• 1404 شنبه 7 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 6075 -
  • 1404 دوشنبه 2 تير

مهاجرت معكوس در جنگ

زيست جنگ‌زدگان تهراني در شمال كشور

 فائزه فتحي‌رستمي

 

تهران، يكشنبه، ساعت 9 شب
شايد در چند سال اخير روز و شبي نبوده است كه تهران به اين اندازه خلوت، غريب و تنها ديده شده باشد. از ميدان هفت‌حوض نارمك تا ميدان وليعصر، خيابان بهشتي و ميدان آرژانتين با موتور در سرعتي‌ترين شكلش طي شد. تنها چيزي كه در خيابان ديده مي‌شد، ايست بازرسي پليس، آتش‌نشاني و زنان و مرداني بودند كه در گوشه و كنار خيابان‌ها دنبال ماشين بودند و عده‌اي كه با يك زيرانداز و پتو دم در متروها نشسته‌اند. به‌‌رغم اينكه سخنگوي دولت اعلام كرده بود مترو بايد به عنوان پناهگاه براي مردم باز باشد و خدمت‌رساني انجام شود، در ورودي همه ايستگاه‌ها بسته بود و مردم جلوي در، در خيابان نشسته بودند. در مركز شهر به دليل حملات بعدازظهر بوي دود شديدي مي‌آمد، آتش‌نشانان گوشه خيابان نشسته بودند و به دودي كه به بالا مي‌رفت، نگاه مي‌كردند. تهران، تهران نبود. گويي آن تهراني كه همه از شلوغي و آلودگي‌اش غر مي‌زدند، فرار كرده بود و جايش را با تهران جديدي عوض كرده؛ تهراني كه حال جنگ‌زدگي را بيشتر از هر زمان و مكاني نشان مي‌داد. آن روز به دليل حملاتي كه سمت ميدان وليعصر و نارمك شده بود، تعدادي مسافر به سمت مازندران رفتند، اما اين تعداد مسافر چگونه و تحت چه شرايطي سفر كردند؟ بيشتر افراد بعد از اعلام تعطيلي يك هفته‌اي و حمله به مناطق مركزي تهران، حركت كردند. بسياري از افراد معتقد بودند در چنين شرايطي احتمال ترافيك و شلوغي در خروجي تهران شب كمتر مي‌شود، اما اين‌طور نبود از ظهر حمله، تا يك هفته بعد خروجي تهران به سمت شمال در شلوغ‌ترين شكل ممكن خودش بود. تا تهرانپارس خبري از شلوغي نبود و تهران در آرامشي قبل و بعد توفان به سر مي‌برد، اما دقيقا تهرانپارس ترافيك شروع شد، همه ماشين‌ها باربند و صندوق عقب را تا جا داشت پر كرده‌ بودند به سمت جايي كه فقط زنده بمانند.

خروجي تهران، يكشنبه، ساعت 2 بامداد
 جاده‌ قفل بود، هيچ ماشيني حركت نمي‌كرد. همه راننده‌ها چهره‌هايشان مستأصل و خسته بود، هر كدام سعي مي‌كردند به انتهاي جاده نگاه كنند تا مشخص شود ترافيك تا كجا ادامه دارد، اما ازدحام ماشين‌ها به قدري زياد بود كه فقط نور ماشين‌ها به چشم مي‌خورد.مسير تهران تا پرديس كه در شرايط عادي كمتر از يك ساعت است، حدود 6 ساعت طول كشيد. در مسير، بسياري از رانندگان ماشين‌هايشان را كنار جاده پارك كرده ‌بودند، بخوابند يا ماشين‌هاي خراب‌شان را تعمير كنند. بين ماشين‌ها تعدادي موتورسیکلت ديده مي‌شد كه با چمدان و كلي وسيله روي دسته موتور به سمت شمال در حركت بودند. با يكي از موتورسوارها كه همسرش هم پشتش نشسته بود، صحبت كردم. يك آقاي 37 ساله كه كارگر ساختمان بود، او مي‌گفت: «در اين چند روز سعي كرديم در تهران دوام بياوريم، اما نشد. امروز دقيقا نزديك ساختماني كه داشتيم كار مي‌كرديم را زدند و دوستانم مردند. من هم به خانمم زنگ زدم و گفتم وسايل را جمع كند برويم شمال. ماشين نداريم و مجبور هستيم با موتور برويم، اما باز هم به مردن مي‌ارزد.» چمدان كوچكي بين خودش و خانمش بود و چند تا پلاستيك در دستان خانم بود؛ حركت كردند و به مسير ادامه دادند. خانم ديگري گفت: «موقع جمع كردن وسايل حتي نمي‌دانستم براي چند روز وسيله جمع كنم مخصوصا اينكه يك دختر معلول هم دارم و شرايط برايمان سخت‌تر است، اما ما هم چاره‌اي نداريم.» در تمام ماشين‌ها پر بود از وسيله و كودك و پير. بچه‌ها از داخل ماشين با ماشين‌هاي بغلي‌شان از صداهاي انفجار مي‌گفتند، از اينكه صداي بمب خانه كدام‌شان بلندتر بود و وقتي جاده براي چند ثانيه باز مي‌شد حرف‌شان در هوا پخش و قطع مي‌شد. در مسير پرديس تعداد زيادي پدافند در آسمان بود، بچه‌ها از داخل ماشين تعداد آنها را مي‌شمردند و از بزرگ‌ترها درباره آن سوال مي‌كردند. بيشتر مسافران حدود 13 ساعت در راه بودند كه فقط به نقطه‌اي برسند كه زنده بمانند. اما همه آنها چنين ايده‌اي نداشتند، برخي افراد به شمال رفته بودند كه بتوانند خريد كنند. با فروشندگان فروشگاه‌ها زنجيره‌اي كه در مازندران بودند، صحبت كردم. صندوقدار يكي از فروشگاه‌هاي زنجيره‌اي كه در مسير شمال است، گفت: «در اين مدت خريد مسافران بسيار زياد شده است. مثلا امروز يك مسافر 80 ميليون خريد مايحتاج اوليه كرده است. تمام رب گوجه و روغن‌ها را بردند، آنقدري كه براي ساير مسافران خوراكي باقي نماند.» در همين خصوص يكي ديگر از فروشندگان كه در آمل مغازه دارد، گفت: «در اين مدت بيشترين كمبود براي آرد، روغن و شكر بود كه البته علت اصلي آن هم مسافران هستند، زيرا به قدري تعداد بالا خريد مي‌كنند كه براي بومي‌هاي همين شهر كالا نمي‌ماند، اما من اجازه نمي‌دهم از مغازه‌ام بيشتر از يك حد مشخص خريد كنند، زيرا مشخص است وقتي يك پلاك تهران مي‌آيد و 50 قوطي رب يا ماكاراني مي‌خرد، براي نگهداري است نه مصرف شخصي، در نتيجه وقتي عرضه و تقاضا تعادل نداشته باشد، هم قيمت‌ها بالا مي‌رود و هم كمبود به وجود مي‌آيد.» يكي ديگر از فروشندگان مواد غذايي در شرق استان مازندران مي‌گويد: «برخي مسافران ميانگين 30 ميليون مواد غذايي مي‌خرند و اين باعث مي‌شود كه گاهي اوقات ما از شهرهاي ديگر مشتري داريم، زيرا مواد غذايي در شهر خودشان پيدا نمي‌شود.» نانواها معتقدند كه تا الان نانوايي را به اين شلوغي نديده بودند، تعداد زيادي مسافر در تلاش براي خريد نان در شرايطي هستند كه نانواها مي‌گويند كمبود وجود ندارد، هجوم مردم به سمت خريد بازار را دچار نوسان مي‌كند كه به گفته مسافران آنها هم نگران ادامه جنگ و كمبودها هستند. بسياري از مسافران هم معتقدند كه مغازه‌دارها از اين شرايط سوءاستفاده مي‌كنند و قيمت‌ها را بيشتر مي‌فروشند، مخصوصا وقتي متوجه مي‌شوند كه خريدار از تهران آمده است و چاره‌اي ندارند. به نظر مي‌رسد همدلي كه در رسانه‌ها گفته مي‌شود درحد همان رسانه باقي مي‌ماند و در زمين واقعيت چيزي جز سوءاستفاده ديده نمي‌شود. مثلا يك شهروندي كه در شمال زندگي مي‌كند، گفت كه من دنبال خريد يك موبايل براي فرزندم هستم، اما هيچ فروشنده‌اي موبايل نمي‌فروشد؛ البته فروشندگان هم مي‌گويند كه وقتي بازار موبايل را در تهران تعطيل كرده‌اند ما هم نمي‌فروشيم. اما در اين شريط فقط مردم هستند كه آسيب مي‌بينند.
در چنين شرايطي مشخص نيست كه وظيفه كدام نهاد است كه به اين بي‌نظمي سامان بدهد، زيرا مشخص نيست كه شرايط تا كجا پيش برود و آيا استان‌هاي شمال كشور ظرفيت اين تعداد مسافر را در بلندمدت دارد يا نه، زيرا يكي ديگر از چالش‌هاي اصلي اين مهاجرت كوتاه‌مدت اقامتگاه است. اوايل جنگ برخي در فضاهاي مجازي صرفا براي توليد محتوا از اسكان رايگان براي جنگ‌زدگان مي‌گفتند، اما در واقعيت چنين چيزي وجود نداشت و اگر هم وجود داشته باشد، در حد يك روز آن هم يك نفر بين هزار نفر بود. در اين روزها نه تنها قيمت خانه و ويلا ارزان نشد، بلكه با قيمت‌هاي بسيار بالا اين خانه‌ها اجاره و حتي به فروش مي‌رود. يكي از افرادي كه كنار جاده سوئيت اجاره مي‌داد درباره قيمت خانه گفت: «قبل‌ از جنگ يك سوئيت 40متري در نوشهر حدود يك ميليون بود، الان همان سوئيت حداقل از 2 ميليون شروع مي‌شود.» مشاورين املاك هم مي‌گويند كه قيمت خانه در شمال در اين يك هفته افزايش يافته و خريد و فروش رونق گرفته است. به نظر مي‌رسد از اين شرايط عده‌اي سوءاستفاده كرده‌اند و خانه‌ها را با قيمت‌هاي بالا مي‌فروشند. مثلا يك ويلا نزديك فرح‌آباد ساري حدود 8 ماه بود كه با يك ميليارد به فروش نمي‌رفت، حالا همان ويلا را با 4 ميليارد به يك مسافر تهراني فروختند.طبقاتي بودن مسافرين در دوران جنگ در شفاف‌ترين حالت ديده مي‌شود؛ مثلا در همان زماني كه بنزين 10 ليتر به هر فرد اختصاص پيدا مي‌كرد، يك آقايي در پمپ بنزين بدون ايستادن در صف 2 كيلومتري با پرداخت 2 ميليون و 500 توانست باكش را پر كند و راهي ويلايش در شمال شود. به نظر مي‌رسد در برخي پمپ ‌بنزين‌ها پليس براي بازرسي ايستاده است. اما آنچه مي‌تواند تمام اين چالش را حل كند، پرداخت پول بيشتر است. جنگ براي همه عواقب دارد، اما بيشترين آسيب را مثل هميشه طبقه كارگر مي‌بيند.

 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون