• ۱۴۰۳ يکشنبه ۲۳ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5651 -
  • ۱۴۰۲ دوشنبه ۲۰ آذر

عشق پنهان به استبداد

نادر اربابي

شايد دو قرن باشد كه ما ايرانيان به صورت جدي با مدرنيزم غربي مواجه شده‌ايم و از همان بدو آشنايي خود را در معرض دوگانه سنت و تجدد ديده‌ايم و از آن موقع تاكنون خود را در مرحله گذار ديده‌ايم. اينكه تعريف مدرن شدن چيست و آيا ما واقعا دوران گذار را طي كرده‌ايم يا نه، محل اصلي بحث ما اينجا نيست به عوض اين مهم است كه خيلي افراد جامعه به واسطه استفاده از تكنولوژي مدرن و ساير مظاهر مدرن مانند اتومبيل، هواپيما و اخيرا موبايل و كامپيوتر و اينترنت و فضاي مجازي اگر نه خود را مدرن بلكه حداقل در راه آن و طرفدار آن مي‌دانند طبيعتا هم در ظاهر مدعي طرفداري از ارزش‌هاي آن مثل آزادي و دموكراسي هستند.  اما اين ظاهر ماجراست اگر معيار را بنيان‌ها و پايه‌هاي مدرنيته و ارزش‌هايي كه زير بناي آن است درنظر بگيريم مساله به شكل ديگري نمايان مي‌گردد خصوصا مي‌بينيم در جايي كه بيشترين ادعاست كمترين پايبندي به ارزش‌هاي بنيادي وجود دارد؛ از سكولاريسم سطحي و ظاهرگرايانه كه سمبل مدرنيزم درك مي‌شود كه بگذريم در بسياري موارد چنين افرادي كه ادعاي مدرنيت را دارند نه اهل تحمل، مدارا، قانون‌مندي، مشاركت دوستي مي‌بينيم نه واجد التزام اصيل و دروني به ارزش‌هايي مثل آزادي و دموكراسي و عقلانيت. تقديس و تكريم استبدادهاي گذشته در لواي ايدئولوژي‌هاي جذاب ناسيوناليستي و باستان‌گرا مهم‌ترين اشتراك خواص و عوام موردنظر هست، آري اصلا نبايد اين جريان را به مردم عادي كه طبيعتا دانش سياسي محدودي دارند و احتمالا عوامانه فكر مي‌كنند محدود ديد بلكه چه بسيار نخبگان و تحصيلكردگان حتي در علوم انساني را مي‌توان در زمره اين علاقه‌مندان به استبداد سنتي و باستاني جا داد. اين تناقض خصوصا بعد از بيش از صد سال سابقه آزادي‌خواهي و دموكراسي‌خواهي عجيب است و انسان را به فكر فرو مي‌برد شايد براي درك اين تناقض تبيين‌هاي متعددي وجود داشته باشد، ولي به نظر نگارنده براي درك درست مساله بهترين كار سفر به اعماق روان و زير‌بناهاي اجتماعي جامعه است. در اين راه نظريه‌هاي عمق‌نگر مانند روانكاوي و تئوري‌هاي زيربنايي جامعه‌شناسي كه توسط افرادي مانند فرويد و ماركس صورت‌بندي شده است مي‌تواند كمك زيادي به تبيين مساله ‌كند. 
اولين‌بار فرويد بود كه ما را از نهانگاه درون‌مان آگاه كرد تا قبل او ما فكر مي‌كرديم خواسته‌هاي ما فقط آنهايي است كه در آگاهي حاضر داريم، او بود كه به ما نشان داد كه چگونه ممكن است بخواهيم بدون آنكه از آن با خبر باشيم! به نظر او خواسته‌اي كه از ناخودآگاه سرچشمه مي‌گيرد همان است كه از چشم خواهنده پنهان مي‌ماند. داستان استبداد دوستي پنهان از اين جنس است به دلايلي كه مجال توضيح كامل آن نيست ناخودآگاهي كه در گذشته و سنت استبدادزده آن مانده است ولو كه در ساحت آگاهي و روبنا به مدرنيت و علميت تزيين شده باشد پنهاني دنبال اصل خود و روزگار وصل خود مي‌گردد. ظاهر‌سازي مدرنيستي در عين باطن‌گريزي از ارزش‌هاي آن را مي‌توان نوعي مكانيزم دفاعي به حساب آورد. در روانكاوي مكانيزم‌هاي دفاعي تمهيدات و راهكارهايي هستند كه روان در مواقع فشار و بحران براي جلوگيري از هم گسستگي به كار مي‌برد. با اينكه اين، راهكار طبيعي روان انسان‌هاست ولي استفاده افراطي و نابجاي آنها طبيعي نيست چنين دفاع‌هايي به هسته رواني ناقص و نابالغ فرد نسبت داده مي‌شود به نظر مي‌رسد استبداد دوستي پنهان هم نوعي دفاع نابالغانه در مواجهه با اضطراب‌هاي ناشي از جهان جديد است.  اريك فروم روانكاو و جامعه‌شناس قرن بيستمي كه از شاگردان فرويد هم بود اين مساله را در كتب متعدد خود به خصوص در كتاب «گريز از آزادي» به خوبي توضيح داده است. به گفته او آزادي علي‌رغم اينكه وجه مثبت و ظاهر جذاب و فريبايي دارد از طرفي هم همراه وجه منفي و سخت كه از جنس بار مسووليت است هم هست كه ممكن است همه تحمل آن را نداشته باشند. بزنگاه بحث همين‌جاست. او كه نمي‌تواند دل از ظاهر آزادي بكند ولي در عين حال تاب تحمل بار آن را ندارد چاره‌اي جز توسل به دفاع رواني از جنس گريز ندارد! و اين استبداد دوستي پنهاني در واقع نوعي «گريز ناگزير» است. البته مساله فقط جنبه فردي و روانكاوانه ندارد. اريك فرم از قول ماركس مي‌گويد، هستي فردي ما نوعي هستي اجتماعي است. منظور اين است كه ما در عين اينكه فكر مي‌كنيم افكارمان متعلق به خودمان است ولي بدون آنكه با خبر باشيم تحت‌تاثير جامعه و فرهنگي هستيم كه در آن زيست مي‌كنيم، در اين صورت وجه ديگري از مساله برمي‌گردد به آن هستي اجتماعي كه هنوز در راه گذار، پيچ آزادي و دموكراسي را رد نكرده است. اساسا در اين هستي اجتماعي كه اين استبداد دوستان روي زمين آن ايستاده‌اند امكان فهم ارزش‌هاي مدرن وجود ندارد.  متفكران هرمنوتيك مانند نيچه و هايدگر و گادامر نشان داده‌اند كه هر فهمي وابسته به منظر و افقي است كه فهم در آن واقع مي‌شود. در نظر گادامر فهم مساله تاريخي است و در واقع هر فهمي از زمينه تاريخي و سنتي كه سوژه در آن قرار دارد جدا نيست. در واقع اين نحله اجتماعي در ايستگاهي از تاريخ ايستاده است كه نمي‌تواند به درستي به درك آنچه در زمان حال و مدرن مي‌گذرد نايل‌ آيد، در نتيجه بالضروره چاره‌اي ندارد كه به جاي اينكه «خود» را در «حال» بفهمد «حال» را در اندازه درك خود بفهمد. حلقه اتصال ساحت فردي (ناخودآگاه) به ساحت جمعي (هستي اجتماعي) در اينجا چيزي نيست جز تقليد همان تقليدي كه مقابل عقلانيت انتقادي مدرن است و همان كه هستي خلق را بر باد مي‌دهد و نخبگان را هم مصون نمي‌گذارد. به عنوان خاتمه و نتيجه بايد گفت استبداد دوستي كه ريشه در ناخودآگاه و هستي جمعي استبداد زده و در راه مانده دارد هم پنهاني عمل مي‌كند و هم مانع فهم درست زمان حال مي‌گردد هم با كمك تقليد ريشه‌هاي خود را در جامعه گسترش مي‌دهد. هر چند صاحبش در عين سرخوشي متوهمانه لاف مدرنيزم مي‌زند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون