بستههاي پيشنهادي در مدار ماشه
در اين معادله، هدف اصلي تهران، حفظ برنامه هستهاي به عنوان يك اهرم قدرت و بازدارندگي است. سياست «ابهام هستهاي» به ايران اجازه ميدهد تا بدون نقض كامل تعهدات، توانايي فني خود را ارتقا دهد و در عين حال، با «ديپلماسي ريسك»، فشار را به سمت مقابل برگرداند. شرطي كردن ادامه همكاري به تعليق مكانيسم ماشه، نشاندهنده موضع قاطع ايران براي عدم عقبنشيني است. سناريوهاي پيچيدهاي درباره امكان ازسرگيري جنگ وجود دارد اما «فعلا» همه سناريوها پيرامون بستههاي پيشنهادي در مدار ماشه با ايفاي نقش متغيرهاي آشكار و پنهان در حال تغيير و تحول است.
تعهدات شكسته تروييكا
با شكست قطعنامه شوراي امنيت سازمان ملل متحد براي تمديد لغو تحريمها عليه ايران و افزايش فشار ازسوي سه قدرت اروپايي براي فعال كردن مكانيسم موسوم به «اسنپبك»، تهران هشدار داده است كه ممكن است از پيمان منع گسترش سلاحهاي هستهاي (NPT) خارج شود و اقدامات تلافيجويانه بيشتري انجام دهد. اين بنبست، چشمانداز ديپلماتيكي را برجسته ميكند كه مملو از تناقضات، وعدههاي عمل نشده و تنشهاي فزاينده است. فرآيند مكانيسم ماشه و رفتار تروئييكاي اروپايي در تضاد كامل با تعهدات قبلي است. «كاجا كالاس» مسوول سياست خارجي اتحاديه اروپا، متعهد شده بود كه در صورت دستيابي ايران و آژانس بينالمللي انرژي اتمي به توافق، مكانيسم ماشه پيگيري نخواهد شد. اين وعده اكنون با موضع جديد اروپا جايگزين شده است. آلمان، بريتانيا و فرانسه در حال ذبح توافق قاهره هستند. ايران در جريان مذاكرات اخير به صراحت اعلام كرد كه پيش از تمديد قطعنامه ۲۲۳۱ هيچ تعهد جديدي را نخواهد پذيرفت. عباس عراقچي، وزير امور خارجه پس از دستيابي به تفاهم با آژانس بينالمللي انرژي اتمي هشدار داد كه در صورت فعال شدن مكانيسم ماشه، اين توافق باطل خواهد شد. بيانيه شوراي عالي امنيت ملي ايران هم صراحتا مشخص ميكند كه تهران تلاش ميكند كانالهاي ديپلماسي را حفظ كند اما ادامه همكاريها با آژانس منوط و مشروط به تعليق مكانيسم ماشه است؛ موضوعي كه تروييكا «قبلا» پذيرفته بود.
روزنهاي كوچك در قلب تاريكي
ديپلماسي تا ۲۸ سپتامبر امكانپذير است، اما ناظران شانس كمي براي جلوگيري از بازگشت تحريمها ميبينند. در طول چند هفته گذشته، ديپلماسي فشردهاي بين ايران و كشورهاي اروپايي در جريان بوده است، اما تاكنون بدون هيچ قطعنامهاي، نشانههايي از احتمال تحريمها وجود دارد.
تحليلگران هشدار ميدهند كه بحران به جاي كاهش تنش، به طور پيوسته به سمت تشديد تنش پيش ميرود. در صورت اجراي مكانيسم ماشه، تهران اعلام كرده است كه خروج از NPT روي ميز است. چالش بنيادين اينجاست كه تروييكا دچار پارادوكس رفتاري است. آلمان، بريتانيا و فرانسه تلاش ميكنند با اعمال ديپلماسي چدني و رفتار سخت به نقطه مطلوب برسند اما در عمل فضاي تشديد تخاصم را فرآهم كردهاند. مساله بنيادين براي اروپا اين است كه آنها نگران هستند كه توانايي تاثيرگذاري «چماق» را از دست بدهند. آنچه نميتوان ناديده گرفت، اين است كه آلمان، بريتانيا و فرانسه در فضاي پساجنگ اوكراين جايگاه ويژه روابط بينالملل را از دست دادهاند؛ وضعيت ناخوشايندي كه با بازگشت يكجانبهگرايي ترامپ تبديل به يك كابوس بيانتها شده است. تروييكا در بازي انتحاري با مكانيسم ماشه دنبال جلب رضايت امريكا در تقابل با روسيه و كسب امتياز در پرونده اتمي ايران است. نكته بنيادين اينجاست كه استراتژيها و روياهاي اتحاديه اروپايي در تلاطم فراآتلانتيكي با چالشهاي بنيادين دست به گريبان است. اين ديدگاه به شكلي كمرنگ وجود دارد كه اروپا براي حفظ چماق و كسب امتياز بيشتر در آستانه نشست مجمع عمومي سازمان ملل تا لحظه آخر مكانيسم ماشه دنبال حفظ فشار ديپلماسي چدني است. اعمال تحريمهاي بيسابقه و رفتار سخت مرد ديوانه، نشان داد كه امريكا حاضر است تا لبه پرتگاه پيش برود اما درنهايت نميخواهد وارد يك جنگ بدون چشمانداز در خاورميانه شود.
ساعت شني
در كل فرآيند پرونده هستهاي ايران، زمان همواره يك عنصر ارزشمند و حياتي قلمداد شده است. ظرف يك هفته آينده، هر چه به زمان اجراي مكانيسم ماشه نزديكتر ميشويم، فضاي ديپلماسي تنگتر و ريسك تقابل بالاتر ميرود. زمان به عنوان يك اهرم فشار براي هر دو طرف عمل ميكند. مقياس زماني اجراي اسنپبك است. در سايه شليك مكانيسم ماشه معادلات پيرامون بستههاي پيشنهادي در مدار ماشه تعريف خواهد شد. آيا در روزهاي آينده معجزهاي رخ ميدهد؟ اين سوالي است كه ذهن تحليلگران را درگير خود كرده است. در چارچوب تحليل رئاليسم، وقوع «معجزه» به معناي يك تحول غيرمنتظره و ناگهاني كه موازنه قدرت را تغيير دهد؛ بسيار بعيد است. هرگونه توافق يا عقبنشيني، نتيجه محاسبات قدرت و منافع خواهد بود. بنابراين، اگر تغيير مثبتي رخ دهد، بايد آن را نه يك «معجزه»، بلكه نتيجه تغيير در محاسبات استراتژيك و ارزيابي هزينه-فايده بازيگران دانست.
سايه تغيير دكترين بر مكانيسم ماشه
تهران نشان داده كه مبتني بر دكترين «بالانس» نسبت به رفتار طرف مقابل رفتار ميكند. امكان تعليق در لحظه آخر اگرچه غيرممكن نيست اما شبيه يك معجزه است. تهران در ابهام هستهاي و تعريف مولفههاي قدرت بازدارندگي نهايي هزينههايي سنگين تعريف خواهد كرد. در شرايطي كه امكان ازسرگيري جنگ ايران و اسراييل به شكل جدي وجود دارد، ايران در واكنش به مكانيسم ماشه ناگزير به حركت به سمت ايجاد «موازنه وحشت» براي بازدارندگي دفاعي خواهد شد. زد و خورد «پينگپنگي» تهران و تلآويو، نه يك جنگ تمامعيار كه «برخورد سخت كنترل شده» در يك بازه زماني كوتاه بود. به شكل سنتي، اسراييل مبتني بر «دكترين بگين» در جهت پيشدستي قاطعانه براي نابودي تهديدها و تضمين «مصونيت» جبهه داخلي رفتار كرده است اما در فضاي پساجنگ «ريسك مرگ» در دستور كار تلآويو است. در نقطه مقابل، ايران هم از «صبر استراتژيك» به «برخورد سخت، سريع و اشباع» تغيير رويكرد داده است. سپر انداختن تهران در پرونده هستهاي تبعات سخت بر مولفههاي قدرت دارد. تهران با تكيه بر ابهام هستهاي ضمن ديپلماسي ريسك و رفتار مشروط ميتواند مولفههاي قدرت را حفظ كند. بازدارندگي قلب بنيادين بقا در آينده ايران و تقابل با سهمخواهي اسراييل در غرب آسيا است.
كنت والتز در آخرين مقاله خود نوشته بود كه سادهترين راه براي ايجاد ثبات در منطقه دستيابي ايران به بازدارندگي هستهاي است. او استدلال ميكند كه برخورداري از زرادخانه هستهاي نگرانيهاي امنيتي ايران را كاهش خواهد داد و تهران ديگر دليل چنداني براي مشكلآفريني براي ديگران نخواهد داشت. در آن صورت ديگر نيازي نخواهد بود كه ايران براي تحت فشار قرار دادن رقباي منطقهاي خود به روشهايي توسل جويد كه ميتواند درنهايت منجر به يك تبادل آتش هستهاي گردد. همانطور كه وينستون چرچيل در سالهاي نخست جنگ سرد گفته بود: «ثبات، فرزند تناور وحشت است.»
چشمانداز سخت
همه معادلات به سمت چانهزني يا برخورد در فضاي پساماشه در حال تدوين است. اجراي مكانيسم ماشه به معناي پايان ديپلماسي نيست، بلكه ميتواند شروع فصل جديدي از مذاكرات با شرايط كاملا متفاوت باشد. شايد طرفين پس از سنجش هزينههاي تقابل، دوباره به دنبال يك راهحل ديپلماتيك بگردند، اما اينبار از موضعي كاملا متفاوت و با شرايطي سختتر. قابل انتظار است كه در كوتاهمدت، تنشها افزايش خواهد يافت اما در بلندمدت، چشمانداز به دو سناريو اصلي تقسيم ميشود: يا طرفين با درك هزينههاي بالاي تقابل، به يك توافق جديد و پايدار دست پيدا ميكنند (كه به نظر ميرسد احتمال آن پايين باشد) يا بحران هستهاي به يك وضعيت پايدار و خطرناك (Stalemate) تبديل ميشود كه در آن ايران به عنوان يك قدرت هستهاي در آستانه (Threshold State) شناخته ميشود و تنشها به صورت مزمن ادامه مييابد. باتوجه به چارچوب رئاليسم، آينده در اين مسير، بيشتر براساس منافع و قدرت تعريف ميشود تا تعهدات و معجزات. در يك تحليل كلان بايد گفت كه پرونده هستهاي ايران تنها يك موضوع منطقهاي نيست، بلكه بخشي از رقابت قدرتهاي بزرگ (امريكا، چين، روسيه) است. هرگونه توافق يا تقابل، بر موازنه قدرت در خاورميانه و فراتر از آن تاثير ميگذارد. نبود اعتماد بين طرفين، هرگونه راهحل ديپلماتيك را بسيار دشوار كرده است. هر يك از بازيگران، اقدامات طرف مقابل را براساس سوءظن و بدبيني تفسير ميكنند. كارشناس مسائل بينالملل