آيا ادبيات اصولگرايان نسبت به اصلاحطلبان تغيير كرده است؟
عبور راست سنتي از مرام پيشينيان
محمدحسين مهرزاد/ آيا بايد موضعگيريهاي اخير اصولگرايان را مناسبتي دانست و از كنار آن عبور كرد يا بايد اين اظهارات را فصل تازهيي از تقابل و تخريب اصلاحطلبان دانست؟
اين روزها اصولگرايان پررنگتر از هميشه سياست يكي به ميخ و يكي به نعل را در پيش گرفتهاند. از يك سو اظهار ميكنند اصلاحطلبان را برانداز نميدانند و از سوي ديگر چنان تعريف محدودي از دايره اصلاحطلبي ارايه ميكنند كه حتي سيد محمد خاتمي كه نماد تام و تمام اصلاحات در ايران است، هم در آن دايره نميگنجد!
اگر سلسله اظهارنظرات اصولگرايان در روزهاي اخير را مورد بررسي قرار دهيم، ميبينيم كه اين نوع موضعگيري با سخنان بادامچيان، قائم مقام دبيركل حزب موتلفه كليد خورد. او در گفتوگو با خبرگزاري مهر صراحتا اظهار كرد: اصلاحطلبي و اصلاحات يك جريان است كه قطعا با جريان صحيح انقلاب و نظام جمهوري اسلامي و اصل ولايت فقيه و خط امام خميني(ره) انطباق ندارد.
اين سخن عجيب از سوي يكي از كهنهكارترين فعالين سياسي جريان راست كه اتفاقا وابستگي سياسي به طيف سنتي اين جريان دارد عجيب و حاكي از آغاز يك پروژه بود. پروژهيي كه با اظهارات نبي حبيبي، دبيركل حزب موتلفه ادامه يافت: خاتمي به جاي آنكه در پس پرده صحبت كند بايد در يك اظهارنظر رسمي و انتشار بيانيه از فتنه گران اعلام برائت كند اما خاتمي و دوستانش تاكنون اين كار را انجام ندادهاند؛ بنابراين اين اظهارات نميتواند لكه ننگ فتنهگري را از دامان اصلاحطلبان پاك كند.
اظهارات نبي حبيبي فاز بعدي اين پروژه بود كه حكايت از تحت فشار قراردادن رهبران اصلاحطلب بود. اگر چه اين خود جاي سوال دارد كه چگونه از يك تشكل با سابقه و محترم اصولگرا نظير موتلفه دبيركلش اعلام ميكند تمام اصلاحطلبان را برانداز نميداند، اما قائم مقام وي كل جريان اصلاحات را بر خلاف آرمانها و مواضع امام و انقلاب ميداند.
اما اگر از اين تناقض عبور كنيم به سرمقاله سيد كاظم انبارلويي، سردبير روزنامه رسالت ميرسيم كه از قضا او هم در طيف بنديهاي اصولگرا به سنتيها نزديكتر از امثال جبهه پايداري ارزيابي ميشود. انبارلويي در سرمقالهيي كه روزنامه رسالت به چاپ رساند مانند بادامچيان اصلاحطلبان را برانداز معرفي كرد اما در گفتوگوي روز گذشته خود با پايگاه خبري حزب نداي ايرانيان تلاش كرد تا مواضع خود را به دبيركل موتلفه نزديك كند. او گفت كه ۱۸ تير ۷۸ و حوادث سال ۸۸ باعث شده تا اصلاحطلبان را برانداز بداند و افزود: برخي اصلاحطلبان به دنبال اصلاحطلبي و بهبود خواهي نبودند. بلكه به دنبال براندازي بودند. واقعا همه اصلاحطلبان برانداز نيستند. منظور من همه اصلاحطلبان و گفتمان اصلاحطلبي نبود.
اما وقتي از او خواسته ميشود سندي براي ادعاي براندازي اصلاحطلبان ارايه كند، ميگويد: راديو امريكا و بيبيسي مرتبا از اين اقدامات آنها حمايت ميكردند. برنامههاي ۲۴ ساعته بيبي سي و راديو امريكا گوياي اين بود كه چه نيتهايي پشت اين قضيه قرار داشت. امپرياليسم رسانهيي غرب تمام قد پشت اين قضيه و آن افراد ايستاده بود. هماكنون هم نه آنها از بحثهاي خود كوتاه ميآيند و نه امپرياليسم رسانهيي غرب حمايتش را از آنها برميدارد. ما در كارنامه اصلاحطلبي، نشانههاي فساد، وابستگي و ضد انقلاب بودن را شاهد هستيم.
پس از اين اظهارات است كه انبارلويي صراحتا خواسته اصولگرايان را از اصلاحطلبان عنوان ميكند و به تعيين تكليف براي اين جريان ريشهدار ميپردازد: چرا اصلاحطلبان در مقابل اظهارات آنها موضعگيري نكردند و نايستادند؟ همراه شدن و سكوت اصلاحطلبان اگر براندازي نيست پس چيست؟
با اين حال به نظر ميرسد اصولگرايان به اين هم راضي نميشوند و بنا را بر اعمال فشار به شخص سيد محمد خاتمي ميگذارند تا با ادعاي خود ثابت كنند او نيز نه يك مصلح خيرخواه براي نظام جمهوري اسلامي بلكه يك برانداز تمام عيار است.
اين شكل تازه رفتاري از سوي اصولگراياني كه پيشتر به معتدلين اين جريان نزديك بودند اگر چه ممكن است مقطعي و مناسبتي باشد اما به نظر ميرسد پس از كوچ چهرههاي قديمي و ريشسفيد اين جريان به ديار باقي، در صورتي كه اين شيوه دستوركار جديدي از سوي جريان راست سنتي عنوان شود بايد با دقت بيشتري آن را رصد كرد چرا كه حاوي يك پيام روشن است: «عبور راست سنتي از اعتدال به سمت تندروي».
برش
اين روزها اصولگرايان پررنگتر از هميشه سياست يكي به ميخ و يكي به نعل را در پيش گرفتهاند. از يك سو اظهار ميكنند اصلاحطلبان را برانداز نميدانند و از سوي ديگر چنان تعريف محدودي از دايره اصلاحطلبي ارايه ميكنند كه حتي سيد محمد خاتمي كه نماد تام و تمام اصلاحات در ايران است، هم در آن دايره نميگنجد!