• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۴ خرداد
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5453 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۱۵ فروردين

هنر چگونه در بزنگاه‌هاي تاريخي به اجتماع امكان حيات مي‌دهد؟

تئاتر، اصلاح‌گر جامعه فروپاشيده

احسان زيورعالم

در حد فاصل سال‌هاي سقوط محمدعلي‌شاه تا نشستن رضا ميرپنج بر اريكه شاهي، ايران كشوري است فروپاشيده با آزادي‌هايي كه پيش‌تر عاري از آن بود. ايران فاصله چنداني با دنياي جمهوري وايمار در آلمان ندارد. فقر بيداد مي‌كند و وضعيت قحطي فلات مركزي ايران را به كام مرگ فرو برده است. همه‌ چيز با جنگ جهاني اول بدتر هم مي‌شود. كشوري سه‌پاره با چند دولت نامستقر، تصويري است كه مي‌توان در كتاب «تاريخ احزاب در ايران» محمدتقي بهار يافت. كشوري كه هر چند در آزادي بيان به نقطه خوبي دست پيدا كرده است، اما اين آزادي چندان هم جدي نيست. احمدشاه در مقام نفر اول كشور توان مقابله با اتحاد نامقدس روس و انگليس ندارد و وزرايش هم حرف‌شنوي چنداني از او ندارند. سفارتخانه‌ها قدرتي بي‌بديل دارند و هر يك در هر سوي ايران براي خود گروهي مسلح آفريده‌اند. در چنين ايراني، چگونه مي‌شد دست به كنشي اجتماعي زد؟ 

مسير اصلاح اجتماعي در ايران با سقوط محمدعلي شاه رقم مي‌خورد. اصلاح اجتماعي كه هيچ ارتباطي با دربار ندارد و بيشتر سياسيون هستند كه در نقش مصلح اجتماعي ظاهر مي‌شوند. نقطه عزيمت ما اما جايي است كه شخصيت‌هاي حقيقي تلاش مي‌كنند از فضاي باز سياسي شكل‌گرفته اقدام به برپايي رويكردهاي حقوقي كنند. آنها از تلاش‌هاي فردگرايي چون «روزنامه تئاتر» ميرزا رضاخان طباطبايي‌ناييني سراغ رويكردهاي جمع‌گرا مي‌روند تا در پس نام انجمن‌ها و شركت‌ها، رويه اصلاح‌گرانه خود را رقم بزنند؛ اما اين انجمن‌ها از چه طريقي قصد اصلاح‌گري داشتند؟ ابزارهاي آنان براي اين مهم چه بود؟
پيش‌تر روزنامه مهم‌ترين ابزار تعليمي براي تغييرات اجتماعي در ايران بود. روزنامه‌ها در دو بزنگاه مشروطه، يعني پيش و پس از استبداد صغير، جهاني آفريده بودند پرتلاطم كه در آن نگاه‌ها و ديدگاه‌هاي متفاوت تلاش مي‌كنند در قبال باور سياسي خود، عامه را به سمت و سوي مدنظر خود برسانند. اين مساله با ماجراجويي‌هاي حزبي در مجلس شوراي ملي نيز گره مي‌خورد. رقابت در جامعه سياسي پوياست و اين رقابت بي‌شك ناشي از ضعف قدرت مركزي و فقدان يك هسته سخت قدرت در دربار احمدشاه بود. سياسيون خارج از چارچوب دربار تلاش مي‌كنند مردم را درگير اين پويايي كنند؛ اما مگر چند درصد جامعه ايران باسواد بود و مي‌توانست روزنامه بخواند؟! مهم‌تر از همه آنكه جامعه ايران در مسير نوعي مدرن‌شدگي بود كه محصولش طبقه‌ اجتماعي تازه‌اي بود با نيازها و اميال متفاوت. طبقه متوسط كت‌وشلوار مي‌پوشد و بسان فرنگي‌ها كلاه شاپو به سر مي‌گذارد. مظاهر اروپايي در برخي مكان‌هاي تهران، تبريز و رشت متبلور شده‌اند و ايران در مسيري است تا از سنت‌هاي شكل ‌گرفته دوره ناصري گذر كند. روزنامه در چنين وضعيتي نمي‌تواند اقناع‌گر باشد. جامعه ايراني نيازمند رسانه‌هاي فراگيرتر است. با علم به اينكه مي‌دانيم در آن زمانه سينما ديگر به ابزار موفقي در امريكا و اروپا بدل شده؛ اما در جامعه ايراني سينما هنوز فراگير نشده است. سينما وابسته به دنياي بيرون از ايران است. در ايران هنوز امكان فيلمسازي وجود ندارد و محتواي لازم براي ترويج امر اجتماعي وجود ندارد؛ اما تئاتر چطور؟ آيا تئاتر هم شرايط سينما را دارد؟
تئاتر در قالب اروپايي خود، پيش از اينها در ايران ظاهر شده بود؛ اما تئاتر رسانه‌اي پراكنده بود. در رشت و تبريز اگرچه نمايش‌هايي روي صحنه مي‌رود اما هنوز به يك سنت بدل نشده بود. تنها سالن تئاتر تهران، دارالفنون در انقياد دربار قاجار به افولي دردناك رسيده بود و امكان بهره‌وري از آن ديگر ممكن نبود. تئاتر به ‌واسطه نمايشنامه‌نويسان عمدتا روزنامه‌نگار وارد عرصه عمومي مي‌شود و با تغيير فضاهايي در مطبعه فاروس و گراند هتل، مفهوم سالن‌هاي تئاتر براي عموم پايه‌ريزي مي‌شود. با وجود سالن، نويسنده دغدغه‌مند و مهم‌تر از همه ميل به اصلاح‌گري اجتماعي، تئاتر به يكي از مهم‌ترين ابزارهاي كنشگري اجتماعي در ايران بدل مي‌شود؛ كنشگري كه صرفا به محتواي اجرا خلاصه نمي‌شود.
شركت علميه فرهنگ را شايد بتوان يكي از اولين تلاش‌هاي چنين مسيري دانست. شركت در ۱۲۸۶، همزمان با جنبش مشروطه براي اجراي نمايش‌هاي وطن‌پرستانه توسط محمدعلي فروغي، عبدالله مستوفي، علي‌اكبر داور، فهيم‌الملك، سليمان ميرزا اسكندري و سيدعلي نصر تشكيل شد. در روزنامه ايران نو به تاريخ 28 آذر 1288 اعلاني منتشر كرد مبني بر تلاش براي اجراي برنامه‌اي در مطبعه فاروس. براي اين برنامه كه قرار است شامل سرود و آواز، پانتوميم، موزيك، فيلم و اركستر باشد عنوان «پروگرام» برگزيده مي‎شود. اينجا خبري از واژه‌هاي فارسي نيست و همه‌ چيز بر مبناي مشاهدات ايرانيان از اروپا شكل مي‌گيرد. براي مثال شكل ديگري از برنامه‌ها «گاردن‌پارتي» است كه بدون معادل فارسي در اعلانات منتشر مي‌شد.
شركت علميه فرهنگ روز نخست دي‌ماه 1288، يعني يك‌سال پس از سقوط محمدعلي‌شاه در مطبعه فاروس برنامه خود را عملي مي‌كند. دو روز بعد، گزارشي از برنامه در روزنامه ايران ‌نو منتشر مي‌شود. تركيب برنامه جالب‌ توجه است. همه ‌چيز با سرود ملي آغاز مي‌شود. در گزارش آمده سرود مذكور «از آثار افكار جناب فروغي، عبدالحسين است و ميرپنجه، غلامحسين قزاقخانه طرح خواندن و نواختن را به صوت آورده» است. مشخصات نشان مي‌دهد سرود مذكور در واقع ترانه تاجگذاري احمدشاه قاجار است كه به عنوان «مارش ملي ايران» شناخته مي‌شد. اين مارش با نام «سلامتي دولت عليه ايران» توسط غلامرضاخان اميرپنجه، سالار معزز رييس كل موزيك ساخته مي‌شود. براي نخستين‌بار در ۲۸ تير ۱۲۸۸ يعني چند روز پس از فتح تهران به دست مشروطه‌خواهان و شكست محمدعلي شاه قاجار در «مطبعه فاروس» در تهران منتشر شده بود. حالا با گذشت پنج ماه، يك رويه اجتماعي با چاشني سياسي به جامعه تزريق مي‌شود. در اين برنامه نمايشي با موضوع «مكتب‌ها تحت انقياد ملايان» اجرا مي‌شود. نامي از نمايش برده نمي‌شود؛ اما موضوع آن «رفتارهاي ناشايست ملايان و آخوندها با شاگردان است. همانند چاق كردن قليان سر كلاس درس يا تنبيه بدني دانش‌آموزان». اين نقطه شروع انجمني است كه قصدش تغييرات اجتماعي و فرهنگي است.
تنها دو هفته لازم بود تا شركت علميه فرهنگ خود را در مقام مصلح معرفي كند. 15 دي 1288 شركت در روزنامه ايران‌ نو اعلاني منتشر مي‌كند براي برگزاري يك نمايش در مطبعه فاروس به قصد تاسيس كتابخانه عمومي به قصد «تهذيب اخلاق». شركت براي اين مهم روي دو چيز سرمايه‌گذاري مي‌كند. نخست بهره‌برداري از ادبيات تعليمي در حوزه ادبيات نمايشي با كليدواژه «نمايش‌هاي اخلاقي». اعضاي فرهيخته و فرنگ‌شناس شركت از ميان تنوع عظيم متون نمايشي در اروپا، به اين اجماع رسيده‌اند كه راهكار براي تلطيف روح ناسازگار ايراني با مظهري غربي، چيزي است كه پيش‌تر هم ادراك و تجربه كرده است. با شكسپير و بن جانسون نمي‌شد فهم ايراني را دستكاري كرد؛ اما ادبيات تعليمي جايي بود كه در همان مكاتب ملايان هم دنبال مي‌شد. از سعدي و مولوي گرفته تا اخلاق ناصري، اين شكل از ادبيات ابزاري بود براي تهذيب‌گري جامعه ايراني. داستانك‌ها و اشعاري كه هدف‌شان تذكر دادن و آگاه‌سازي عموم از رفتارها بود. ادباي نامي قصدشان بازخواني فوايد مكارم اخلاق بود و تلاش مي‌كردند در مذمت رفتارهاي ناشايست داد سخن برانند. پس نمايشنامه‌هاي اخلاقي يك حفره در فرهنگ ايراني بود براي تسري يافتن و دستكاري كردن در آينده. اما نكته دوم ايجاد فضايي براي مشاركت عمومي براي نيل به يك امر عمومي بود. اين مساله نيز براي ايرانيان غريب نبود. پيش از اين نيز در قالب «وقف» ايرانيان اقدام به كنش‌هاي اجتماعي عام‌المنفعه كرده بودند؛ اما اين كنش‌ها جنبه فردگرايانه داشت و توانايي رفتاري جمع‌گرا نداشت. موقوفات افراد در سراسر ايران در قالب مدرسه و مسجد و درمانگاه وجود داشت؛ اما حالا تحت يك جمعيت با نگرش حقوقي، مشاركت جمعي به نفع عامه در حال رخ دادن است. روزنامه چنين توانايي را نداشت. حتي سينما نيز اين فرصت را نمي‌توانست فراهم كند؛ اين تئاتر بود كه مي‌توانست يك وضعيت اجتماعي اصلاح‌گر را رقم بزند. افرادي با ديدگاه مشترك و خواستي همسو در كنار هم مي‌نشينند، اثري را تماشا مي‌كنند و بابت زحمت آن شب برحسب سليقه و باور خود كمك مالي مي‌كنند. سنتي كه شايد بتوان در فرهنگ زورخانه‌اي و مفهوم «گلريزان» نيز جست‌وجويش كرد. به عبارت ساده‌تر، تئاتر برخلاف ديگر هنرهاي وارداتي سريع‌تر مصاديق اشتراكي خود را با سنت‌هاي ايراني كشف كرد و مسيرهاي تاريك ارتباط گذشته و حال را روشن ساخت.
چهار روز از سيزده‌بدر سال 1289 شمسي گذشته بود و شرايط ايران چندان هم نوروزي نبود. با اين حال اعضاي شركت علميه فرهنگ بيانيه‌اي در روزنامه ايران‌ نو منتشر مي‌كنند و اعلام مي‌شود ذكاالملك فروغي مديريت اين موسسه خصولتي را برعهده گرفته است. علت استفاده از واژه خصولتي در همان بيانيه روشن است كه در آن اعلام شده شركت به‌ واسطه خواست دولت «جهت تهيه و وسايل نشر و تعميم معارف تاسيس شده» است؛ البته در متن بيانيه گفته شده است هزينه شركت از طرف فرهنگ‌دوستان تامين مي‌شود و دولت بودجه‌اي براي آن در نظر ندارد. كامران سپهران در كتاب «تئاتركراسي در عصر مشروطه» درباره نامگذاري و بيانيه جالب ‌توجه شركت علميه فرهنگ مي‌نويسد: اعضاي شركت «براي آنكه از شائبه سياسي‌كاري مصون باشد، نام شركت علميه فرهنگ را براي خود برگزيد.» سپهران بعدتر به درستي اشاره مي‌كند كه شركت با وجود تاكيد بر دوري از سياست از قضا نمايشنامه‌هايي را انتخاب مي‌كند كه «از لحاظ مضموني صبغه سياسي داشته‌اند و به ويژه در انتقاد از شرايط عصر استبداد يا نظام قديم بودند.» نمونه بارزش نمايشنامه «نظام قديم و نظام جديد» به قلم عبدالله مستوفي كه قياسي سياسي ميان سياست قديم و جديد است. سپهران معتقد است شركت راهي براي برون‌رفت از وضعيت تئاتركراتيك نداشته است.
به بيانيه بازگرديم كه هنوز مي‌شود رنگ ترقي‌خواهي و تجددطلبي را در آن ديد. مثلا جايي كه هدف شركت را فراهم كردن وسايل «كلاس‌هاي اكابر مجاني و تشكيل قرائتخانه» اعلام مي‌كند. اين شايد اولين گام براي ايجاد نوعي نهضت سوادآموزي در ايران معاصر باشد. بيانيه همچنين تاكيد مي‌كند از هيچ رفتار سياسي تبعيت نمي‌كند، با اينكه اعضاي آن همگي از مردان سياست بودند. آنها برنامه نخست خود را جمع‌آوري مبلغ ده هزار تومان براي تاسيس يك مدرس ابتدايي اعلام مي‌كنند كه با چاپ بليت‌هاي اعانه پنج تا صد توماني براي يك نمايش تازه آماده كرده‌اند. قول مساعدي هم بابت انتشار گزارش مالي اين حركت خيرانه نيز داده مي‌شود. كمتر از يك ماه بعد شركت علميه موفق مي‌شود سه نمايش در مطبعه فاروس، سه نمايش در پارك اتابك و دو گاردن پارتي برگزار كند. به نظر مي‌رسد شركت در مسير موفقي قدم برداشته است. حالا اخباري از جلسات داخلي و مذاكرات ميان فرهيختگان آن دوران در جرايد منتشر مي‌شود.
درباره نمايش‌هاي اجرايي و اسامي آثار پراكندگي زيادي وجود دارد. از خلال روزنامه‌ها مي‌توان دريافت آثار روي صحنه بيشتر جنبه تعليمي و البته وطن‌پرستانه داشته‌اند. براي مثال نمايشي با عنوان «از عشق تا وطن‌پرستي» در 31 خرداد 1290 در عمارت مسعوديه روي صحنه مي‌رود. من دسترسي به متن نمايشنامه نداشتم و نمي‌دانم محتواي كار چه بوده است؛ اما طبق مطلبي كه در روزنامه ايران نو به تاريخ 2 تير همان سال منتشر شده است، اين نمايش به مسائلي چون نظم عمومي، رشوه‌خواري و حبس ساختگي مقصران سياسي و اقتصادي مي‌پردازد. شاه جوان هنوز به سن قانوني نرسيده است و اتابكان شمالي و بختياري دولتي فشل و بيمار را دست به دست مي‌كنند. عجيب نيست يك دهه بعد اعضاي شركت بعدها به جرگه طرفداران رضا ميرپنج، ناظم قرن جديد پيوستند. البته بايد رويه شركت را با روح زمانه خود سنجيد. سركوب‌ها و فشارها و فقدان نظم در بدنه اجتماعي ايران مي‌تواند به ما بفهماند پوشش اجتماعي تئاتر براي ترقي سياسي يك گروه خاص الزام‌آور بوده است؛ با اين حال محصول اجتماعي اين گروه منافاتي با نفع عمومي ندارد.
اما واقعه مهم در خرداد 1292 رخ مي‌دهد؛ زماني‌ كه شركت تصميم مي‌گيرد نمايشي در منزل ظهيرالدوله، چهره اصلي انجمن اخوت اجرا كند. اهميت ماجرا پيش از واقع به جايي بازمي‌گردد كه اخوت نيز داعيه غيرسياسي بودن داشت و خود را در مسير اعتلاي فرهنگي ايران مي‌پنداشت؛ اما در عصر استبداد ظهيرالدوله خود نمايشي بي‌كلام برپا مي‌كند كه در آن شاه مستبد، محمدعلي‌ميرزا، جنازه وطن را در برابر بيگانگان به حراج گذاشته است. شاه را از آن رفتار و كردار خوش نيامد و نتيجه امر برخورد با درباري سابق و داماد شاه شهيد بود. حالا پس از گذشت چند سالي از سقوط استبداد صغير، شركت علميه فرهنگ به منزل ظهيرالدوله مي‌رود تا خاطره‌اي را زنده كند. هدف اجراي نمايشي است براي ساخت يك مدرسه با مبلغ تخميني 16هزار تومان. پنجم خرداد 1292 نمايش برپا مي‌شود؛ اما ناگهان چادرهاي برپا شده و سن نمايش در حريق مي‌سوزد. در گزارشي در روزنامه آفتاب كه چند روز بعد منتشر مي‌شود، اعلام مي‌شود مشخص نيست آتش‌سوزي عمدي بوده يا خير و همه ‌چيز را به بررسي دقيق‌تر حواله مي‌كنند. 14 خرداد روزنامه آفتاب گزارشي كوتاه منتشر مي‌كند با اين مضمون كه ‌آتش‌سوزي ضرر بزرگي به شركت وارد كرده است؛ اما برحسب وعده نمايش با يك روز فاصله روي صحنه رفته است. اين پايان ماجرا نيست. روز 12 خرداد بار ديگر نمايش برپا مي‌شود، چراغ‌هاي الكترويكي ناگهان خاموش مي‌شود، عيان مي‌شود كسي به عمد سيم‌ها را پاره و تكه‌تكه كرده است. يك ساعت بعد ناگهان دو كبريت مشتعل به روي چادرها فرود مي‌آيند و آتش‌سوزي مختصري پديد مي‌آورد. اين گزارش با زبان بي‌زباني مدعي مي‌شود كه آتش‌سوزي پيشين هم تعمدي بوده است. پس «معلوم نيست كه اين حركت شنيع و ناشايسته از چه قبيل اشخاص بروز و ظهور مي‌كند». اين جملات پاياني گزارش روزنامه آفتاب است و تا به امروز مشخص نيست چه كساني سنت سوزاندن فضاي فرهنگي را باب كردند. سپهران معتقد است آتش‌سوزي غيرتئاتري، تقاص رفتار تئاتركراتيك شركت علميه فرهنگ بود. اگرچه گويا آتش‌سوزي به عمر شركت پايان داد؛ اما سنت رويه اجتماعي تئاتري ديگر نهادينه شده بود و آن را بايد در سال‌هاي بعد و انبوه انجمن‌ها و شركت‌هاي فرهنگي جست‌وجو كرد. ادامه دارد...


  شركت علميه فرهنگ در سال ۱۲۸۶، همزمان با جنبش مشروطه براي اجراي نمايش‌هاي وطن‌پرستانه توسط محمدعلي فروغي، عبدالله مستوفي، علي‌اكبر داور، فهيم‌الملك، سليمان ميرزا اسكندري و سيدعلي نصر تشكيل شد. در روزنامه ايران نو به تاريخ 28 آذر 1288 اعلاني منتشر كرد مبني بر تلاش براي اجراي برنامه‌اي در مطبعه فاروس. براي اين برنامه كه قرار است شامل سرود و آواز، پانتوميم، موزيك، فيلم و اركستر باشد عنوان «پروگرام» برگزيده مي‎شود. اينجا خبري از واژه‌هاي فارسي نيست و همه‌ چيز بر مبناي مشاهدات ايرانيان از اروپا شكل مي‌گيرد. براي مثال شكل ديگري از برنامه‌ها «گاردن‌پارتي» است كه بدون معادل فارسي در اعلانات منتشر مي‌شد.
   مسير اصلاح اجتماعي در ايران با سقوط محمدعلي شاه رقم مي‌خورد. اصلاح اجتماعي كه هيچ ارتباطي با دربار ندارد و بيشتر سياسيون هستند كه در نقش مصلح اجتماعي ظاهر مي‌شوند. نقطه عزيمت ما اما جايي است كه شخصيت‌هاي حقيقي تلاش مي‌كنند از فضاي باز سياسي شكل‌ گرفته اقدام به برپايي رويكردهاي حقوقي كنند. آنها از تلاش‌هاي فردگرايي چون «روزنامه تئاتر» ميرزا رضاخان طباطبايي‌ناييني سراغ رويكردهاي جمع‌گرا مي‌روند تا در پس نام انجمن‌ها و شركت‌ها، رويه اصلاح‌گرانه خود را رقم بزنند.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون