راد قنبري
اعتماد: درگذشت شاپور جوركش در جمعهاي كه گذشت، بخش مهمي از هنر و ادبيات ايران را در بهت و سوگ فرو برد. چه 73 سال، عمر زيادي نيست؛ خاصه براي شاعر، منتقد و مترجم و نمايشنامهنويس نامآشنايي كه حالاحالاها ميتوانست كار كند و ثمر بدهد. خرداد دو سال پيش در يادداشتي كه مقدمتا براي گفتوگو باجوركش در صفحه هنر و ادبيات «اعتماد» منتشر شد، اشاره كرديم به اينكه نام او را به اعتبار كارنامهاش ميتوان «با جرات و جسارتي تام در زمره «بزرگان» ادبيات معاصر قرار داد.» از آثارش ميتوان به «پستمدرنيسم و …»، «درآمدي تاريخي بر نظريه ادبي از افلاتون تا بارت»، «دموكراسي و هنر»، «زندگي، عشق و مرگ از ديدگاه صادق هدايت»، «نام ديگر دوزخ»، «هوش سبز» و «بوطيقاي شعر نو» اشاره كرد. او در فسا به دنيا آمد و در شيراز از دنيا رفت. ابوتراب خسروي، نويسنده رمان و داستان كوتاه و از دوستان جوركش در گفتوگوي زير به پرسشهايي درباره او و كار ادبياش پاسخ داده است.
شامگاه جمعه 6 مرداد است و همه در حیرتیم. هنوز یک شبانهروز از درگذشت شاپور جورکش نگذشته و حرف زدن درباره اهمیت او برای دوستان و نزدیکانش، نویسندگان و شاعرانی که با او آشنایی و تجربه زیسته داشتند، کار به قاعده دشواریست. با این حال، نویسنده نامآشنا، ابوتراب خسروی حاضر شد بنا به سنت متداول، از زندگی و آثار دوست قدیمی خود بگوید.
سابقه آشنایی شما با شاپور جورکش به کِی و کجا برمیگردد؟
من هم به اهالي ادبيات و دوستداران شعر فارسي و دوستان و خانواده ايشان تسليت ميگويم. شرايط خاصي است و همه ما عزيزي را از دست دادهايم و همه در بهت و حيرت به سر ميبريم. جدا از ادبيات رفيق شفيقي را از دست دادهايم و در يك موقعيت بهت به سر ميبريم. دوستي من با او برميگردد به اوايل دهه ۶۰ و حضور در مجامع ادبي. سنخيتي كه داشتيم ما را به هم نزديك كرد. مشغله هر دوي ما شعر و ادبيات و رمان بود؛ طوري كه اكثر اوقات فراغتمان را در كنار هم و در حال بحث پيرامون ادبيات بوديم.
از او به عنوان يكي از تاثيرگذارترين شخصيتهاي هنر و ادبيات معاصر نام ميبرند. شما اين تاثير را در چه ميبينيد؟ وجه شاعري او خصوصا «هوش سبز» و «نام ديگر دوزخ » در اين تاثير چه نقشي دارد؟
تسلط شاپور بر تاريخ و تاريخ فرهنگي اين سرزمين، همينطور بر ادبيات انگليسي او را فردي مسلط و متمايز كرده بود. در مورد شعرش هم بايد بگويم كه منظومه بلند «هوش سبز» و «نام ديگر دوزخ» نمونههايي هستند از ادبيات مدرن دوران ما و ميتوانند در ادبيات ما ماندگار باشند. من بارها اين دو مجموعه را خواندهام؛ اشاره شاعر به ظرايف مكتوب فرهنگي ما با اشراف كامل و دقيقي كه به اين مقولات داشته، در شعرش مشخص است. من معتقدم اين دو مجموعه جاي خود را در شعر معاصر باز خواهند كرد و در آينده از آنها بيشتر صحبت خواهد شد. به ياد دارم زماني كه «هوش سبز» منتشر شد، اكثر بزرگان ما از جمله مرحوم گلشيري و مرحوم براهني اين مجموعه شعر را خواندند و آن را منظومهاي بحثانگيز يافتند و دربارهاش صحبت شد. به نظرم هم «هوش سبز» و هم «نام ديگر دوزخ» منظومههايي خواهند بود كه نسل جوان ما در آينده بيشتر به آنها مانوس خواهند شد. علاقه شاپور به موضوع اسطوره -كه از وجوه مشترك من با او بود- هم بسيار در تاثيرگذاري او مهم است. ما ساعتها در اين باره با هم گفتوگو ميكرديم و من از ايشان ياد ميگرفتم. ويژگي ديگر شاپور تسلطش بر ادبيات عرفاني بود. همينطور تسلطش بر جزييات فرهنگي ما و ادبيات مكتوب ما؛ او دانش را سخاوتمندانه به سايرين انتقال ميداد. به نظرم شاپور جوركش با آثارش در آينده بيش از زمان حياتش خواهد درخشيد. از ياد نبريم كه مترجم چيرهدستي بود و خصوصا در زمينه ترجمه متون نظري كارهاي مهمي كرد. مثلا «درآمدي تاريخي بر نظريه ادبي از افلاتون تا بارت» اثر ريچارد هارلند را شاپور ترجمه كرد؛ كتابي كه نياز جامعه ادبي ماست.
به سخاوت در انتقال اشاره كرديد. ايشان را در مقام مدرس چگونه يافتيد؟ وجه تدريس زندهياد چقدر به نظر شما در فرهنگ، هنر و ادبيات ما موثر بود؟
شاپور معلم بزرگي بود و عمري را به تدريس پرداخته بود. معاشش از راه معلمي ميگذشت. در كار تدريس سرعت انتقال داشت و تمام مفاهيمي را كه خوانده بود به صورت طبقهبنديشده در ذهنش آماده داشت و حافظه بسيار خوبي هم داشت و مفاهيم را با شواهد و ادله ارايه ميداد.
كتاب «بوطيقاي شعر نو»ي شاپور جوركش را كه به آراي نيما يوشيج ميپردازد، از آثار مهم مرتبط با شعر معاصر فارسي ميدانند. شما اهميت اين كتاب را در چه ميبينيد؟
شاپور هميشه ميگفت به مباحثي كه نيما طرح كرده، كمتر توجه شده است. ميگفت نيما بايد بيشتر خوانده شود. شايد به همين دليل بود كه آن رساله را نوشت و مواضع نيما را بررسي كرد. كاري كه چند سال روي آن وقت گذاشت. به نظرم نسل آينده اين كتاب را دنبال خواهد كرد.
شاپور جوركش كتابي دارد به نام «خفيهنگاري خشونت در سرزمين آدملِتيها» كه دچار سانسور و جمعآوري شد. از تاثير سانسور بر روند كارهايش بگوييد.
بله، اين كتاب در ميانه راه برچيده شد و امكان و اجازه ندادند خوانده شود. خشونتي كه در جامعه ما بود و هست، موضوع و مفهوم اين كتاب است. شاپور درباره اين خشونت نوشته بود و چه خوب هم نوشته بود. ريشههاي خشونت را حتي در فولكلور ما واكاوي كرده بود. «خفيهنگاري خشونت...» از اين نظر كتاب بسيار مهمي است در تاريخ ما؛ به خاطر نگاهي كه به خشونت در جامعه ما دارد.
خود شما به عنوان نويسنده چقدر از نظرات ايشان درباره آثارتان بهره برديد؟
من اولين رونوشت كارهايم را اغلب براي شاپور ميخواندم و شاپور گوش ميداد و اگر فرصتي بود، كامل ميخواندم و اگر فرصت نبود رونوشت كارم را به ايشان ميدادم كه بخواند و در فرصتي بهتر دربارهاش صحبت ميكرديم. از علايق مشترك ما - همانطور كه گفتم- بحث اسطوره بود؛ هم در شعر شاپور، هم در متن من. اين شيفتگي كه ما به اسطوره داشتيم، يكي از وجوهي بود كه ما را به هم نزديك ميكرد و باعث ميشد سليقههايمان به تدريج شبيه به هم شود.
همكاري شاپور جوركش با حلقه ترجمه در شيراز را چگونه ميبينيد؟ ترجمه ايشان از آثار ادبي به زبان فارسي چقدر اهميت داشت؟
به ياد دارم شاپور يك تيم تشكيل داده بود و متوني خصوصا از انگليسي ترجمه ميكردند. سرپرستي اين گروه مترجمان را شاپور خودش بر عهده گرفته بود. يك تعداد از مترجمين درجه يك را جمع كرده بود و آثار را بين آنها تقسيم كرده بود و خودش بر ترجمه اين آثار نظارت داشت. حدود 50 اثر بود. نميدانم تكليف آن آثار چه شد! حتما متون وجود دارند و اميدوارم زمينه چاپ و انتشارشان فراهم شود.
به نظر شما و با توجه به جميع شرايطي كه وجود دارد، آنچه از شاپور جوركش در ذهن مخاطب در آينده باقي خواهد ماند، چيست؟ آيا ميتوانيم بگويم تاريخ ادبيات در سالها و قرنهاي آينده جوركش را به عنوان يكي از فرزندان خلف انديشه و شعر فارسي ثبت خواهد كرد؟
مشكل و مشغلهاي در جامعه ما وجود دارد و آن اين است كه ادبيات حرفهاي به آن شكل وجود ندارد! شاپور جوركش كه يك نويسنده و شاعر حرفهاي بود همه عمرش را به شعر و ادبيات پرداخته بود و خانهاش كانون دوستان و رفقاي اهل ادبيات بود. من كمتر روزي را به ياد دارم كه شاپور و دوستان اهل قلم در خانهاش دور هم جمع نشده باشند و درباره شعر و ادبيات صحبت نكرده باشند. وجه مهم شخصيتي شاپور مهرباني او بود. به نظرم قبل از همه خصايل و ويژگيهاي ديگر شاپور جوركش، انسانيت و بزرگواري او است كه در يادها و حافظهها خواهد ماند. گو اينكه آثار او هم جداي از اين خصلت مهم و انسانياش نيستند. در آثار شاپور هم اين انسانيت او نمود دارد. در شعرش و حتي در مقالاتش اين مهرباني و بزرگواري نمود دارد. من باور دارم كه آثار شاپور در آينده بيشتر خوانده خواهد شد و قدر خواهند ديد و اين بيش از هر چيز مهم است. چرا كه بزرگترين پاداش براي يك نويسنده و شاعر، خوانده شدن و مرور شدن آثار او است. شاپور بيشك جايگاه مهمي در ادبيات ما دارد. طبيعتا اين آثار بعد از مرگش همچنان زندگي خواهند كرد به وسعت سالها و بيش از حياتش خواهند درخشيد.
من اولين رونوشت كارهايم را اغلب براي شاپور ميخواندم
منظومه بلند «هوش سبز» و «نام ديگر دوزخ» نمونههايي هستند از ادبيات مدرن دوران ما و ميتوانند در ادبيات ما ماندگار باشند. زماني كه «هوش سبز» منتشر شد، اكثر بزرگان ما از جمله مرحوم گلشيري و مرحوم براهني اين مجموعه شعر را خواندند و آن را منظومهاي بحثانگيز يافتند
مترجم چيرهدستي بود و خصوصا در زمينه ترجمه متون نظري كارهاي مهمي كرد. مثلا «درآمدي تاريخي بر نظريه ادبي از افلاتون تا بارت» اثر ريچارد هارلند را شاپور ترجمه كرد. كتابي كه نياز جامعه ادبي ماست