نور درماني رسانه ها
احسان محمدي/ 1- در سيستم بهداشتي ايران بيمارها معمولا به ندرت تن به «جراحي» ميدهند. حتي آنها كه بدحال هستند هم با شنيدن اين واژه پا پس ميكشند، به تخصص پزشك شك ميكنند، ميترسند و پرونده پزشكي در دست از اين مطب به آن مطب ميروند و اميدوارانه به دهان پزشكهاي تازه چشم ميدوزند تا از آنها «نيازي به جراحي نيست» بشنوند و خوشحال شوند! در اكثر موارد آنقدر مقاومت ميكنند كه حالشان بد ميشود و درد غلبه ميكند، آن وقت به ناگزير به جراحي تن ميدهند. رسانهها البته جايگاه و ميزان تاثيرگذاري خود را ميدانند، براي همين مدعي «جراحي» در سيستمهاي بيمار نميشوند، آنها تنها از روي نشانهها و پيش از آنكه فلج عمومي ساختار يك مجموعه را به هم بريزد نياز به «جراحي» را اعلام ميكنند اما معمولا در نتيجه تفاوتي ايجاد نميشود؛ آنها هم مثل همان بيمار نيازمند به جراحي عمل ميكنند.
2- فدراسيون فوتبال يكي از اين مجموعهها بود كه ساليان درازي از زخمهاي دروني رنج ميبرد، عملكرد خوبي نداشت و تمام نشانههاي بيماري را بروز ميداد اما مديران آن سرسختانه در مقابل هر نقدي مقاومت ميكردند و اصرار داشتند كه «حال مجموعه خيلي هم خوب است». نتيجه اين سماجت ساختاري شد كه امروز ميبينيم؛ از هم گسيخته، سردرگم، بيهيچ چشمانداز روشني و البته بسيار هزينهزا! برخي مديران فوتبال كوشيدند تا همهچيز را به تاريكخانهها ببرند، جايي كه رسانهها نتوانند بر آن نور بتابند.
3- تجربه نشان داده است كه عمر هر خبري كه در آغاز از آن به عنوان «بمب» ياد ميشود سه تا پنج روز است. بعد از اين مدت موج ديگري فرو ميآيد و خبر قبلي را ميبلعد و به جايي در اعماق حافظهها ميبرد. جايي نزديك پولهايي كه قرض گرفتهايم و قولهايي كه دادهايم و يادمان رفته است كه عملي كنيم. اين تكنيك را مديران هم نيك ميدانند، آنها در مقابل هر جريان رسانهيي، دنده پهن ميكنند و لب به دندان ميگزند تا تيزي خبر و فشار بگذرد و بعد همهچيز عادي ميشود. در مواردي «بنا به دستور وارده» عكسالعمل نشان نميدهند يا اتفاقاً مقابل «رسانه» با «قدرت» چنان عكس العمل قاطعي نشان ميدهند كه نه از تاك نشان ميماند و نه از تاك نشان! اما در ميان انبوه خبرهاي ناخوب و پس از پايمردي رسانهها و اصرار آنها بر مواضع شان و البته حمايت و همراهي برخي مديران فوتبال، فدراسيون فوتبال ايران تن به جراحي داد و در فرايندي دمكراتيك براي نخستينبار پذيرفت كه انكار بيماري، حاشا كردن توانمندي پزشك و پنهان كردن اسناد زير فرش راه درمان و برون رفت از اين بن بست نيست. آنچه در چند روز گذشته شاهد آن بوديم نمونهيي كمتر ديده شده در تاريخ رسانهها و فدراسيون فوتبال است. جايي كه طرفين به جاي فراموش كردن ماجرا و گم شدن اصل ماجرا زير موجهاي كوتاه و كم مايه به نقطه وفاقي رسيدند.
4- اين فدراسيون را «بايد از نو كوبيد و ساخت» هيچوقت راهحلهاي خوبي نبودهاند. بيشتر شبيه نفرينهاي لحظههاي هواداران دوآتشه تيمي هستند كه بعد از هدر دادن يك موقعيت گل، ستاره تيمشان را نفرين ميكنند كه «پايت بشكند»! تجربه نشان داده است در زمان محمدعلي آبادي وقتي فيفا «در فدراسيون فوتبال» را با تعليق بست نه تنها مشكلات اين فوتبال حل نشد بلكه با معضلاتي دست به گريبان شديم كه تا سالها آثار آن از فوتبال پاكشدني نيست. بايد بپذيريم كه مديران فوتبال «نه فرشتهاند، نه شيطان». آنها اين شانس يا بدشانسي را دارند كه زيرنور دايمي پرژكتور رسانهها و در معرض قضاوتهاي سريع و صريح مردم قرار دارند. هر حركت و كنش آنها مورد ارزيابي قرار ميگيرد و كمتر اين شانس را دارند كه بتوانند همه مسائل را زير فرش پنهان كنند. زماني محمد مايلي كهن كه اين همه پرخاشگر نبود، گفت: «مشكل فوتبال اين است كه برخلاف صنعت و ساير بخشها، تابلو نتيجه دارد و نتيجهاش خيلي زود مشخص ميشود». اگر مديران بخشهاي ديگر كشور هم اين همه در معرض قضاوت و رصد رسانهيي قرار داشتنداي بسا كساني از ميان آنها كشف ميشد كه علي كفاشيان و زير مجموعهاش در مقابل عملكرد آنها به نمادهاي مديريت موفق تبديل ميشدند. تنها راه خروج از اين راه كج و پيچ، تن دادن به «اصلاح» است. روشي كه گرچه كند، ملال آور و گاه حوصله بر است اما از «كوبيدن و ساختن» بهتر نتيجه ميدهد. تجربه اين چند روز نشان داد كه اگر رسانهها به صورت مستند و مستدل بر مواضع اصولي خود پايدار باشند و با سرگرم شدن به مسائل كممايهيي مانند مدل مو و خودرو و تيشرت بازيكنان خود را از «حق پيگيري و پرسشگري» محروم نكنند نتيجه ميتواند به يك بازي برد – برد براي هر دو سوي ماجرا يعني رسانه و فوتبال تبديل شود كه در نهايت ميشود اميدوار بود طرحي از لبخند روي لب مردمي بكارد كه تشنه لبخند هستند. كوتاه سخن اينكه رسانه روشنگر شايد «انكار» باشد اما «عدو»ي كسي نيست.