• 1404 يکشنبه 29 تير
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3433 -
  • 1394 چهارشنبه 16 دي

سمندرخان را كجا مي‌بريد؟

شهرام شهيدي

موسيو شيطان: روزي سمندرخان را به جرم كيف‌قاپي از يك پسر بچه نحيف انداختند زندان. منتها چون در بند عادي مشغول نقاشي و بازسازي بودند سمندرخان به جاي همنشيني با كيف‌قاپ‌هايي مثل خودش اعزام شد به بند مجرمان خطرناك و قاتلان. عموحسام: خب؟موسيو شيطان: شب كه سمندرخان پاي صحبت‌هاي هم‌بندي‌هاي خطرناكش نشست فهميد سه نفرشان را قرار است صبح كله سحر اعدام كنند. عمو حسام: ‌اي بابا. اصلا مي‌گويي اعدام، من يك حالي مي‌شوم. موسيو شيطان: آن سه نفر هركدام از جرم‌هاي‌شان گفتند. از زورگيري با قمه و سرقت مسلحانه و كشتن عمو در خواب و... عموحسام: واي واي واي موسيو شيطان: سمندرخان هم دهانش نيم متر باز مانده بود و هاج و واج اين اساطير خلافكاري كشور را نگاه مي‌كرد و هي با خودش مي‌گفت چقدر جرم من پيش اينها خفيف و كوچك است.عموحسام: حق هم داشته. بنده خدا. كاش مي‌شد يك كمكي به او مي‌كرديم. موسيو شيطان: حالا گوش كن. خلاصه اينها تا صبح از قتل‌ها و جنايت‌ها و ضرب و شتم‌هاي‌شان مي‌گويند. خروسخوان كه در سلول را باز مي‌كنند اين سه نفر را ببرند، سمندرخان جوگير مي‌شود و مي‌پرد جلو و به ماموران مي‌گويد ما چهار نفر را كجا مي‌برين؟عمو حسام: عجب. چه جوگير. حالا بردندش؟موسيو شيطان: نمي‌دانم. شايد. وقتي خودش تنش مور مور مي‌شود نبايد ببرندش؟عموحسام: خب چرا. حالا اين چه دخلي به ما داشت؟موسيو شيطان: هيچي شنيدم جيبوتي هم روابط ديپلماتيكش را با ايران قطع كرده ياد سمندرخان افتادم. خدا كند اينقدر جوگير نشده باشد كه تا پاي چوبه هم برود!

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون