• ۱۴۰۳ دوشنبه ۳۱ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5461 -
  • ۱۴۰۲ يکشنبه ۲۷ فروردين

مرور خاطرات جلال مقدم بازيگر و فيلمساز پيشرو در گفت‌وگو با محمد متوسلاني

مردي كه زياد مي‌دانست*

مقدم از نوابغ تاثيرگذار و قدرناديده سينماي ايران بود

تينا جلالي 

جلال مقدم را شايد بيشتر به واسطه نقش‌آفريني در سريال ماندگار و خاطره‌انگيز «اين خانه دور است» به ياد مي‌آوريم اما او هنرمندي خوشفكر و برجسته بود و در زمره فيلمسازان پيشروي سينماي ايران كه ذهن خلاقش باعث مي‌شد فراتر از زمانه‌اش بينديشد. اگرچه مولف نبود اما جهان فكري گسترده‌اي داشت و در همان محدود ساخته‌هايش نگاهي خاص و متفاوت به سينما را مي‌شد ديد. مراوده و دوستي با كساني چون جلال آل‌احمد، احمدشاملو، هوشنگ ابتهاج، ابراهيم گلستان، احمدرضا احمدي و... نشان از نگرش متفاوت او به زندگي و زمانه‌اش دارد. قدر مسلم جلال مقدم را بايد در زمره نوادر روزگار دانست كه به رغم انديشه متفاوت و توانايي‌هايش، قدر نديد و سرنوشت غم‌انگيزي داشت. احمد طالبي‌نژاد سال‌ها پيش درباره اين فيلمساز نوشته بود: «جلال بعد از انقلاب در شرايط بسيار دشواري در حال زندگي بود؛ اما ناراضي هم نبود. در مسافرخانه‌اي در خيابان لاله‌زار روز و شب را مي‌گذراند و گاهي براي ما تعريف مي‌كرد كه اوقاتش را با تلفن زدن به مسابقه‌ها و برنامه‌هاي راديو مي‌گذراند. حتي يك بار گفت كه از شركت در اين مسابقه‌ها، ساعت برنده شده است؛ اما براي جلال مقدم اصلا مهم نبود كه روزي روزگاري در اين مملكت بنيانگذار خبرگزاري پارس - كه الان تبديل به جمهوري اسلامي شده است- بوده يا برايش مهم نبود در كارنامه هنري‌اش فيلم‌هايي چون پنجره و فرار از تله را دارد و روزگاري جزو فيلمسازان برجسته و فرهيخته اين مملكت بوده است.»

حالا كه نزديك به سي سال از كوچ او مي‌گذرد، اگر نسل دهه شصت و هفتاد خاطره و تصويري گذرا از جلال مقدم در ذهن دارند و پاس‌دارش هستند، بسياري از دهه هشتاد‌ي‌ها و دهه نودي‌ها شايد اين فيلمساز و هنرپيشه دوست‌داشتني را نشناسند. در آستانه بيست‌وششمين سالمرگ جلال مقدم با محمد متوسلاني بازيگر، تهيه‌كننده و كارگردان كه در فيلم سه ديوانه با او همكاري داشته درباره خصوصيات اين هنرمند فقيد گفت‌وگو كرديم.

   ‌بد نيست در ابتداي بحث از نحوه آشنايي‌تان با جلال مقدم براي‌مان بگوييد.
روزي رفته بودم دفتر آقاي شباويز در«ايران فيلم». با آقاي شباويز از گذشته‌هاي دور رفاقت داشتم و با او كار كرده بودم. در دفتر آقاي شباويز، آقاي جلال مقدم را ديدم. او را به واسطه بازي در فيلم مهم «خشت و آينه» مي‌شناختم. آن روز كمي باهم صحبت كرديم. همان روز بود كه آقاي شباويز گفت: مي‌خواهم فيلم بسازم و دنبال فيلمنامه هستم. شباويز به من گفت: اگر طرحي داري به من بده. آقاي مقدم هم در جواب خنديد و گفت: فيلمفارسي نوشتن كه كاري ندارد! شبي چهار، پنج فيلمفارسي مي‌توان نوشت. آن روز گذشت و من و آقاي مقدم رفيق شديم. چند وقت بعد دوباره به دفتر آقاي شباويز رفتم. بعد از سلام عليك متوجه شدم آقاي شباويز و آقاي مقدم باهم مي‌خواهند همكاري كنند و فيلم بسازند. آن روز جلال به من گفت: طرح فيلم داري؟ مي‌خواهم گروه شما در فيلمم بازي كند. خنديدم و به او گفتم: خودت گفتي فيلمفارسي نوشتن كه كاري ندارد و شبي چهار، پنج فيلمفارسي مي‌توان نوشت. مقدم خنديد و به من گفت: شوخي كردم. به او گفتم: طرح خامي دارم كه با مرحوم همسرم اين طرح را نوشتيم و برايش طرح را خواندم. مقدم از طرح استقبال كرد و به من گفت: فيلمنامه‌اش را خودم مي‌نويسم كه نتيجه‌اش شد فيلم «سه ديوانه» با بازي من و منصور سپهرنيا و گرشا رئوفي. اين اولين فيلم سينمايي مقدم بود كه كارگرداني كرد.
  ‌پيش از اين فيلم بلند سينمايي هم كارگرداني را تجربه كرده بود. 
بله، فيلم‌هاي مستند مي‌ساخت.
  ‌همكاري شما با جلال مقدم در فيلم «سه ديوانه» چطور بود؟
همكاري خيلي خوبي بود. جلال بسيار مسلط به كارش بود و كار دوستانه پيش مي‌رفت. يك روز سر صحنه بوديم و قرار بود پلاني از من بگيرد. ديالوگم را كه گفتم، جلال به من گفت دوباره اين پلان را مي‌گيريم. من چيزي نگفتم. بار دوم كه پلان را تكرار كرد به او گفتم مشكل را به من بگو تا برطرف كنم. گفت مشكلي ندارد. دوباره و سه باره گرفتيم. هر چه گفتم مشكل چيست به من چيزي نگفت ولي تاكيد داشت كه چند بار بگيريم. تا اينكه فرداش به من گفت دوربين مشكل داشت و ‌بايد در صحنه پايين‌تر قرار مي‌گرفت. به اين خاطر پلان را چند بار تكرار كردي. راستش من هيچ‌وقت متوجه نشدم دوربين چه ربطي به بازي دوباره من دارد. يك خاطره ديگر هم از همكاري در فيلم «سه ديوانه» بگويم. اينكه در همان لوكيشيني كه فيلمبرداري مي‌كرديم من نقش كارمند بيمارستان و تزريقاتچي را داشتم. يك روز جلال به من گفت وقتي از پله‌هاي ساختمان بالا مي‌آيي اداي ويولن زدن به خودت بگير. گفتم چرا؟ من آمپول‌زن هستم چه ربطي به ويولن دارد. جلال به من گفت اين كار را انجام بده و وقتي انجام دادم از بازي من تشكر كرد. بعد كه فيلم آماده شد و اين صحنه را ديدم، متوجه شدم مي‌خواست بگويد كه ما سه نفر - من و گرشا و سپهرنيا- هم كه در بيمارستان كار مي‌كنيم، به نوعي مشكل رواني داريم. 
  ‌اين تنها همكاري شما با او بود يا باهم مراوده بيشتري داشتيد؟
مراوده زيادي داشتيم. عضو سنديكاي هنرمندان بودم و در آن زمان با سينماگران پيشرو با اختلاف زيادي مواجه شديم كه آقاي مقدم هم جزو سينماگران پيشرو بودند.
  ‌چه اختلافي؟
حرف اين بود كه سينماگران پيشرو نمي‌خواستند عضو سنديكاي هنرمندان باشند و تمايل داشتند كانون سينماگران پيشرو تشكيل دهند. در آن زمان در سنديكاي هنرمندان همه گروه‌هاي فيلم اعم از فيلمبرداران، گريم و... كانون براي خودشان داشتند اما سينماگران پيشرو مي‌خواستند مستقلا براي خودشان كانوني جداي از كانون كارگردانان داشته باشند، چرا كه معتقد بودند در كانون كارگردانان همه نوع كارگردان حضور دارند. اما وزارت فرهنگ و هنر با نظر سينماگران پيشرو موافق نبود و فعاليت آنها را به صورت مجزا به رسميت نمي‌شناخت. به آنها گفتم اگر مشكلي با كانون كارگردانان داريد، بياييد خودتان رياست را به عهده بگيريد و اداره‌اش كنيد. هرچند بعد مشخص شد اصلا مساله چيز ديگري است. آقاي تقوايي يك روز به من گفت قرار بود دولت بودجه‌اي به سينما تخصص دهد و اين بودجه را مي‌خواستند به اتحاديه تهيه‌كنندگان بدهند. سينماگران پيشرو مي‌خواستند جلوي دادن اين بودجه به اتحاديه تهيه‌كنندگان را بگيرند. در اين بحث‌ها و مجادلات طبيعتا آقاي جلال مقدم هم حضور داشتند. 
  ‌در جريان ساخت فيلم «پنجره» كه يكي از مهم‌ترين فيلم‌هاي جلال مقدم است، بوديد؟ 
يك روز كه به دفتر آقاي عباسي رفتم، قرار بود همكاري با آقاي عباسي در فيلمي داشته باشيم كه بنا به دلايلي نشد؛ اما همان زمان جلال و علي عباسي قرار بود فيلمنامه‌اي را باهم كار كنند اما براي فيلمنامه اسمي پيدا نمي‌كردند. آن‌روز همه در دفتر نشسته بوديم. آقاي عباسي از روي كتاب نام‌ها و به ترتيب حروف الفبا، اسم‌‌ها را مي‌خواند. از الف شروع كرده بودند و نام‌ها را مي‌خواندند و ادامه مي‌دادند ولي پسندشان نمي‌شد. تا اينكه من به يك‌باره گفتم اسم «پنجره» براي فيلم خوب است؟ آقاي مقدم بلافاصله گفت عالي است و همين نام را روي فيلم مي‌گذاريم. همين لحظه آقاي عباسي گفت: بالاخره به حرف پ و پنجره مي‌رسيديم.
 در جواب به آقاي عباسي گفتم من كه از شما بابت اين اسم سهم و امتيازي نخواستم و نگفتم به من پول بدهيد. خلاصه اينكه با جلال همكاري مستقيم نداشتيم اما در چنين جلساتي همديگر را مي‌ديديم. تا اينكه درست بعد از انقلاب شد و از نظر روحي و رواني جلال به هم ريخت.
  ‌دليل مشكلات روحي او چه بود؟
نقطه‌هايي از عدم تعادل از قبل‌تر در او وجود داشت به هر حال نوابغ معمولا اين‌گونه هستند. يادم مي‌آيد يك‌بار قرار بود فيلم آقاي بيضايي - چريكه تارا يا مرگ يزدگرد- را در دفتر آقاي كيميايي ببينيم. آقاي شاملو و همسرش آيدا هم بودند. آن زمان تهمينه ميلاني منشي آقاي كيميايي بود. جلال هم آمد با لباس سربازي بسيار قديمي و كهنه. پوتين‌هاي كثيف و سرش هم ژوليده بود. به او گفتم جلال چطوري؟ گفت: خوبم. گفتم: چه مي‌كني؟ گفت: صبح‌ها در راه با مگس‌ها حرف مي‌زنم. آنجا فهميدم حال جلال خوب نيست و به آقاي كيميايي گفتم كاري برايش بكنيم كه آقاي كيميايي گفت حتما در فكرش هستم. ديگر از او خبري نداشتم تا اينكه تصادف كرد و در بيمارستان فيروزگر فوت شد.
  ‌كمي از تفكر جلال مقدم براي ما صحبت كنيد. نگرشش به زندگي چگونه بود؟
بسيار آدم شوخ‌طبع و به اصطلاح مجلس گرم‌‌كني بود. آنقدر شيرين‌زبان بود كه در هر جلسه‌اي كه شركت مي‌كرد همه به او توجه مي‌كردند. بسيار مي‌دانست و درباره همه‌چيز صحبت مي‌كرد. طنز خاصي در كلامش وجود داشت. 
  ‌ممكن است ناراحتي روحي او به دليل مشكلات زندگي، درگيري عاطفي يا احساسي باشد؟ 
همان‌طور كه گفتم پيش‌زمينه داشت ولي مي‌دانستم برادري دارد كه وكيل دادگستري است. البته كمي بعد بهتر شد ولي مريضي با او هميشه بود. حتي زماني كه فيلم چمدان را ساخت فارابي به او بودجه فيلم را داده بود هم همان‌طور مريض‌احوال بود. حالش تعريفي نداشت. بعضي وقت‌ها او را مي‌ديدم. زمان تدوين فيلم «كفش‌هاي ميرزا نوروز» هم او را مي‌ديدم؛ با مهدي رجاييان تدوينگر دوست بود و آنجا مي‌آمد.
  ‌با توجه به اينكه جلال مقدم در زمان حياتش از سينماگران و هنرمندان قدرناديده بود و بعد از مرگ او هم امروز نسل جوان با اين سينماگر زياد آشنا نيستند به نظر مي‌رسد بايد وجه هنري او بيشتر شناسانده شود. ضرورت اهميت پرداختن به چنين شخصيت‌هايي چقدر است؟ 
جلال از نوابغ و آدم‌هاي تاثيرگذارسينما بود. فيلم‌هاي قابل بحثي ساخت كه هر كدام در زمان خودش از فيلم‌هاي پر اهميت به شمار مي‌رفت. بايد نسل جوان را با اين سينماگران بيشتر آشنا كرد.
  ‌وقتي به كارهاي جلال مقدم نگاه مي‌كنيم، مي‌بينيم كارنامه قطوري ندارد. چرا در زمان حياتش زياد كار نكرد؟
نوسانات روحي كه داشت باعث مي‌شد نتواند زياد كار كند.
  ‌جناب متوسلاني از خودتان چه خبر؟ اين روزها چه مي‌كنيد؟
حيران به وضعيت جامعه نگاه مي‌كنم. خيلي از موضوعات برايم آزاردهنده هستند. يعني آنچه در سطح كشور مي‌بينم، بسيار ناراحت و غمگينم مي‌كند و بيشتر از همه ناراحتم كه از دستم كاري هم برنمي‌آيد. اينكه در مدارس دانش‌آموزان را مسموم مي‌كنند، اخبارش را كه مي‌خوانم و مي‌شنوم آزار مي‌بينم. بعد يك عده نشسته‌اند و مي‌گويند كه خبر اين مسموميت‌ها دروغ است. آخر چگونه مي‌توانيد اين حرف‌ها را بزنيد، وقتي جوانان مسموم را با آمبولانس به بيمارستان مي‌برند؟ چگونه مسموميت‌ها دروغ است؟ واقعيتش را بخواهيد با حجم خبرهاي بد سعي مي‌كنم خوب باشم اما نمي‌توانم. نه تمركز دارم كتاب بخوانم، نه مي‌توانم فيلم ببينم. هيچ‌وقت در زندگي‌ام اينقدر آشفته نبودم.
  ‌ناراحتي فوت آقاي پوراحمد هم مزيد بر علت شد.
دقيقا، آدم بسيار صادق و از همكاران خوب‌مان بود. مدتي عضو شوراي مركزي و رييس كانون كارگردانان بودم و در آنجا حداقل هفته‌اي يك بار ايشان را مي‌ديدم. كيومرث پوراحمد از آدم‌هاي نيك روزگار و از افرادي بود كه هيچ‌وقت ماسك به چهره نداشت. چه در عمل و چه در گفتار صادق و يك‌رو بود. همين صداقتش يك امتياز براي او به شمار مي‌رود. 
*عنوان مطلب، نام فيلمي به كارگرداني آلفرد هيچكاك محصول 1956 است. در ايران نيز يدالله صمدي در سال 1363 فيلمي به همين نام ساخته است.


    چند وقت بعد دوباره به دفتر آقاي شباويز رفتم. بعد از سلام و عليك متوجه شدم آقاي شباويز و آقاي مقدم با هم مي‌خواهند همكاري كنند و فيلم بسازند. آن روز جلال به من گفت: طرح فيلم داري؟ مي‌خواهم گروه شما در فيلمم بازي كند. خنديدم و به او گفتم: خودت گفتي فيلمفارسي نوشتن كه كاري ندارد و شبي چهار، پنج فيلمفارسي مي‌توان نوشت. مقدم خنديد و به من گفت: شوخي كردم.
   جلال آدم بسيار شوخ طبع و به اصطلاح مجلس گرم كني بود. آنقدر شيرين‌زبان بود كه در هر جلسه‌اي كه شركت مي‌كند همه به او توجه مي‌كردند. بسيار مي‌دانست و درباره همه ‌چيز صحبت مي‌كرد. طنز خاصي در كلامش وجود داشت. 
   جلال مقدم از نوابغ و آدم‌هاي تاثيرگذار سينما بود. فيلم‌هاي قابل بحثي ساخت كه هر كدام در زمان خودش از فيلم‌هاي پراهميت به شمار مي‌رفت. بايد نسل جوان را با اين سينماگران بيشتر آشنا كرد.

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون