فشار ايران به گسلهاي ژئوپليتيكي
علی ودایع
زد و خورد «پينگ پنگي» ايران و اسراييل به عنوان يك فرآيند پيچيده متاثر از متغيرهاي متعدد همچنان ادامه دارد. كسي نميداند بازيگران مريي و نامريي پرونده اتمي ايران در ادامه چگونه ايفاي نقش خواهند كرد، اما جامعه جهاني نگران «واقعه سخت» در غرب آسيا است. «بنيامين نتانياهو» نخستوزير صهيونيستي كه بنا به نياز شخصي و محاسبات غلط گمان ميكرد ظرف 14 روز ميتواند معادله را به نفع تلآويو تغيير دهد، حالا خود را در وسط معركهاي بزرگ ميبيند كه چشمانداز روشني براي آن وجود ندارد. او گمان ميكرد توانايي تحريك گسلهاي اجتماعي و اختلافات داخلي را دارد اما برعكس منجر به زنده شدن «ناسيوناليسم ايراني» و اتحاد از قلب دلخوريها شده است. ايرانيها فارغ از همه صفبنديهاي سياسي و اجتماعي مقابل دشمن اسراييلي قرار گرفتهاند؛ البته جنگ رواني با شدت بيشتري از حملات نظامي ادامه دارد. تلآويو تلاش ميكند كه موضوع را به نبرد با «جمهوري اسلامي» تقليل دهد تا بين مردم و حاكميت شكاف ايجاد كند اما اتحاد ايرانيان در طول تاريخي يك بستر فكري و رفتاري ويژه در «فرهنگ سياسي» سرزمين ما محسوب ميشود.
تاثيرات دومينويي در غرب آسيا
در فرآيندي كه به موازات ميدان و افكار عمومي در جريان است؛ ديپلماتها وارد يقهگيري سختي شدهاند. جنگ ايران و اسراييل محدود به مرزهاي طرفين نبوده و همه آسمان غرب آسيا را ناامن كرده است. تاثيرات دومينوار اجتماعي و سياسي در خاورميانه يك فرآيند به شدت پيچيده است. ايران در بسياري از تغييرات مبدا تحولات بوده است و همين مساله حساسيتها نسبت به وضعيت را افزايش ميدهد. ايران كشوري شگفتانگيز است كه محاسبات آكادميك درباره آن عمدتا با ناكامي مواجه ميشود شايد به اين علت كه رفتار جمعي ايرانيها قابل محاسبه نيست. نكته اينجاست كه تاثيرات دومينويي ايران بر تحولات خاورميانه به مجموعه اثراتي اشاره دارد كه سياستها، اقدامات و تحركات جمهوري اسلامي ايران ميتواند در سراسر منطقه بر جاي بگذارد. اين تاثيرات به گونهاي هستند كه يك تحول يا رويداد در ايران ممكن است زنجيرهاي از واكنشها و تغييرات در كشورهاي همسايه و مناطق اطراف را برانگيزد، درست مانند حركت دومينو كه با يك ضربه، كل رديف از قطعات منظم و متصل فرو ميريزد. به صورت كلي، هر تغيير در سياستها و تحركات ايران ميتواند در قالب نوعي اثر دومينو بر منطقه اثر بگذارد، به گونهاي كه يك رويداد در ايران، واكنشها و تحولات متعددي را در كشورهاي همسايه و كل منطقه رقم بزند. اين روند، منطقه خاورميانه را در مسير ناپايدار و پرنوسان قرار ميدهد، درحاليكه بازيگران مختلف در اين معادله، تلاش ميكنند منافع خود را حفظ يا تقويت كنند؛ بنابراين جنگ اسراييل با ايران شايد در نگاه ابتدايي برخي كشورهاي منطقه اتفاقي در راستاي فشار به يك رقيب قدرتمند منطقهاي باشد اما «آتش به گستره خاورميانه» گريبان همه را خواهد گرفت. تلاش شديد ديپلماتيك كشورهاي همسايه ايران كه اتفاقا متحد امريكا محسوب ميشود به دليل نگراني از تاثيرات دومينويي تنش است. آنها ميدانند هر لحظه ممكن است وضعيت از كنترل همه خارج شود. پايگاههاي متحدين اسراييل براي تهران اهدافي مشروع هستند كه هر لحظه ممكن است زير آتش خشم تهران قرار بگيرند. فراموش نكنيم كه زد و خورد پينگپنگي ايران و اسراييل يك «فرآيند جنگي محدود» است. علاوه بر اين، ترس از اتفاق سخت درباره تاسيسات اتمي ايران يك مخمصه بدون بازگشت است كه اتفاقا اسراييل درحال بازي در اين زمين است. رژيم صهيونيستي درحال اجراي حملات هوايي عليه تاسيسات هستهاي ايران است كه در جهت منافع صلح آميز و زيرنظر مستقيم آژانس فعال هستند. يكي از محاسبات اسراييل اين است كه در فضاي پسااسد در شام توانسته نيروهاي مقاومت را محدود يا سركوب كند اما نكته اينجاست كه فراتر از نيروهاي همسو با ايران، يك فرآيند انسجام كشورهاي اسلامي با ايران در مقابل تلآويو شكل گرفته است كه شايد پيش از اين در فكر تلآويو نميگنجيد. در يك جمعبندي از تاثير ژئوپليتيكي گسل ايران ميتوان گفت كه ادامه يا توسعه روند جنگ فضاي ملتهب خاورميانه را به سمت و سوي يك جنگ فراگير سوق خواهد داد.
فشار ايران به منافع منطقهاي امريكا
نخستوزير اسراييل همچنان تلاش ميكند پاي امريكا را به جنگ در خاورميانه بكشاند. واشنگتن بازيگر فرامنطقهاي است كه پس از جنگ جهاني دوم در خاورميانه ايفاي نقش كرده است. اهميت خاورميانه براي امريكا از چند جنبه مهم است كه هم سياسي، هم اقتصادي، هم امنيتي و هم راهبردي است. اين منطقه با تاريخ بلند، منابع طبيعي غني و نقش كليدي در توازن قدرت جهاني، همواره براي ايالات متحده اهميت زيادي داشته است. ايران براي روساي جمهوري امريكا چه پيش از پيروزي انقلاب اسلامي و چه پس از آن يك مولفه استراتژيك در خاورميانه و غرب آسيا محسوب شده است. واشنگتن با تهران همواره درگير يك دوقطبي شديد تخاصم و همكاري محدود بوده است اما ذهنيت تاريخي از بدعهديهاي طرف امريكايي و مساله اسراييل اجازه ترميم روابط را نداده است. روساي جمهوري امريكا پس از پيروزي انقلاب اسلامي همواره از گزينه روي ميز صحبت كردهاند اما به سمت تعامل برابر با تهران حركت نكردهاند. عمده نگاه واشنگتن تاكنون معطوف به «فريز تنش» با تهران بوده است؛ وضعيتي كه گاه و بيگاه امكان افزايش تنش بين طرفين را ايجاد كرده است. حالا اسراييل ميخواهد جنگ بين ايران و امريكا را شعلهور كند. باتوجه به حضور نيروهاي نفوذي اسراييل در خاك ايران و مشاركت آنها در حملات صهيونيستي، امكان شليك عليه پايگاههاي امريكايي و فريب «دونالد ترامپ» يك سناريوي جدي است. پيشتر گفتيم كه «دردسر لانه زنبور» براي ترامپ يك مخمصه پيچيده است. رييسجمهوري امريكا نگران درگيري تن به تن نظامي با نيروهاي ايراني بدون نقطه پايان است. ترامپ كه در خانه درگيريهاي ويژه داخلي را دارد نميخواهد هزينه سنگين انرژي و جنگ نظامي با تهران را بپردازد؛ البته او همچنان معتقد به «فشار حداكثري» در بازي فشار زمان و ايجاد آشوب فكري در تهران است. البته سنگيني سابقه تاريخي «گزينه جنگ با ايران» در واشنگتن يك فرآيند دوپهلو است؛ ترامپ از يك طرف نگران است اما از طرف ديگر ميخواهد يك اقدام ويژه انجام دهد. آنچه در ميدان ميگذرد و اتحاد ايرانيان مولفههايي سخت و پيچيده است. امريكا بيش از 40 سال است كه در تهران سفارت ندارد و فهم واشنگتن صرفا متكي به نگاههاي جاسوسي و جامعه اطلاعاتي است. داستان پيچيدهتر براي كاخ سفيد و حاكميت امريكا اينجاست كه «مرد ديوانه» اعتقادي به ساختار و عملكرد سيستمي ايالات متحده ندارد. شايد بتوان گفت كه حاكميت چندان موافق ورود به جنگ مستقيم با ايران نيست.
ترس از گسلهاي شرقي
يك مولفه ويژه در كل آنچه كه گفته شد و تحليلگران بيان ميكنند ناديده گرفته شده است. امريكا دغدغههاي ديگري به غير از ايران و خاورميانه هم دارد. وزن كشيهاي روابط بينالملل درحال تغيير است و دكترين جنگ سرد با شكل و فرم جديد احيا شده است.
الف- گسل اروپايي با ارتش سرخ: آنچه كه در جنگ اوكراين مشاهده ميكنيم در حقيقت پيش نمايشي از رقابتهاي ژئوپليتيك امريكا و روسيه روي گسل اروپا است كه دامنه آن به «نيو هارتلند» در شمالگان كشيده ميشود. اگرچه ممكن است در آينده بنا به نظر «هنري كيسنجر» و ايجاد منطقه حائل ايجاد شود اما داستان پيچيدهتر از آن است كه گمان ميرود. دكترين اتمي روسيه در شرايطي كه ساختار نظام هستهاي جهان در نقطه فروپاشي قرار گرفته، مجوز صدور استفاده از تسليحات هستهاي براي كرملين را فراهم كرده است. در قلب اين وضعيت، روسيه درگير «معماواره بقا» شده است؛ وضعيتي كه هر اتفاقي را محتمل ميكند.
برگرديم به جنگ ايران و اسراييل و احتمال برخورد تهران و واشنگتن، تاثير اين وضعيت بر جنگ اوكراين، اگرچه ممكن است در نگاه اول مستقيم نباشد، اما از نظر تحليل استراتژيك و ژئوپليتيك، اثرات و پيامدهاي مهمي بر روند و بنيانهاي اين جنگ دارد. ناديده نگيريم كه روسيه در فضاي توفانالاقصي و درگيري غيرمستقيم امريكا براي تسليح جنگ غزه بهرهبرداري ويژه كرد. ارتش سرخ در فضاي پسا هفتم اكتبر ضربات كشندهاي به طرف مقابل وارد كرده است.
در چارچوب رئاليستي، جنگهاي منطقهاي، چه ميان ايران و اسراييل و چه در اوكراين، هر دو به نوعي بر پايداري و امنيت بينالمللي تاثير ميگذارند. در تئوري، هر گونه تشديد در يكي از منازعات منطقهاي ميتواند به افزايش كشمكشها و بيثباتي در سراسر جهان كمك كند، و اين ناپايداري بر سياستهاي و تصميمات در جنگ اوكراين نيز تاثيرگذارد. امريكا و اروپاييها ميدانند كه ادامه يا توسعه جنگ ايران و اسراييل ممكن است به يك بحران بزرگ تبديل شود. وضعيتي كه ممكن است برخي قدرتها، بهويژه كشورهاي غربي، تمركز و منابع خود را بيشتر بر اين منازعه معطوف كنند. در در نتيجه، اولويتهاي غربي براي حمايت يا مقابله در اوكراين كمي كمرنگتر شوند. اين ميتواند تاثيراتي بر ميزان حمايتهاي نظامي و ديپلماتيك براي اوكراين داشته باشد.
ب- گسل خاور دور و اژدهاي زرد: اوضاع در خاور دور هم چندان مطلوب امريكاييها نيست. چتر اژدهاي زرد هر روز گستردهتر ميشود. چينيها به هر قيمتي تايوان را ميخواهند. آنها در درياي چين جنوبي هم دنبال ايجاد يك وضعيت ژئوپليتيكي ويژه در «اسپارتلي» هستند؛ جايي كه اهميت آن براي امريكا بسيار فراتر از تنگه هرمز است.
وقتي درگيري در خاورميانه ميان ايران و اسراييل شدت يابد، ممكن است امريكا تمركز و منابع خود را بيشتر صرف مديريت اين بحران كند. اين امر ميتواند ميزان حضور نظامي و توجه ديپلماتيك اين كشور در حوزههاي ديگر، از جمله منطقه تايوان، را كاهش دهد، و در نتيجه، فضاي خالي براي توسعه اقدامات چين در منطقه ايجاد شود. اين سناريو در واشنگتن مطرح است كه فرداي ورود امريكا به جنگ با ايران، چين رسما تايوان را ضميمه خاك خود خواهد كرد.
علاوه بر وضعيت پيچيده خاوردور، چينيها داراي روابطي ويژه با شركاي منطقهاي امريكا در خاورميانه دارند. مشخصا كشورهاي حاشيه خليجفارس نميخواهند درگير منازعه امريكا با شركاي شرقي (چين و روسيه) شوند.
امكان جنگ جهاني سوم
فرضيه امكان جنگ جهاني سوم سناريويي است كه گاه و بيگاه درباره آن بحث ميشود. اين ديدگاه طرفداران و منتقدان جدي خود را دارد؛ آنها كه ذيل جنگ اوكراين اين مبحث را مطرح ميكردند، حالا درباره فشار ايران به گسلهاي ژئوپوليتكي روابط بينالملل دوباره به ميدان آمدهاند. در چارچوب رئاليسم در روابط بينالملل، ورود امريكا به جنگ ميان ايران و اسراييل ميتواند نگرانيهايي جدي درباره امكان وقوع جنگ جهاني را برانگيزد، اما اين نتيجه حتمي نيست و بستگي به شرايط، واكنشهاي دولتها و ميزان تشديد تنشها دارد. رئاليسم معتقد است كه كشورهاي بزرگ، منافع ملي و امنيت خود را محور سياستهاي خارجي قرار ميدهند و در زمان بحرانها، تلاش ميكنند تا توازن قوا را حفظ كنند. در اين ديدگاه، هر اقدام منطقهاي، به ويژه اگر شامل قدرتهاي هستهاي، احتمالا منجر به تشديد رقابتها ميشود.در اين گذاره، ايران در عمق گسلهاي ژئوپليتيكي خاورميانه امكان تحريك ساير گسلها در منطقه و فرامنطقه را دارد. در چارچوب توازن قدرت رئاليسم، امريكا و ديگر قدرتهاي هستهاي، براي جلوگيري از وقوع جنگ جهاني، تمايل دارند كه اينگونه درگيريها را مديريت و محدود نگه دارند. اما در صورت شكست اين توازن و تشديد بيثباتي، احتمال اندكي وجود دارد كه جنگ توسعه يابد، مخصوصا اگر جنگ به نفع يكي از قدرتهاي هستهاي نباشد. علاوه بر وضعيت گسل اروپايي با ارتش سرخ و گسل خاوردور با اژدهاي زرد كه امكان تحركات ويژه براي شركاي شرقي وجود دارد؛ امكان مداخله آنها نيز محتمل است اگرچه «فعلا» بعيد به نظر ميرسد. نگاه ويژه اينجاست كه تهديد حياتي در منطقه در شرايطي كه اروپا درحال نفوذ به آسياي مركزي است، در مرزهاي شرقي يك تهديد بزرگ ايجاد ميكند. آيا پاي امريكا به جنگ محدود ايران و اسراييل كشيده ميشود تا يك جنگ تمام عيار آغاز شود؟ يا در نقطه فروپاشي ديپلماسي، اتفاقي غيرعادي رخ خواهد داد؟ بايد منتظر ماند و ديد اما آنچه قطعي به نظر ميرسد اين است كه در شرايط پيچيده روابط بينالملل و وزنكشيهاي سخت، فشار ايران به گسلهاي ژئوپليتيكي منجر به وضعيتي متفاوت خواهد شد.
كارشناس روابط بينالملل