• ۱۴۰۳ جمعه ۷ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3485 -
  • ۱۳۹۴ سه شنبه ۱۸ اسفند

تحليل انتخابات 94

امر سياسي به مثابه امر انديشيده و استراتژيك

 

    سيمين حاجي‌پور ساردويي/
در تجربه نظام‌هاي دموكراتيك، انتخابات صف‌بندي‌هاي سياسي را پررنگ‌تر، مرزبندي‌هاي فكري را آشكارتر و سياست‌ها و كنش‌هاي سياسي را برجسته‌تر مي‌كند. برجسته‌سازي اين تفاوت‌ها در سياست‌ورزي دموكراتيك امري پذيرفته و متداول است. در منطقه خاكستري سياست‌هاي انتخاباتي و برجسته‌سازي اين تفاوت‌ها گستره‌اي از احتمالات و رخدادهاي خوب، بد و زشت وجود دارد.
در انتخابات 94، دو جبهه اصلاح‌طلب و اعتدال‌گرا (هرچند اعتداليون تا پيش از برگزاري انتخابات در ليست اصلاح‌طلب‌ها قرار داشتند و پس از پيروزي در انتخابات، سرنوشت خود را با افراد مستقل گره زدند) و جبهه اصولگرا دو قطب برتر فضاي گفتمان سياسي در عرصه انتخابات را شكل دادند. اما در اين عرصه و كارزار رقابت، هر دو گروه از زبان و ادبيات سياسي استفاده كردند (اصلاح‌طلبان از «رونق اقتصادي» و اصولگرايان از «معيشت» بهره بردند) كه هيچ تفاوت معني‌داري با يكديگر نداشت و هيچ تمايز محسوسي براي هيچ يك از دو طرف ايجاد نكرد. اين شباهت‌ها و مرزبندي‌هاي مشترك پيش از آنكه، تصادفي به نظر رسد و پيش از آنكه حاكي از نوعي توافق نظر و همسويي ديدگاه‌هاي سياسي باشد، نشان از كلي‌گويي‌هاي سياسي بدون برنامه و فقدان يك گفتار سياسي جذاب، متمايز و نوآورانه داشت كه از چهره‌ها و جريان‌هاي سياسي با تفاوت‌هاي بنيادين در خاستگاه‌هاي فكري انتظار نمي‌رفت. واقعيت اين است كه ادبيات سياسي اين جريان‌ها در آن برهه زماني خاص، شور و شوقي در جامعه بي‌انگيزه گرفتار در مرداب مسائل و مشكلات ايجاد نكرد و تلنگري براي بيداري اين زيباي خفته محسوب نشد.
با رد صلاحيت برخي چهره‌هاي سرشناس جبهه اصلاحات، اما، اين جبهه با كنش و در نتيجه بحراني مواجه شد كه لزوم واكنشي مناسب، در زمان مناسب، به روش مناسب و در برابر شخص يا اشخاص مناسب را طلب مي‌كرد. در اينجا، استراتژيست‌هاي هوشمند اصلاحات كه همواره ثابت كرده‌اند به خوبي توانمندي رويارويي با بحران، در محيط و فضاي پرتلاطم و رقابتي را دارا هستند، با بهره‌گيري از تفكرات نوين، معادله بازي را به سمت بازي برد- برد پيش بردند.
1- نظريه بحران: بحران در تعريف يك فشارزايي بزرگ و ويژه است كه باعث در هم شكستن انگاره‌هاي متعارف و واكنش‌هاي گسترده مي‌شود و همچنان كه مي‌تواند نشانگر يك مانع، آسيب، تهديد، خطر يا ضايعه‌اي باشد، مي‌تواند پيام‌آور يك فرصت براي رشد نيز باشد. از منظر سوسور، پدر علم زبانشناسي جديد، مي‌توان گفت كه هيچ رابطه ذاتي، ماهوي و پايداري ميان دال و مدلول بحران وجود ندارد، بلكه هر نوع رابطه متصوري ميان اين دو، رابطه‌اي قراردادي است كه شكل خود را در بستر گفتمان‌هاي گوناگون مي‌جويد. اما در گفتمان اصلاح‌طلبي، بحران صرفا معناي منفي و سلبي ندارد؛ فرصتي است كه اگر درست استفاده شود، پيروزي عظيم است. از اين منظر و ديدگاه، يك جامعه هنگامي حيات دارد، حركت مي‌كند، خلاقيت نشان مي‌دهد، متفاوت مي‌انديشد و اجازه كنش سياسي مي‌دهد كه با روند موجود و متداول بيگانه شود. در چنين جامعه‌اي، گفتمان‌هاي سياسي نيز براي ادامه بقا و رشد در محيط و فضاي متحول آن بايد موقعيت‌مند، زمينه‌مند و نيازپرورده باشند. گفتمان‌هايي كه موقعيت‌مند نباشند و به يك مقطع تاريخي پيوند بخورند، نمي‌توانند در هنگام بروز بحران تدبيري و تصميمي بگيرند و رخداد امر سياسي را به گونه‌اي رقم بزنند كه دري يا روزنه‌اي را بگشايد.
از اين رو، در لحظه و هنگامه بروز بحران، اگر امر سياسي و بحران قدرت به سوژه‌اي براي انديشيدن تبديل شود، مي‌تواند جرياني هر چند موقتي و شعله‌اي هر چند زودگذر را در قاب و قالب مفهوم «هيجان جمعي» دوركيم براي حل بحران شكل دهد. از سوي ديگر، بحران‌هايي كه در جوامع بشري شكل مي‌گيرد، افراد را در نوعي خلأ زندگي فرو مي‌برد. در اين خلأ فرورونده، مردم براي برآمدن و شخصيت دادن به آرزوهاي جمعي، رهرو و مريد يك «رهبر تحول‌آفرين» مي‌شوند.
2- نظريه رهبري تحول‌آفرين: يكي از نظريه‌هاي نوين در علم سياسي «رهبري تحول‌آفرين» است. رهبر تحول‌آفرين رابطه مثبتي با پيروان برقرار مي‌كند و آنها را تشويق مي‌كند تا در جهت منافع گروه هر آنچه در توان دارند، انجام دهند. يك رهبر تحول‌آفرين داراي نفوذ آرماني است. پيروان، او را تحسين مي‌كنند و مورد اعتماد پيروان قرار دارد. او براي پيروان خود اهدافي را ترسيم و انگيزه‌اي ايجاد مي‌كند تا به اهداف و قابل دسترس بودن آنها باور پيدا كنند. يك رهبر تحول‌آفرين به صورت ذهني بر پيروان خود تسلط دارد و در زمان مناسب مي‌تواند آنها را تشويق كند تا تكنيك‌هاي حل بحران پيش‌آمده را پياده‌سازي كنند. او قادر است در رفتار پيروان خود نفوذ كند و به طور موثر و قوي نتايج عملكرد را تحت كنترل درآورد. رهبر تحول‌آفرين وعده‌دهنده نظم نويني است؛ گاه سنت‌ها را احيا و بازسازي مي‌كند و گاه سنت‌هاي جديد را جايگزين سنت‌هاي قديم و ناسازگار با شرايط جديد جامعه مي‌كند. رهبر تحول‌آفرين در تحريك شيفتگي ناخودآگاه و جذب عواطف و اذهان به سوي خويش توانا است. او تصوير خلاصه و ساده شده‌اي از يك آينده فرضي و يك گذشته افسانه‌اي به جامعه عرضه مي‌كند تا احساسات جهت گيرند. او از طريق آشكار كردن خطرات يا ايجاد و برجسته‌سازي مصايب بر «خودادراكي» مردم تاثير مي‌گذارد و انگيزه آنها را براي «خودابرازي» برمي‌انگيزاند. او ميان ادراكات فردي و ارزش‌هاي مشترك جامعه پيوند برقرار مي‌كند.
رهبر تحول‌آفرين هدفي و حكايتي را بيان مي‌كند. مردم با پيوند به رهبر تحول‌آفرين، خود را به داستاني پيوند مي‌زنند كه همگي به طور مشترك سرنوشت خويشتن را در آن مي‌بينند. بر اساس تحليل كانت از تاثيرات حس مشترك، چون حس مشترك ايجاد مي‌شود، اين حس قابليت انتقال مي‌يابد. بنابراين، اين عنصر عاطفي و حس مشتركي كه از طريق طبيعت ايدئولوژيك چشم‌اندازي كه رهبر تحول‌آفرين ارايه كرده است و تاكيد او بر هويت اجتماعي شكل گرفته، قابليت انتقال مي‌يابد، فراگير مي‌شود و يك كنش جمعي را در سپهر و فضاي سياسي رقم مي‌زند.
3- نظريه هوش هيجاني: به نظر وبر عقلانيت تنها فرآيندي نيست كه منجر به تغيير جهان شده است، بلكه كنش افراد از محرك‌هاي احساسي و عاطفي، فشارهاي سياسي، اخلاقي، اقتصادي و رواني نيز تاثير مي‌پذيرد. در واقع، آنچه بر رفتارهاي سياسي چيره است، رفتارهاي احساسي و عاطفي است. جهت‌گيري‌ها و انتخاب‌ها به نوعي تابع عواطف و احساسات هستند؛ عواطف، احساسات و هيجاناتي كه مانند شعله‌اي خروشان سربرمي‌كشند و چنان خاموش مي‌شوند كه گويي اصلا وجود نداشته‌اند.
بنابراين، يكي از مهم‌ترين ويژگي‌ها كه مي‌تواند به خصوص در مواقع بحران به رهبران تحول‌آفرين در پاسخ به تغييرات كمك كند، هوش هيجاني است. هوش هيجاني درك دقيق هيجان‌هاي خود و تعبير دقيق حالات هيجاني ديگران را دربرمي‌گيرد. هوش هيجاني هنر و مهارت كنترل و اداره احساسات ديگران است. هوش هيجاني توانايي درك هيجان‌هاي پيچيده، آگاهي از علل آنها و چگونگي تغيير هيجان‌ها از يك حالت به حالت ديگر است. افرادي كه از اين توانايي برخوردارند، از اين مهارت مي‌توانند براي برانگيختن افراد يا گروه‌ها و كسب نتايج مطلوب در راستاي اهداف و برنامه‌ريزي‌ها استفاده كنند.
با توجه به سه نظريه فوق، به نظر مي‌رسد در انتخابات 94، با رد صلاحيت چهره‌هاي شاخص اصلاح‌طلب وضعيت بحراني براي اصلاح‌طلبان پيش آمد كه مي‌توانست با از دست رفتن عرصه قدرت قانونگذاري براي اين جريان پايان يابد. اما، استراتژيست‌هاي اين جريان توانستند هوشمندانه با ترسيم سناريويي زمان‌مند، موقعيت‌مند و نيازپرورده، در زماني كه به قول گرامشي، قديم در حال احتضار بود و جديد نمي‌توانست متولد شود و در يك فضاي برزخي، جرياني را متولد كردند كه حيرت همگان را برانگيخت. رهبري تحول‌آفرين اين جريان در شرايط بحران با ترسيم يك داستان مشترك، عواطف و اذهان مردم را به سوي خويش جذب كرد. اين احساسات و هيجانات انتقال يافت و همه‌گير شد. در نهايت، استراتژيست‌هاي اصلاحات توانستند احساسات، عواطف و هيجانات مشترك مردم را به سمت پياده‌سازي تكنيك و راهكار مطلوب، دعوت همگاني به انتخاب ليست اصلاح‌طلبان به صورت تمام و كمال، نه يك اسم كمتر و نه يك اسم بيشتر، هدايت كنند و كنش سياسي در پاي صندوق رأي شكل گيرد كه شالوده آن امر سياسي انديشيده و استراتژيك بود.
٭دانشجوي دكتراي علوم سياسي، جامعه‌شناسي سياسي

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون