرال، يا هويت قومي آنها به عنوان كليمي، در حمايت بي‌چون و چرا از اسراييل خلاصه و متبلور مي‌شود. گويي ماهيت و شيره دين يهود كشيده شده و در قالب و صورت اسراييل عرضه شده است، بنابراين حتي آن كسي كه تشريفات ديني آيين يهودي را مراعات نمي‌كند با پشتيباني بي‌چون و چرا از اسراييل، يهوديت خودش را به صورتي عاطفي در ذهن خودش براي خودش اثبات مي‌كند. اين استدلال به نظر من استدلال دقيق، روشن و خوبي است كه بايد سرمشق جناح‌هاي مختلف سياسي در ايران باشد. يعني جناح‌هاي سياسي ما بايد مراقب باشند كه منافع ملي را فداي منافع حزبي نكنند و هر وقت كار به منافع كشور مي‌رسد، همه‌چيز را كنار بگذارند و با يكديگر همصدا شوند.

به نظر شما سياست خارجي دولت
نهم و دهم چه تاثيري در مذاكرات داشت؟

طرفداران اسراييل و دولتمردان اين رژيم غاصب با سوءاستفاده از برخي بي‌احتياطي‌هاي دولت‌هاي پيشين تا حدودي موفق شده‌اند كه اتهام يهودي ستيزي آن هم از نوع يهودي‌ستيزي آلماني را به ما بچسبانند و اصلا در اين ميان اذهان را از موضوع اصلي كه سركوبي وحشيانه قوم مظلوم فلسطين است، منحرف سازند. اما چنان كه گفتيم، اتهام نژادپرستي به ايرانيان نمي‌چسبد زيرا ايران از قديم‌الايام يك امپراتوري بزرگ بوده و در امپراتوري‌ها، آميزش و داد و ستد فرهنگي اقوام و ديانت‌هاي مختلف نه‌‌تنها چيز عجيبي نيست، بلكه معيار زندگي روزمره است. به قول يكي از متفكران خودمان ماهيت امپراتوري را تكثر در عين وحدت و وحدت با وجود تكثر تشكيل مي‌دهد. اروپايي‌ها و امريكايي‌ها كه تجربه امپراتوري‌هاي قديمي مانند ايران و هند و چين را نداشته‌اند، ممكن است جملاتي از قبيل «نژادت خراب است» در زبان‌شان باشد. اما شما از هيچ ايراني اين جمله را نشنيده‌ايد، حتي از عوام ايراني. مراجع عظام تقليد كه رهبران ديني ما هستند، سعه صدرشان از مردم عادي هم بيشتر است. بنابراين كساني كه با فرهنگ ايران آشنا هستند مي‌دانند كه اتهام نژادپرستي به ايرانيان نمي‌چسبد. با اين وجود برخي از بي‌احتياطي‌هاي خودمان در سال‌هاي اخير برگ برنده‌اي به دست دشمنان اين آب و خاك داد به طوري كه توانستند روي اتهام يهودي‌ستيزي ايرانيان مانورهاي تبليغاتي راه بيندازند و در اين آب گل‌آلود ماهيگيري كنند. به خاطر دارم نخستين‌باري كه بعد از 28 سال به ايران آمدم، سال 2002 ميلادي بود. در آن سفر در يكي از بزرگراه‌هاي تهران تصوير بزرگي از دو شهيد يهودي با علامت ديني يهود نصب شده بود كه از هر طرف به خوبي ديده مي‌شد. من اين مطلب را در امريكا براي كساني كه در حضور من اتهام يهودي‌ستيزي ايرانيان را مطرح مي‌كردند، ذكر مي‌كردم و بازتابش هم در ميان مستمعين خوب بود. سفر بعد كه به ايران آمدم، ديدم اين تصويرها را برداشته‌اند. اينكه مي‌گويم ما ايراني‌ها تبليغات سرمان نمي‌شود همين است، يعني ما در همان زمان‌هايي كه بوق‌هاي رسانه‌اي اسراييل و غرب مي‌گويند، ايراني‌ها يهودي‌ستيزند، واكنش‌مان نبايد برداشتن تصاوير شهداي يهودي باشد، برعكس بايد تصاوير اين شهدا و ديگر شهداي اقليت‌هاي مذهبي را كه در دفاع از اين آب و خاك و نظام بالاترين فداكاري را كردند در جاهايي نصب كنيم كه در ديدرس خبرنگاران خارجي باشد. آن وقت اگر كسي خواست موضوع را بگرداند و موضع وطن ما را كه دفاع از مستضعفين جهان است به صورت «اقليت ستيزي» مطرح كند، مي‌توانيم اين تصاوير را در دهانش بكوبيم. البته منظور من اين نيست كه شهيد يهودي و مسيحي و زرتشتي اختراع كنيم، بلكه مقصودم اين است كه چرا شهداي يهودي، زرتشتي و مسيحي را كه تعدادشان زياد هم هست و از جان و سلامتي خودشان براي دفاع از ايران عزيز مايه گذاشته‌اند، به جهان معرفي نمي‌كنيم؟ مگر اينها ايراني نبوده‌اند؟ آيا نبايد به دنيا بگوييم كه نظام جمهوري اسلامي مورد تاييد قاطبه ايرانيان است، حتي آنهايي كه مسلمان هم نيستند؟ چرا بايد اين برگ‌هاي برنده تبليغاتي را از دست فرونهيم؟ رژيم صهيونيستي در كار تبليغ بسيار زبده است، آنها در فيلم‌ها به ويژه فيلم‌هاي هاليوودي سرمايه‌گذاري مي‌كنند، در امريكا فيلمي ساخته نمي‌شود، حتي فيلم‌هاي غيرسياسي، مگر آنكه دست‌كم يك شخصيت موجه يهودي در آن باشد، نمي‌دانم شايد شك و سوءظن مرا به اينجا كشانده، ولي هر فيلمي كه در امريكا ديدم يك كاراكتر مثبت يهودي ولو براي پنج ثانيه حضور دارد.

ديپلماسي محمد جواد ظريف و همكارانش چقدر توانسته است تصوير ايران را در افكار عمومي غرب تصحيح كند؟

آقاي ظريف به جزييات فرهنگ امريكا وارد است. دكتر سيد محمد مرندي هم بزرگ شده آنجاست و هم فرهنگ آنها را خوب مي‌شناسد و به خوبي انگليسي صحبت مي‌كند. فرق مي‌كند كه ظريف و مرندي پاي تلويزيون امريكا از ايران دفاع كنند يا فلان ديپلماتي كه نمي‌تواند به فصاحت اين دو تن به زبان انگليسي صحبت كند. نه اينكه بگويم انگليسي دانستن از لوازم داشتن شعور ديپلماتيك يا سياسي است نه! اما وقتي كسي با يك انگليسي زبان به زبان خودش و بدون لهجه و در عين حال با استدلال قوي كه پاي در ارزش‌هاي فرهنگي آن انگليسي زبان دارد، حرف مي‌زند، نتيجه كار بسيار مثبت‌تر خواهد بود از اينكه آدم بيايد با يك بيان نارسا و با كنايات و استعاراتي كه از نظر فرهنگي براي مستمع بيگانه است بخواهد حرف خودش را به كرسي بنشاند. تبليغات يعني همين. بنرهاي تبليغاتي ما بايد انسان‌هاي متخصص و فصيح و خوش‌سيما باشند، مثلا وقتي مي‌خواهيم از ديپلماسي ايراني بگوييم بايد ظريف و امثال او را جلو بيندازيم و اگر مي‌خواهيم قواي مسلح خودمان را تبليغ كنيم، بنر تبليغاتي ما بايد امثال سردار سليماني و ديگر امراي خوش سيما و فصيح قواي مسلح باشند. مگر كم داريم؟ اينها در تبليغات تاثير دارد چون عقل بشر به چشمش است، متاسفانه به اين ترفندهاي تبليغاتي آنچنان كه بايد و شايد توجه نشده است. ما در قرن بيست و يكم بايد با آلات و ادواتي كه تكنولوژي اين قرن در دسترس ما گذاشته است كارمان را پيش ببريم. بايد بفهميم كه وقتي پاي منافع مملكت در ميان است اصلاح‌طلب و اصولگرا و مذهبي و ... نداريم. دعوا بين ايرانيان نبايد باشد بلكه بايد بفهميم كه دعوا بين ما و ديگران است و اگر غافل شويم ما را خواهند خورد.

ذهنيت افكار عمومي غرب درباره دولت روحاني و تيم مذاكره‌كننده هسته‌اي ايران چطور است؟

با آمدن آقاي ظريف و همكارانش تصوير ايران در افكار عمومي امريكا و غرب از اين رو به آن رو شد. به دليل همان فصاحت و احاطه فرهنگي كه ذكر كردم، به نظر بنده آقاي ظريف وجهه ايران را در انظار رسانه‌هاي غربي و نتيجتا در اذهان غربيان كه طرز فكرشان حتما بر طرز عمل سياستمداران‌شان تاثير دارد، بالا برده است. ايشان به نظر من بسيار سنجيده و فصيح حرف مي‌زند و خواست‌هاي سياست خارجي ايران را با مهارت عرضه مي‌كند. من به هيچ فرقه سياسي تعلق ندارم و نمي‌خواهم مطالبي كه عرض مي‌كنم پشتيباني از يك دسته يا كوبيدن دسته ديگري تاويل شود، اما حقيقت امر اين است كه چون آقاي رييس‌جمهور فعلي يك روحاني خوشرو و محترمي است، تصوير رهبران سياسي ايران در اذهان عوام غربي‌ها تغيير كرده. اين مساله را طرفداران اسراييل هم فهميده و در مقابلش موضع‌گيري كرده‌اند زيرا نتانياهو مكرر از ايشان با عبارت «گرگ در لباس ميش» ياد كرده چون ملتفت خطر تبليغاتي اين تغيير شده است. غربي‌ها اكنون خودشان را با گروهي از نمايندگان ملت ايران روبه‌رو مي‌بينند كه دشمن نمي‌تواند آنها را تند و افراطي بخواند. دولتمردان فعلي گويا آگاهي عميق‌تري از اهميت نمادهاي سياسي- تبليغاتي دارند. اينها وقتي كه با مردم و اصحاب رسانه غربي روبه‌رو مي‌شوند، لبخند مي‌زنند و خوش و بش مي‌كنند و همين رفتارها تبليغ مثبتي است از دولتمردان ايراني در جهان. با اينكه حتي در زمان رياست آقاي احمدي‌نژاد با وجود اينكه برخي از اعمال دولت ايشان را لااقل در سطح فهم خودم به نفع مملكت نمي‌ديدم، هرگاه كسي در امريكا به ايشان يا به سياست‌هاي دولت ايشان توهين مي‌كرد، عصباني مي‌شدم و جوابش را مي‌دادم زيرا به عنوان يك ايراني وطن‌پرست، دفاع از دولت ملي را وظيفه خودم مي‌دانم. اما الان كه آقاي روحاني رييس‌جمهور شده، كار من آسان‌تر و راستش اين است كه خيالم راحت است، چون راحت دفاع مي‌كنم و آرامش دارم.

كارشناسان معتقدند كه توافق هسته‌اي خطري براي حيات رژيم صهيونيستي ندارد، اما تاثير زيادي در مقابله با توسعه طلبي‌هاي اين رژيم دارد؟

توافق هسته‌اي ابعاد مختلفي دارد. مساله اسراييل با ايران، تنها توافق هسته‌اي نيست، بلكه نخستين مساله، قدرت بالاي نظامي ايران است. اگر اين قدرت به هر صورت، مثلا با توان موشكي، بتواند جلوي فعال ما يشاء بودن رژيم صهيونيستي را بگيرد، آنها مخالفت مي‌كنند كما اينكه اگر به صورتي كه هيچ جاي چون و چرا، حتي در نظر اينها باقي نماند كه ايران درصدد به دست آوردن سلاح هسته‌اي نيست، بهانه ديگري ساز مي‌كنند.

همين الان مي‌بينيد كه قضيه را از قضيه هسته‌اي به توان موشكي ايران و توقع گستاخانه و بل احمقانه كسب اجازه بازرسي از مراكز نظامي ما كشانده‌اند. اين واكنش‌ها ربطي به مساله هسته‌اي ندارد. دومين مساله نيز اين است كه اسراييل پادگان امريكا در منطقه است و بخشي از اظهارات اسراييلي‌ها همان حرف‌هاي امريكايي‌هاست، اما چون مشغول مذاكره با ما هستند، آن را در دهان نتانياهو مي‌گذارند. نكته ديگر مساله حمايت ايران از برخي نهادهاي سياسي، امنيتي، انقلابي و نظامي منطقه مثل فلسطين، سوريه، بحرين، يمن و سازمان‌هايي مانند حزب‌الله و حماس است. اين مساله بسيار پيچيده است و بحث معقول در باب آن چند كتاب مي‌طلبد و از حد يك مصاحبه و مقاله خارج است. مطلب ساده‌اي كه بايد خطاب به هموطناني كه گاهي مي‌پرسند: «وقتي خودمان در تحريم هستيم و نداريم بخوريم، كمك كردن به حزب‌الله و حماس چه وجهي دارد» عرض كنم اين است كه مقابله با تهديدات نظامي امريكا و جوجه‌اش اسراييل، حمايت از حزب‌الله و حماس را مي‌طلبد. امريكا براي حفظ منافع استراتژيك خودش ناو هواپيمابر به خليج فارس مي‌فرستد. ايران ناو هواپيمابر ندارد. ناو ايران همان حزب‌الله است كه بالاي سر اسراييل پارك شده است تا اگر جسارتي كنند پاسخ كافي داده شود. اين مطلب را رسانه‌هاي ايراني به طرز معقول و به اندازه كافي براي ملت ما تبيين نكرده‌اند، براي همين عده‌اي از هموطنان‌مان مدام مي‌گويند ما خودمان گرسنه هستيم، چرا بايد پول ايران آنجا برود، در حالي كه بايد به آنها بگوييم مگر امريكايي‌ها گرسنه ندارند، با اين وجود بالغ بر 11 ميليارد دلار خرج هر كدام از اين ناوها مي‌كنند تا از اين طرف خليج فارس به آن طرف جولان بدهد، هر يك از اين ناوها 5 هزار خدمه دارند، حدود 200 هواپيما بر عرشه آنها پارك شده، اين هزينه‌هاي سنگين را امريكا براي چه تحمل مي‌كند؟ براي «فراافكني نيرو» و همين براي ما ايراني‌ها، يك تهديد امنيتي است. من شكي ندارم كه نيروهاي مسلح ما مي‌توانند با آنها مقابله كنند ولي به هرحال چون اينها مي‌توانند مزاحمت و خرابي ايجاد كنند، بايد كاري كرد كه هزينه هرنوع گستاخي نسبت به ايران براي دشمنان اين آب و خاك بسيار بالا باشد. يكي از راه‌هاي اين كار اين است كه از ناو‌هاي خودمان كه حزب‌الله و حماس هستند، پشتيباني وحمايت كنيم. اين موضوع مختص امروز نيست، مثلا تاريخ عهد ساساني را مرور كنيم، مي‌بينيم ميان امپراتوري ساساني و روم شرقي بيزانس همين وضعيت حاكم بود. دو دسته از اعراب بين دو امپراتوري ايران و بيزانس حايل بودند. دسته اول عرب‌هاي «بني‌لخم» بودند كه از طرف ساساني‌ها حمايت مي‌شدند و دسته‌ دوم اعراب غساني بودند كه با بيزانسي‌ها هم‌پيمان بودند. كار اين اعراب اين بود كه مرزهاي دو امپراتوري را در مقابل حمله اعراب باديه نشين حفظ مي‌كردند و در عين حال اگر برخوردي بين دو قدرت جهاني ايران و روم پيش مي‌آمد، بيشتر جنگ توسط اين اعراب حل و فصل مي‌شد و دو امپراتوري مستقيما وارد نزاع نمي‌شدند. وقتي خسروپرويز اين عايق سياسي را از بين برد، يك جنگ فرسايشي چندين ساله ميان ايران و روم درگرفت كه هر دو امپراتوري را تضعيف كرد تا آنجا كه آخرالامر اسلام بر هر دو امپراتوري غلبه كرد.

متاسفانه اين مطالب در كتاب‌هاي درسي و در سخنراني‌ها و رسانه‌ها چنان كه بايد و شايد براي مردم ايران روشن نشده‌اند و فقط اهل فن اين مطالب را مي‌دانند و اما يك نكته را هم در باب مذاكرات هسته‌اي بايد عرض كنم و آن اين است كه به نظر من امريكا به دليل ساختارهاي سياسي داخلي خودش و نفوذ لابي‌هاي طرفدار اسراييل، به اين زودي‌ها با ما به توافق جدي نخواهد رسيد. اما بهتر اين است كه ما مذاكرات را صادقانه و با حفظ منافع ملي خودمان و جلوگيري از زياده‌خواهي‌هاي امريكايي‌ها و برخي از متحدان‌شان ادامه بدهيم تا بلكه شكافي را كه ميان امريكا و اروپا ايجاد كرده‌ايم باز‌تر كنيم. حسن اين كار اين است كه ممكن است تحريم‌هاي بين‌المللي كه امريكا آن را مديريت كرده است، آخرالامر تضعيف شود و امريكا خودش به تدريج از بعضي جهات ايزوله بشود. البته اصل اين است كه در اين فرآيند ما يك سر سوزن از حق و حقوق قانوني خودمان كوتاه نياييم و عزت ملي ما كاملا حفظ شود كه الحمدلله تاكنون حفظ شده است.

 

جمله‌هاي كليدي

حمايت امريكا و اروپا از اسراييل توجيه نظامي ندارد

مخالفت ايران با اسراييل، برخلاف آنچه در رسانه‌هاي غربي عنوان مي‌شود، اصلا ريشه «يهودستيزي» ندارد

جاي تاسف است كه در گذشته برخي اشتباهات تبليغاتي خودمان به دشمنان اين آب و خاك اجازه داد كه يك موج تبليغاتي گسترده‌اي را عليه وطن ما راه بيندازند

با پيشرفت تكنولوژي‌هاي ارتباطي و شبكه‌هاي اجتماعي تصويري كه از ما در جامعه بين‌المللي عرضه مي‌شود، خيلي اهميت دارد

حرف حساب خودمان را با منطق و دليل عنوان كنيم

جناح‌هاي سياسي ما بايد مراقب باشند كه منافع ملي را فداي منافع حزبي نكنند و هر وقت كار به منافع كشور مي‌رسد، با يكديگر همصدا شوند

اتهام نژادپرستي به ايرانيان نمي‌چسبد زيرا ايران از قديم‌الايام يك امپراتوري بزرگ بوده و در امپراتوري‌ها، آميزش و داد و ستد فرهنگي اقوام و ديانت‌هاي مختلف نه‌‌تنها چيز عجيبي نيست، بلكه معيار زندگي روزمره است

چرا بايد اين برگ‌هاي برنده تبليغاتي را از دست فرونهيم؟

آقاي ظريف به جزييات فرهنگ امريكا وارد است

وقتي مي‌خواهيم از ديپلماسي ايراني بگوييم بايد ظريف و امثال او را جلو بيندازيم و اگر مي‌خواهيم قواي مسلح خودمان را تبليغ كنيم، بنر تبليغاتي ما بايد امثال سردار سليماني و ديگر امراي خوش سيما و فصيح قواي مسلح باشند

وقتي پاي منافع مملكت در ميان است اصلاح‌طلب و اصولگرا و مذهبي و ... نداريم

ناو هواپيمابر ايران همان حزب‌الله است كه بالاي سر اسراييل پارك شده است تا اگر جسارتي كنند پاسخ كافي داده شود

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون