گفتوگو با قباد شيوا درباره نمايشگاهش
در گالري «هنر امروز»
تصويرسازي بايد تصوير جديدي به بيننده بدهد
علي مطلبزاده
نمايشگاهي از تصويرگريهاي قباد شيوا به تازگي در گالري «هنرامروز» برگزار شد. «افسانههاي ايراني» عنوان اين نمايشگاه بود و در آن تصويرگريهايي به نمايش درآمد كه شيوا آنها را چند سال پيش براي افسانهها و داستانهاي بومي ايراني طراحي كرده بود. در اين كتابها قصهها و افسانههايي از مردم منطقهاي به نام اشكور در شمال كشور جمعآوري و منتشر شد. كتابها در چهار جلد به صورت سياهوسفيد منتشر شده بودند و كارهاي قباد شيوا هم به همين صورت. تكنيك چاپ شيوا براي اين نمايشگاه سيلكاسكرين بود و هر كدام از كارها در پنج اديشن چاپ شده بودند. گفتوگو با قباد شيوا از صحبت درباره همين كارها و نمايشگاهش شروع شد و بعدتر در ادامه به بحث در مورد تصويرسازي و نقاشي هم كشيده شد.
از نمايشگاه شما در گالري «هنر امروز» شروع كنيم. اين تصويرسازيها كه به نمايش گذاشته بوديد از كجا آمدند؟
چند سال پيش ناشري به اسم آقاي كاظم سادات اشكوري از نشر هزار آمدند سراغ من و گفتند كه براي چند كتاب به تصويرسازي احتياج داريم. وقتي از كتابها پرسيدم، گفتند چهارجلد كتاب است قرار است از متلهاي ايراني و افسانههاي ايراني منتشر شود. كتابها را كه بعدتر براي من آوردند. دستنويسيهايي بود كه ايشان به همراه يك آدم فرنگي كه گويا به اين مسائل علاقهمند بوده گردآوري كرده بود. متلها از دهستاني به نام اشكور بود كه يك منطقهاي است بين گيلان و مازندران؛ در حقيقت بخشي از آن در گيلان است و بخش ديگري در مازندران. يك منطقه كوهنشين كه ساكنان آن سالهاست در آنجا زندگي ميكنند. اينها رفته بودند و با ساكنان آنجا صحبت كرده بودند. با پيرزنها و پيرمردهاي آنجا و متلهايي را كه آنها براي بچههايشان تعريف ميكردند، ضبط كرده بودند. بعد هم آنها را به فارسي ترجمه كرده و شده بود چهار جلد كتاب كه قرار بود تصويرسازي شود. من افسانهها را كه خواندم عاشق آنها شدم. افسانههاي خيلي زيبايي بودند. از نظر من كه اين افسانهها جزو اسطورههاي ادبيات ما هستند. من به درست بودن يا نبودن اين واژه و توصيفم كاري ندارم، اما شما فكر كنيد كه يكسري آدمها كه شايد سواد چنداني هم نداشتهاند آنها را بلد بودهاند و براي بچههايشان تعريف ميكردند. اينها درست مثل افسانههاي غربي هستند كه در آن همهچيز به هم تبديل ميشود. البته اين افسانههايي كه من ديدم خيلي بهتر از آنهاست. (ميخندد)
از همان اول قرار بود چهار مجموعه منتشر شود و ترتيب كار مشخص بود؟ دستهبندي اين متلها و افسانهها بر چه مبنايي صورت گرفت؟ ايده نمايشگاه هم از همانجا شكل گرفت؟
در هر جلد قرار بود هشت تا 10 افسانه بيايد. من عاشق اين افسانهها شدم. مدام آنها را ميخواندم. بعد نشستم و براي هر كدام از آنها يكي يا دو تصوير از آنهايي كه در اين نمايشگاه ديديد، طراحي كردم. كتابها بعدتر چاپ شد. منتها تصاوير اورجينال اصلي كه من طراحي كردهام كوچك هستند و البته در چهار كتابي هم كه منتشر شد به بدترين شكل ممكن چاپ شده است. من اين تصاوير را در قطع بزرگ چاپ كردم و از هر كدام پنج اديشن براي نمايشگاه در نظر گرفتم. شش سال پيش بعضي از اينها را در گالري ايست در شهرك غرب به نمايش گذاشتم، البته در آن نمايشگاه يك مقدار از طراحيهاي دستي من هم به نمايش درآمد. اخيرا خانمي كه مدير گالري هنر امروز بودند، آمدند و از من خواستند نمايشگاهي از آثارم را در اين گالري برگزار كنم. پيشنهاد آنها اما اين بود كه نمايشگاهي از پوسترهاي من برگزار كنند. وقتي گالري را ديدم گفتم اينجا براي نمايشگاه پوستر اصلا مناسب نيست. خلاصه اصرار كردند و من هم گفتم يكسري تصويرسازي دارم و شما اگر دوست داشته باشيد ميتوانيد از آنها نمايشگاه بگذاريد. خلاصه اينها را بار كردند و بردند گذاشتند آنجا... (ميخندد) .
اين نمايشگاه از كل آثار اين مجموعه برگزار شده بود يا اينكه در نهايت باز هم از بين آثار انتخاب كرديد؟
اين آثار مربوط به سه كتاب از كتابهاي اين مجموعه بود كه توضيح دادم. براي نمايش آثار كتاب چهارم هنوز كاري نكردم. من تصويرسازي اين كتاب را هم انجام دادهام و كتاب هم چاپ شده است، اما اينكه آن آثار را هم مثل آثار اين نمايشگاه براي نمايش آماده كنم هنوز فرصت نشده است.
در اين نمايشگاه وقتي كارها را از دور ميديديم اصلا حس نميشد كارها در كنار داستانهايي است، اين كارها شيوه روايتگونه خودشان را داشتند و وقتي با تصوير صرف مواجه ميشديم باز هم همان برداشتها را داشتيم. اين به نظر من مهمترين ويژگي اين آثار بود. اين موضوع را ميتوان به مابقي تصويرسازيهاي شما هم در طول اين سالها تعميم داد. در تصويرسازي ما، دستكم در سالهاي اخير تصويرها نهايتا يك معادل ضعيف بصري است. در مورد اين موضوع توضيح ميدهيد؟
من سعي كردم اين قصهها و افسانهها را كه خيلي ابتدايي و ناييف بودند با تصويرسازيهاي ساخته و پرداخته مصور نكنم. از همان سادگي و راحتي كه در روايت قصهها هست به اين شيوه رسيدم و آن را استفاده كردم. اين كارها هيچ كدام حتي اتود هم ندارند. من نيامدم اول اتود كنم و بعد آنها را اجراي نهايي كنم. در كادري كه در نظر گرفته بودم بعد از خواندن قصهها و آن حسهايي كه از اين قصهها به من منتقل شده بود از بالاي كادر شروع كردم به طراحي كردن. به اين كارها حتي پاككن هم نزدم و همينطور كامل شده و نهايي شدند. تمام اتفاقات و فانتزيهايي كه در اين قصهها بود در ذهن من نشسته بود و با اين شيوه آنها را از ذهنم به صورت ساده و سياهوسفيد روي كاغذ آوردم. از نظر من اين كارها درست مثل پردههاي نقالي بودند كه هر گوشهاش يك تكه از آن اتفاقي تصوير ميشد كه در قصه افتاده است.
با اين حساب ميشود اينطور نتيجه گرفت كه يك قصه خوب به احتمال زياد تصويرسازي خوب هم به همراه خواهد داشت؟
شايد. شب اول نمايشگاه به جوانهايي كه براي ديدن آن آمده بودند پيشنهاد دادم كه بروند و اين كتابها را بخوانند تا بفهمند چقدر اصل اين داستانها زيبا هستند. شما حتي ميتوانيد از آنها براي مقولات ديگر مثل فيلمسازي هم استفاده كنيد. اين قصهها عجيب زيبا هستند و من سعي كردم آن خلوصي را كه در اين قصهها هست، البته اگر قادر باشم به وسيله اين تصاوير منتقل كنم و سراغ تكنيكهاي عجيبوغريب نروم. خيليها از اين مورد استقبال كردند و از كارها خوششان آمد.
يك ايراد بزرگ در تصويرسازيهاي امروز اين است كه هميشه روايتگري در تصويرسازي ما كه بايد به عنوان يكي از مهمترين مسائل در نظر گرفته شود در حاشيه قرار ميگيرد.
دقيقا. مثلا وقتي ميخوانند عمو مهدي پاي درختي نشسته بود و ني ميزد به اين فكر ميكنند كه يك درخت بكشند و يك عمو مهدي كه دارد ني ميزند. اينها تصويرسازي نيستند. تصويرسازي بايد در واقع تصويرهايي جديد به بيننده بدهد تا او را براي خواندن قصه تحريك كند و در نهايت به واسطه آن به سراغ قصه اصلي برود؛ وگرنه اينها كه ميبينيد تصويرگري نيست. منتها من، شيوه كارم همين است كه توضيح دادم. من ميخواهم از هر چيزي يك تصور و تصوير جديد بدهم كه به موازات قصه باشد. آنهايي كه شما گفتيد منطبق با قصه هستند. ضمن اينكه حضور و ديدگاه خودم هم در اين آثار مهم است و آنها را در نظر ميگيرم.
من هم در نهايت ميخواستم به همين مساله برسم. اين تفاوت نهايي و آن ديدگاه شخصي كه به آن اشاره كرديد متاسفانه در كارهاي امروزي ديده نميشود...
تصويرسازي بايد اين خصوصيات را داشته باشد و الا چه دليلي دارد كه از آن استفاده شود. با اين تلقي ميتوان از عكس استفاده كرد و نيازي به تصويرسازي نيست. هنوز كه هنوز است در مجله تايمز از تصويرگري استفاده ميكنند در صورتي كه حتي عكس هم از موضوعي كه به آن پرداخته وجود دارد. تصويرسازي يك حال و هواي ديگري دارد كه براي بيننده جالب است و همين باعث ميشود كه مخاطب براي خواندن مقاله يا كتاب تشويق شود. تصويرساز هم بايد با همين طرز فكر عمل كند و گرنه وقتي همهچيز منطبق با قصه باشد فانتزي قصه از بين ميرود. اينطور حتي بهتر است كه از آن تصويرسازي استفاده نكنند. تصويري كه خواننده با خواندن داستان در ذهنش تشكيل ميشود در اين موارد واقعا تصوير بهتري است. نبايد با يك تصوير ابتدايي جلوي تخيل خواننده را بگيريد. اينهايي كه ميگوييد اصلا تصويرسازي نيست و چيزي به قصه اضافه نميكند، فقط فانتزي ذهني مشتري و خواننده را ميبندد. الان كسي اينجا تصويرسازي نميكند. اينجا تصويرسازي فقط براي كودكان است، آن هم ميكيموس و اينهاست.
نظر شما در مورد تكنيك چيست؟ در تصويرسازيهاي جديد خيلي تكنيك غالب است...
من كارهاي جديد را زياد نديدهام. من بيشتر تصويرسازيهايي از جنس كارهاي آقاي بنياسدي را دوست دارم كه مثل شعر است.
اين علاقه شايد به همين دليل باشد كه وجه نقاشانه شما هم در كارهايتان ملاك قرار ميگيرد و بنابراين تصويرسازيهايي كه از آنها استقبال ميكنيد تقريبا همين خصوصيات را دارند؟
بله، نسل فعلي ممكن است طراحي بلد نباشد و به همين دليل به سراغ كامپيوتر برود؛ در حالي كه تصويرگران در دنيا هنوز قلم و مداد دست ميگيرند و كار ميكنند. تصويرگري كه در ناسا كار ميكند هنوز هم با مداد كار ميكند و كارهايش فوقالعاده زيباست.
بعد از اين مجموعه كه به نمايش درآمد كار ديگري بر همين اساس و مبنا انجام نداديد؟
من خيلي تصويرسازي كردهام و نسل امروز خيلي از كارهاي من را حتي نديده است. البته كتاب تصويرگريهايم منتشر شده است.
در اين مجموعه آثار در بخشي از كتاب تصويرسازيهايي از شما بود و در كنار آن با دستخط خودتان داستانش را نوشته بوديد. اين كارها را براي همين كتاب انجام داده بوديد؟
اين كتاب چون يك كتاب تصويرسازي بود اورتور لازم داشت. من در اين اورتور هر خاطرهاي كه از بچگي داشتم نوشتم؛ اينكه كجا مريض شدم و كجا عاشق شدم. اينها اتفاقهايي است كه در زندگي من افتاده است. در حقيقت در اورتور كتاب زندگي خودم را نوشتم. اينها در ذهن من بود و براي اين كتاب تصويرسازي كارشان كردم. مثلا يكي از آنها مربوط به سال اول دبيرستان بود. صبحها كه از خانه بيرون ميآمدم مادرم جيبهايم را پر از تنقلات ميكرد. وقتي وارد دبيرستان ميشدم چند تا همكلاسي قلدر بودند كه من را دوره ميكردند و آنها را به زور از من ميگرفتند. جلو دبيرستان ما يك ساختمان در حال ساخت بود. من خوردنيهايم را آنجا مخفي ميكردم و بعد وارد دبيرستان ميشدم. وقتي ميديدند هيچي ندارم ميرفتند و من هم با خيال راحت ميرفتم سروقت خوردنيهايم. (ميخندد) از يك جاي كتاب به بعد ديگر به سفارشات ميرسيم و همانها چاپ شدهاند.
كارهاي نمايشگاه اخير شما را كه ميديديم شباهتهايي هم بين اين آثار و شمايلهايي از اين شخصيتها كه در متون ديگر ما هست ديده ميشد. به طور مشخص ميتوانم به اثري اشاره كنم كه در آن ديوهاي سفيد، زرد و... تصوير شده بودند...
تصاوير كتاب قرار بود به صورت سياه و سفيد منتشر شود و من با اين شرايط نميتوانستم از رنگ استفاده كنم. در قصه اين ديوها با رنگهايشان مشخص شدهاند و بنابراين من كنار آنها اسامي آنها را نوشتم. اين خودش كمك زيادي كرده تا تصوير و نوشته با هم مخلوط شود. اين داستانها واقعا مثل يك شعر هستند. در يكي از آنها دختري است كه قصد دارد تا به عشقش برسد. يك الاغي به آن منطقه رفتوآمد دارد. دختر در شكم الاغ مخفي ميشود و به آن منطقه ميرود. اين مثال را زدم تا توضيح دهم چقدر در اين داستانها همهچيز به هم تبديل ميشود و اينها دست تخيل را براي تصويرسازي باز ميگذارد.
شما خودتان به آن منطقه سفر هم داشتيد؟
نه، اينطور كه در مقدمه يكي از كتابها هم توضيح داده شده آنجا منطقه صعبالعبوري است و مسير زيادي را بايد تا آنجا طي كرد.
در صحبتهايتان به اين اشاره كرديد كه اين قصهها قابليت زيادي براي فيلم شدن دارند. كسي پيشنهاد ساخت فيلم يا انيميشني بر همين اساس به شما نداده است؟
نه كسي نيامده، اما اين قصهها واقعا تصويري است و همهاش تصوير است. شما به اين فكر كنيد اين قصهها را براي بچهها تعريف ميكردند.
در مابقي كارهايتان در اين مدت پروژه ديگري را به اين صورت كار نكرديد؟
نه، كار زياد كردهام اما به اين صورت نبوده است.
به نظر ميرسد بين كار رنگي و سياهوسفيد انتخاب شما بيشتر كار سياهوسفيد باشد؟
كار سياهوسفيد چون سادگي دارد خوب است.
كارهاي رنگي شما هم البته با آن تصوري كه ممكن است از گفتن يك كار رنگي در ذهن ما ايجاد شود، تفاوت دارد؟
من از رنگ استفاده نميكنم تا كارم زيباتر شود. جايي از اين رنگ استفاده ميكنم كه آن رنگ عملكرد داشته باشد. در تصويرسازي بايد به طراحي توجه داشت. حتي تاكيدم اين است كه با دست انجام شود. رنگ هم بخشي از اين طراحي است. با فتوشاپ كه نميشود تصويرسازي كرد.
شما خودتان را بيشتر نقاش ميدانيد يا تصويرساز؟
واقعا براي من تفاوتي ندارد. من به همراه محمدابراهيم جعفري در دانشكده هنرهاي زيبا رشته نقاشي خوانديم. آن موقع حتي رشته گرافيك هم نبود و جز نقاشي انتخابي نداشتم. كيارستمي، مرحوم مميز و آغداشلو هم بودند.
الان هم نقاشي ميكنيد؟
يك سري نقاشي براي خودم ميكنم و شايد سه سال ديگر نمايشگاهي از آنها بگذارم.
يك پروژه جداست؟ در مورد آن توضيح ميدهيد؟
هيچ توضيح بيشتري نميدهم. براي اينكه تا همه بخوانند، ميبينيد هفته ديگر نمايشگاهي از آنها برگزار شد. (ميخندد) سالهاست كه دارم روي ايده اين نمايشگاه فكر ميكنم و از همان موقع شروع به اجراي كارها كردم. به نظر من نقاشي هم تصويرگري است. با اين تفاوت كه در نقاشي، شما قصه خودتان را تعريف ميكنيد ولي در تصويرگري بايد قصه را يكي بنويسد و شما بر مبناي آن كار كنيد. غير از اين در هر دو تركيببندي و رنگ يا قدرت طراحي اهميت دارند. مصالح هر دوي اينها يكي است. من اگر پيشنهاد اين كار نشده بود شايد تصويرهايي كه ديديد را خلق نميكردم. نقاشي و تصويرسازي به اصطلاح از هنرهاي پلاستيك هستند و سروكار همهشان با رنگ، فرم وتناسبات و تركيببندي است، البته به اضافه آن نيتي كه پشتشان است.
واقعا در مورد نمايشگاه نقاشيتان توضيح بيشتري نميدهيد؟
نه نميگويم. متاسفانه چيزهايي هست در اين كشور كه آدم را مجبور ميكند در مورد كارها و پروژههايش حرفي نزند. مثلا من آمدم دستنويس را وارد گرافيك كردم. هنوز زماني نگذشته خطنوشتهها مد شد. من الان اگر توضيح بدهم نقاشيهايم بر چه پايهاي است، ممكن است ماه ديگر يك نمايشگاهي از آن توسط يكي ديگر برگزار شود.
نظرتان در مورد كار بقيه و خصوصا جوانترها در تصويرسازي چيست؟
كلا من كارهاي زيادي نديدم...
خب اينكه هنرمندان در مورد كارهاي يكديگر صحبت نميكنند مرسوم است، اما به نظر من شما در جايگاهي هستيد كه نظرتان در اين مورد حجت باشد و كسي از گفتههاي شما ناراحت نشود؟
واقعا من كارها را تعقيب نميكنم. ممكن است الان و بين نسل جديد كساني باشند كه خوب هستند منتها من چون كارهاي آنها را تعقيب نكردهام و نديدهام، نميتوانم در موردشان حرف بزنم.
نسل قديميتر چطور؟
از كارهاي آنها ديدهام. مثلا فرشيد مثقالي كه كارهايش خيلي خوب است. كارهاي آقاي بنياسدي هم همينطور هستند. منتها در بين جوانهاي امروز من نديدم. اين نديدن تقصير من است نه اينكه آنها كارهايشان ايرادي داشته باشد و من به همين دليل آنها را نديده باشم.
به نظر ميرسد ارتباط شما با مردم و عامه كمي متفاوتتر از ديگر گرافيستهاست؟
بايد هم اينطور باشد. براي كار گرافيك و تصويرسازي اين ارتباط واقعا لازم است. بايد زندگي مردم را ديد.
برخورد اين مردم با شما و آثارتان چطور بوده؟
آنها هم كارها را دوست داشتهاند. مردم خيلي صادقتر هستند. با آنها روراست كه باشيد آنها هم با شما روراست هستند.
برنامه نمايشگاهي ديگري نداريد؟
در ايران نمايشگاهي ندارم.
و خارج از كشور؟
يك نمايشگاه در تورنتو دارم. دو سال پيش يكي داشتم و پاييز امسال هم نمايشگاه ديگري خواهم داشت. نمايشگاهي از كارهاي گرافيكم كه بخشي از آنها هم پوسترهايم هستند. اتفاقا بهتازگي نمايشگاهي از پوسترهايم در موزه هنرهاي مدرن پاريس برگزار شد. همين آثار به مدت سه ماه در نمايشگاهي در موزه جديدالتاسيس رم به نمايشدرآمد. تازگي كارها را از اين موزهها برايم فرستادند. اينجا به درد نمايشگاه نميخورد.
ولي خب شما اينجا ماندهايد و همچنان داريد كار ميكنيد؟
يعني كار نكنم؟
نه منظورم اين نيست. خيليها از ايران رفتهاند يا در واكنش به اين موقعيت كمكار شدهاند؟
من بيشتر دنبال كارهاي فرهنگي هستم و پايم را هيچوقت در سازمانهاي تبليغاتي نگذاشتهام. هيچوقت معتقد نبودم كه بايد هرچه مشتري خواست برايش انجام دهم. براي همين تمام كارهاي گرافيكم بيشتر جنبه فرهنگي دارد. تصويرسازيهايم هم همينطور.
فرض كنيم يكي بيايد و براي يك كار فرهنگي سفارش پوستر بدهد. بعد هم بگويد هزينهاش را نداريم. شما اين كار را برايش ميكنيد؟
بله، اخيرا خانم ميرهادي سفارش پوستري به همين شكل داد. منتها قبلا موزه هم به من سفارش ميداد كه آنها هم دو، سه سالي است ميگويند بودجه نداريم. من كه ديگر براي موزه نبايد مجاني كار كنم.