• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5448 -
  • ۱۴۰۱ چهارشنبه ۲۴ اسفند

يادي از استاد جواد طباطبايي

آدم بايد روزي چريك‌بازي را كنار بگذارد و بنشيند فكر كند

حسين توكلي

مرگ دكتر جواد طباطبايي بسياري از شاگردان ايشان و پژوهشگران را اندوهگين كرد، اما در نوشته پيش رو بنا ندارم چنان‌كه بيهقي در سوگ استاد خود بونصر مشكان نوشت قلم را لختي بر استادي كه افتخار دوستي با او را نيز داشتم، بگريانم. چه ايشان با آنچه نوشت و گفت، كار خود را با همه سنگ‌اندازي‌ها، چنان كرد كه از پرگويي‌هاي من و مانند من بي‌نياز است. بنا بر اين مي‌كوشم به نكته‌هايي ساده اما بنيادين اشاره‌هايي كوتاه كنم.  طباطبايي در نزديك به دو دهه پاياني عمر ارزنده خويش همواره بر اين پا فشرد كه آنچه به ‌نام «علوم انساني» در دانشگاه‌ها آموزانده مي‌شود، كمترين نسبت را با مباني آن در «دانشگاه‌هاي ملي» در اروپا، در جايگاه خاستگاهِ تاريخي علوم انساني، دارد؛ اما دريغ از اندكي بازانديشي در سرفصل درس‌ها، منبع‌ها، ارزيابي سواد استادان، همچنين انديشيدن به بنيادهاي آن و از آن بالاتر، انديشيدن به بنيادهاي پديده دانشگاه در ايران. او نزديك به دو دهه در نقدهايي كه بر شماري از استادان دانشگاه و مترجمان و مدرسان نوشت و خود آنها را «وظيفه‌ شهروندي» مي‌خواند، بر اين پا فشرد كه آنان نه‌ تنها زباني بيگانه را به ‌درستي و آن‌چنان كه جايگاه استادي مي‌خواهد نمي‌دانند كه زبان فارسي را نيز آن‌چنان كه بايد نمي‌دانند و اين ‌همه در نوشته‌ها، سخنراني‌ها و ترجمه‌هاي آنان آشكار است؛ اما دريغ از يك نوشته از سوي نقدشوندگان كه به خوانندگان نشان بدهد طباطبايي غلط مي‌گويد و آنان، دست‌كم فارسي را در سطح استاد دانشگاه مي‌دانند. از پاسخ‌نماهاي نقدشوندگان هيچ‌ چيزي دست‌گير خوانندگانِ پيگير نشد، چون آنان با آويختن از افسانه اخلاقِ به‌زعم آنان تند طباطبايي و زبان بي‌تعارف او در نقد، از پاسخ گريختند. آنان با ترفندِ مغالطه‌آلود و عاميانه نپرداختن به اصل بحث كوشيدند نابلدي و بي‌سوادي خود در موضوع‌هايي را كه بابت آن يا به مقام استادي و مديريت پروژه خط توليد دكتر رسيده‌اند، يا در جايگاه مترجم - كه در ايران متفكر جلوه مي‌كند- به نام و ناني رسيده‌اند، بپوشانند؛ دريغ از يك پاسخِ فني، توجه‌برانگيز و بدون آويختن از بهانه «اخلاق تند و گزنده» و فرياد و ااخلاقا. در حالي كه طباطبايي در اين باره گفته بود: «گفته شد كه من در نقد خود شخص را تحقير مي‌كنم. تحقير به معناي كوچك شمردن شخصيت فرد است؛ گفتن اينكه كسي انگليسي نمي‌داند يا متن‌هايي را كه درباره جامعه‌شناسي متفكران مسلمان خوانده نفهميده، نه تحقير شخص بلكه يك امر واقعي است.» (طباطبايي، جواد. هگل را از حفظم: پاسخ به نقدها، روزنامه شرق، شماره ۲۰۰۱، هفتم ارديبهشت ۱۳۹۳، صفحه 10) گناه طباطبايي، از ديد نقدشوندگان، اين بود كه با گذر از عادت ناپسند در لفافه گفتن و نوشتن و به در گفتن براي شنفتنِ ديوار، دور از پرده‌پوشي‌هاي جا افتاده، با جديتي نمونه‌وار نقد مي‌كرد. اما گناه خوانندگان آن نقدهاي بجا، درست و تيزبينانه چيست كه هرگز پاسخي از سوي نقدشوندگان نشنيدند مگر آويختن از اخلاقي آبكي؟ اخلاقي كه تنها در رسانه‌ها از آن دم مي‌زنند و چون به خلوت مي‌روند آن كار ديگر مي‌كنند. همان كساني كه در اتحادي اضطراري در برابر نقدهاي طباطبايي بهانه مي‌تراشيدند، يكديگر را نيز قبول ندارند اما «اخلاق» (بخوانيد مصلحت) اجازه نمي‌دهد آن‌همه را فاش بگويند. جا دارد به خاطره شيرين نخستين ديدارم با طباطبايي اشاره كنم. افسانه اخلاقِ تند طباطبايي چنان گسترده بود كه در آن سال‌ها هنگامي كه ايشان را ديدم دل آن را نداشتم كه پيش بروم و سخني بگويم. اما به ‌هر روي با ترس و لرز پيش رفتم و با گذشت دقيقه‌هايي اندك از گفت‌وگو، سخن به سانسور كشيد و ايشان خاطره‌اي شيرين و خنده‌دار از سانسور يكي از كتاب‌هاي خود را تعريف كرد. در ميانه خنده‌ها، چونان كسي كه بودم كه نمي‌داند خواب است يا بيدار؟ چون با تصويري كه از او به بهانه اخلاق ساخته بودند، زمين تا آسمان تفاوت داشت. به ‌هر روي، ايشان را در درازاي دوستي و شاگردي ساليان، كسي يافتم كه نه ‌تنها «اخلاق تند» ندارد كه بسي خوش‌مشرب و خوش‌سخن نيز هست. اما از ويژگي سخت‌ياب و ارزنده «جديت» بهره‌مند است كه او را از بسياراني جدا مي‌كند. جديتي كه طباطبايي در كار خود و نقد ديگران نشان داد، نمونه‌اي درخشان از دوري گزيدن از منطق نان قرض دادن به هم‌حزبي‌ها و هم‌صنفي‌ها بود. روا نيست كه جديت پژوهشگري بزرگ به‌ نام «اخلاق تند» ناديده گرفته شود. كتاب‌هاي طباطبايي بسي پيش از نقدهاي بي‌تعارف او منتشر شده بودند؛ اگر بنا به نقد كتاب‌ها بود، بايد سال‌ها پيش انجام مي‌شد. كجاي «زوال انديشه سياسي در ايران»، «تاملي درباره ايران» يا «تاريخ انديشه سياسي جديد در اروپا»، ردي از اخلاق تند هست؟  طباطبايي سال‌ها بر اين نكته بنيادين پا فشرد كه آنچه او به آن مي‌پردازد «گفتار در شرايط امتناع انديشه» است و از اين‌رو كه بسترِ فلسفي-تاريخي پديداري «شرايط-conditions» آن را وامي‌كاود، هيچ ارتباطي با «امتناع تفكر» ندارد. اما مخالف‌خوانان نخواستند و شايد نتوانستند دريابند كه ميان اين دو، كهكشاني تفاوت است. شايد از اين‌رو كه هرگز در رويارويي با طباطبايي فراتر از گفت‌وگوها و نقد و نوشتارهاي مطبوعاتي فراتر نرفتند و هيچ‌ كدام كتابي از او را كامل و بدون پيش‌انگاره‌هاي ايدئولوژيك، حزبي و صنفي نخواندند. يا شايد چون در منطق اين‌هماني گفتارهاي اسطوره‌اي-عرفاني گير افتاده‌اند، در رويارويي با هر گفتار نو و متفاوت، آسودگي را در پندار اينْ همان است بيابند. در نمونه‌اي ديگر از اين‌همان‌پنداري، گفتند «طباطبايي هگلي است. ما هم هگل را قبول نداريم»، مشكل حل شد! طباطبايي سال‌ها بر اين نكته پا فشرد كه نظريه او، در پي دريافت پيچيده‌اي از تاريخ ايران‌زمين از سويي و دريافتي از بنياد ديگرگونه از امر سياسي از ديگرسو، «كانستراكشن/سازه»اي پديدار ساخته است و هر نقدي بايد در سطح «ديكانستراكشن/واسازي» آن قرار گيرد تا بتوان آن را جدي گرفت. اما دريغ از يك نوشته كه بدون وارونه‌بيني‌هايي كه گاه عمدي مي‌نمايند، آن‌همه را به محك مواد تاريخي ايران از سويي و دريافتي ناروشنفكرانه از امر سياسي از ديگرسو بزند تا خوانندگان از نقد آثار طباطبايي چيزي بياموزند. طباطبايي سال‌ها پيش با درافگندن نظريه «زوال انديشه سياسي در ايران» و پافشاري بر مفهوم‌هاي «زوال و انحطاط»، آغازگر گفتاري از بنياد ديگرگونه درباره دريافت تاريخي ما از سياست، انديشه سياسي و ايران بود. اما آنچه در واكنش به «زوال» نشان داده شد، خود نمونه‌اي بي‌چون و چرا از «زوال انديشه سياسي» بود. «دوام عرفاني انديشه سياسي در ايران»، به‌گونه‌اي وارونه نظريه طباطبايي را تاييد مي‌كند؛ چون «دوام عرفاني انديشه سياسي» يعني «زوال انديشه سياسي». اما گويا در بستر يكه‌تازي تاريخي و زباني گفتارهاي اسطوره‌اي- عرفاني، سخن از «دوام عرفاني»گيرايي بيشتري براي «كرسي‌هاي نظريه‌سازي» دارد. طباطبايي با سال‌ها كار پژوهشي دقيق، ژرف، سختگيرانه، منظم و هدف‌مند، نمونه‌اي درخشان از كار دانشگاهي، به ‌معناي غيرايراني آن را نمايان كرد كه مرزها و استاندارد پژوهش و نوشتن را بسي فراتر از آنچه تاكنون نمود يافته بود، گسترد و بالا برد. روزي در گفت‌وگويي دوستانه و در ميانه پاسخ به پرسشي درباره تركيب «ايدئولوژي‌هاي جامعه‌شناسانه» گفتند: «آدم بايد روزي چريك‌بازي را كنار بگذارد و بنشيند فكر كند.» پژوهش‌ها و گفتاري كه او فراپيش نهاد، با بستر ديگرگونه‌اي كه مي‌گسترند، نمونه‌هايي برجسته از بدرودي تاريخي با هرگونه چريك‌بازي‌‌اند. بستري كه بنا به سردمداري تاريخي گفتارهاي اسطوره‌اي- عرفاني، ديدن و دريافتن آن نيازمند انگيزه و كوشش فراوان است. ناتواني خواسته يا ناخواسته در كوشش براي فهم و پرداختن به نظريه طباطبايي، بيش و پيش از هر چيز فرآورده قرارگيري در موضِعي است كه پيشاپيش در زباني كه همواره چريك‌بازي آن را تهديد مي‌كند، ريخت يافته و انگيزه و تواني براي بيرون زدن از آن نيست.  نيچه در آغاز چنين گفت زرتشت چگونگي دگرديسي روان به شتر، شير و كودك را برمي‌شمرد. دگرديسي روان به شتر، گوياي وضعي است كه ارزش‌ها در بستري زباني بر انسان بار مي‌شوند و روانِ شتروار آن‌همه را عمري، چونان حقيقت بودن و زندگي، به دوش مي‌كشد. گفتارهاي اسطوره‌اي-عرفاني در بستري زباني، باري چنان تاريخي بر روان نهاده‌اند كه توان بر زمين گذاردن آن‌همه، در كنشي شيرگونه و نه گفتن به آنچه چونان دوي امدادي، دست به دست و ارثي رسيده، اگر نشدني نباشد، دست‌كم بس دشوار است. ناتواني در دريافت گفتار طباطبايي، بيش و پيش از هر چيز، گوياي چنان وضعي است. وضعي كه هر آينه بحراني‌تر مي‌نمايد و بايد با تيزبيني از افتادن به مغاك آن دوري كرد. پژوهش‌ها و درس‌گفتارهاي طباطبايي دسترس است، اميد دارم كارهاي منتشرنشده ايشان ازجمله «رساله ايرانشهر» نيز دسترس قرار گيرد. بر پژوهشگران، دانشجويان و خوانندگان جدي است كه با كوششي سترگ و بسي فراتر از آنچه در فضاي افسرده‌كننده علوم انساني در ايران آموزانده مي‌شود، آن‌همه را بخوانند، بشنوند و بدون آويختنِ دروغين از اخلاقي كه وجود ندارد، بدون تعارف و پرده‌پوشي «نقد»  كنند. 
پژوهشگر ادبيات  و  علوم انساني

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون