ابومسلم عليه ما عليه
سيد علي ميرفتاح
من در اين باريكه گاهي خجالت ميكشم كه درباره همهچيز اظهارنظر ميكنم. باور كنيد بعضي روزها بيش از 10 بار مينويسم و 11 بار خط ميزنم كه كسي پيش خودش نگويد «اين ميرفتاح چرا درباره همهچيز مينويسد؟ اين بابا مگر چه خوانده و چه دوره ديده كه به خودش اجازه ميدهد تكليف عالم و آدم را به خيال خودش معلوم كند. كرگدن را چه به اين حرفها...» به قول ايراج تو را گفتندتا تصنيفسازي/ نه از... من اگر علامه دهر هم باشم بيش از دو، سه موضوع را نميتوانم سردربياورم. دو، سه موضوع؟ واقعبينانه بخواهم حرف بزنم در يك موضوع، آن هم نه در همه جوانب موضوع بلكه در يكي، دو مورد از جزييات يك موضوع ميتوانم حرف بزنم. اين روزنامههاي فرنگي را ديدهايد؟ يكي فقط درباره مسابقات اسبسواري، آن هم نه هر مسابقهاي، بلكه مسابقه پرش با مانع اظهارنظر ميكند و يكي ديگر فقط در مورد هاكي روي يخ آن هم فقط هاكي روي يخ فلان ايالت و... هيچ كجا اينطور نيست كه يكي از نقد تلويزيون تا نانوتكنولوژي را يكتنه تحليل كند و از سياست تا اقتصاد را مقاله بنويسد و... البته ما اگر بخواهيم در هر امري به سراغ متخصص برويم كار روزنامه، مجلههايمان به خنس ميخورد. اما فقط مطبوعات نيستند كه اينطورند. در عالم سياست وضع بدتر از مطبوعات
است.
در سياست ما مرداني داريم كه بيآنكه تجربهاي داشته و دورهاي ديده و مطالعه خاصي كرده باشند و از ديپلماسي و كشاورزي و ورزش و اقتصاد و علم سررشتهاي داشته باشند، درباره همهشان حرف ميزنند و حتي در مورد سريالهاي تلويزيوني و باشگاههاي ورزشي هم راي ميدهند، بلكه از خود راي صائب صادر ميكنند و راه اظهارنظر بقيه را ميبندند. من اگر درمطبوعات حرف ميزنم نه تنها راه اظهارنظر بقيه را نميبندم بلكه با زبان بيزباني از بقيه دعوت ميكنم كه بيايند و جواب مرا بدهند و نقدم كنند و اشكالات و ايرادات كارم و نگاهم را بگيرند. اما ما جواب تريبوندار فلان شهر را كه نميتوانيم بدهيم وقتي او درباره اسم يك باشگاه حرف ميزند كه ديگر بقيه نميتوانند وارد بحث شوند و با او مخالفت كنند. مخالفت با آن را كه كسي برنميتابد. آنها هرچه بگويند از موضعي ميگويند كه امكان چون و چرا كردن در فرمايششان نيست. اما واقعيت اين است كه امكان چون و چرا كردن هست. شخصا صنمي با ابومسلم ندارم. آنچه در تاريخ از او آمده هم خوب است هم بد. در اينكه بنياميه را از بين برده خداوند خيرش دهد. اما در اينكه بنيعباس را بر اين ملت مسلط كرده خدا از سر تقصيراتش بگذرد. اتفاقا او پاداش اين خوشخدمتياش را به بدترين شكل گرفت و منصور دمار از روزگارش درآورد كه ميدانيد. اما آخر اسم تيم فوتبال كه ميتواند باشد. يعني همين ميزان ذوق و منطق كه اسم اتوباني پر عيب و ايراد را ميگذارند امام علي، اسم يك تيم را هم ميخواهند بگذارند مشهد الرضا. شما تراكتور و پرسپوليس و ذوبآهن و اينها را بگذار مقابل مشهدالرضا. يك بار اگر در عمر با بركتتان به استاديوم رفته بوديد چنين اشتباهي نميكرديد و اگر يك بار پاي نود نشسته و بحثهاي فوتبالي را دنبال كرده بوديد به چنين ايدهاي نميرسيديد. آيا واقعا از ديدن بازي باشگاه ابومسلم شما ياد ابومسلم ميافتيد و درباره مقام و منزلت او به شك و شبهه ميافتيد؟ بالاخره هر كاري را بايد به كاردانش سپرد. اگر ظريف نيامده و سكان ديپلماسي را به دست نگرفته بود حتما ما به اينجايي كه الان هستيم نميرسيديم. چون كار را به كاردان سپرديم به ميزاني از توفيق رسيديم. در ورزش و اقتصاد هم چاره همين است كه به جاي اظهارنظر عمرو و زيد بهتر است كه كارها را به كاردانها بسپريم و بگذاريم خود اهل فن به نتيجهاي كه ميخواهند برسند. ولي اينطوري با اوتوريته آن مكان مقدس شما وارد هر بحثي شويد آن بحث مختومه ميشود و ديگران پا پس ميكشند و الكي هم شده به نفعتان عقب ميروند. با شما كه نميشود بحث كرد. بعد هم بحث چه بكنند؟ در اينجا هر بحثي حمل بر اين ميشود كه مخالفين شما ميخواهند از ابومسلم عليه ما عليه دفاع كنند، حال آنكه فوتبال خراسان چه ربطي به ابومسلم دارد...