امواج بلند سالمندي در راه است
بنابراين وقتي كه سهمچنين مجموعهاي در جمعيت كشور افزايش پيدا ميكند، انواع و اقسام نيازهاي درماني و حمايتي به ليست نيازهاي جامعه اضافه ميشود. البته اين وجه منفي ماجراست، وجه مثبت آن نيز آمادگي اين نيروي بزرگ كه بهطور معمول بازنشسته هم هستند، براي حضور در عرصههاي مدني و داوطلبي است كه اگر براي اين ظرفيت آنان هم برنامه و امكاني وجود نداشته باشد، نه تنها جامعه را از آن محروم كردهايم، بلكه اثرات منفي بر روح و روان خود آنان نيز خواهد داشت.
از سوي ديگر با بالا رفتن اميد به زندگي در ايران كه گفته ميشود به 74 سال رسيده است، در كنار نسبت بيشتر ميانسالان به دليل رشد جمعيتي در گذشته، در آينده نه چندان دور شاهد افزايش سالانه بيش از 500 هزار نفر بر جمعيت سالمند كشور خواهيم بود. هماكنون (1394) احتمالا بيش از شش ميليون نفر جمعيت بالاي 60 سال داريم. در 10 سال آينده حدود شش ميليون نفر مرز 60 سالگي را رد خواهند كرد و اگر حدود نيمي از جمعيت موجود و سالمند فوت كند، در آن زمان نزديك به 10 ميليون سالمند بالاي 60 سال خواهيم داشت و اين رقم در 10 سال بعد حدود 14 تا 15 ميليون خواهد شد كه تحمل هزينههاي اين تعداد سالمند براي اقتصاد ضعيف ما غيرممكن است. مگر آنكه از امروز به فكر اين ماجرا باشيم. توجه كنيد كه مساله فقط دو برابر شدن تعداد سالمندان نيست، بلكه اين دو برابري از يك سو همراه با عدم افزايش نيروي كار ميانسال و جوان است كه موجب افزايش فشار بر اقتصاد ميشود و از سوي ديگر كوچك شدن نهاد خانواده و اينكه تعداد سالمندان نيازمند به سرپرستي، بسيار بيش از دو برابر خواهد شد. همه اينها نشان ميدهد كه ما با يك موج و حتي سونامي اجتماعي سالمندي در دهه آينده مواجه هستيم؛ موجي كه اگر درست استفاده شود بهطور قطع ميتواند به فعاليت داوطلبانه كمك كند و نيز ممكن است جامعه را آرامتر و با صبر و تحمل بيشتري كند. مشروط بر اينكه اين گروه از تامين حداقل نيازهاي خود مطمئن باشند. فراموش نشود كه نسبت افراد سالمندي كه در آينده بايد مشمول خدمات تامين اجتماعي شوند در مقايسه با گذشته و حال خيلي زيادتر است و در مقايسه با گذشته نيز، اين سالمندان كمتر احتمال دارد كه تحت حمايتهاي خانوادگي و خويشاوندي قرار گيرند. بنابراين اتكاي آنان به صورت اجتنابناپذيري بر نهادهاي اجتماعي و دولت خواهد بود.
همانطور كه سازمان جوانان داريم تا به نيازها و مسائل جوانان رسيدگي كند، ميتوان تصور كرد كه نهاد و سازماني نيز بايد عهدهدار برنامهريزي براي سالمندان باشد. البته نه به اين معنا كه يك اداره جديد با هزينهها و بودجه جديد درست شود و بهجاي رسيدگي به اين گروه، خودش تبديل به مشكل ديگري شود، بلكه سازماني كه ميتواند سالمندان علاقهمند را درون خود جمع كرده و با استفاده از نيروهاي خودشان، طرح و رسيدگي به مسائل اين قشر مهم و رو به تزايد را در دستور كار قرار دهد. اگر از امروز آغاز كنيم، شايد پنج سال ديگر كه با امواج اوليه اين سونامي مواجه ميشويم، آمادگي لازم را براي مواجهه داشته باشيم، در غير اين صورت معلوم نيست كه اصولا فرصت ديگري پيدا كنيم تا به اين موضوع مهم بپردازيم. روزي كه متولدين دهه 60 وارد مرحله سالمندي شوند تعدادشان سه تا چهار برابر وروديهايي است كه امروز وارد دوره سالمندي ميشوند. توجه به همين عدد كافي است تا خواب را از چشم هر مسوول متعهد و دلسوزي بربايد.