درباره چند نمايشگاه
برگزار شده در گالريهاي تهران
از طبيعت بيجانهاي واحد خاكدان تا منظرهپردازيهاي عربعلي شروه
بهروز فائقيان
در بخشي از نمايشگاه مرور آثار واحد خاكدان كه با افتتاح گالري ايرانشهر همراه بود دو مجموعه از طراحيها و نقاشيهاي اين هنرمند در تيراژ محدود به مخاطبان ارايه شده بود. اگرچه آثار منتشر شده در اين دو مجموعه به لحاظ كميت امكان مرور جامعتري از فعاليت هنري خاكدان را در اختيار ميگذاشت، اما گزينش آثاري كه در گالري ايرانشهر هم روي ديوار رفتند، سعي داشت تا از دورههاي مختلف كاري اين هنرمند كارهايي داشته باشد و چيزي نزديك به چهار دهه از تجربههاي هنري خاكدان را پيش روي مخاطب قرار دهد.
مرور نقاشيهاي واحد خاكدان از دهه پنجاه شمسي تا امروز كه ميتوانست وسعتي بيشتر از اين را شامل شود، حتي در همين چيدمان مختصر گوياي تجربههاي متفاوت و گاه متناقضنماي هنرمند است. مسيري كه او با آغاز فعاليت جدياش در دهه ۵۰ پيش گرفته بهوضوح رگههايي انتزاعي دارد و در فضايي ميانذهني پرداخته ميشود. هنرمند در اين دوره بيش از هر چيز بر سازماندهي عناصر بصري و مولفههاي مدرنيستي تمركز دارد و در اين ميان تعدادي از كولاژهايش بيشتر معرف اين رويكرد هستند.
خاكدان در ادامه فعاليت هنرياش اما تا حدي رويكردي نامتعارف و پرسشبرانگيز را پي ميگيرد؛ او بر خلاف مسيري كه از خلال شناخت و تجربههاي واقعگرايانه به برداشتهاي شخصيتر منجر ميشود، كار خود را با انتزاع آغاز ميكند و هر چه پيشتر ميرود، به ساختارهايي فيگوراتيو و مبتني بر عينيت نزديك ميشود. گزينش عناصري از تعاريف معماري و تقسيمات مبتني بر پلانبنديهايي از اين نوع در پي تجربههاي انتزاعي او به دورهاي ديگر از فعاليت هنري او تبديل ميشود. خاكدان در اين تجربهها عناصري واقعنما را در فضا و پسزمينه ذهني قرار ميدهد و به اين ترتيب فاصله خود از انتزاع را بيشتر ميكند.
خاكدان در دورهاي ديگر و متاثر از سالهاي جنگ در دهه ۶۰، به خلق آثاري روي ميآورد كه بيشتر از هرچيز اضطرابها و عواطف دروني او را نشان ميدهند و در ميان همه تجربههاي او تا به امروز بيشترين نسبت را با واقعگرايي دارند؛ اگرچه او با وارد كردن عناصر و چيدمانهايي ذهني بازهم تاكيد ميكند كه تاثير و تاثرات دروني او از رويدادها و وقايع اصل و انگيزه اوست.
خاكدان با همه اينها هرگز و در هيچ يك از دورههاي فعاليت هنرياش، آنچنان در قيد اصول و دريافتهاي بازنمايي نميماند كه بتوان هنرمندي واقعگرا يا واقعيتپرداز به حسابش آورد؛ خاكدان در همه اين تجربههايگاه متناقضنما نشان ميدهد كه دريافتهاي حسياش بيشتر از هر چيز او را به چگونگي ساختار نقاشيهايش ميرساند.
با اين وجود آنچه در مسير فعاليتهاي هنري خاكدان بيشترين نمود را پيدا كرده نقاشيهايي است كه در طول سالهاي فعاليتش بيشتر بر آنها متمركز بوده و بهطور كلي ميتوان زير عنوان «طبيعت بيجان»ها نامگذاريشان كرد. طبيعت بيجانهايي كه در تمام اين سالها و در همراهي با تجربههاي خاكدان در زمينه طراحي صحنه و دكور، جهان ذهني هنرمند را به شكلي منحصر بهفرد براي مخاطبانش نشانهگذاري كرده است.
دريافتهاي حسي پزشكيان از طبيعت
مجموعهاي از نقاشيهاي ساغر پزشكيان كه در گالري ماه به نمايش درآمد، همچنان در تداوم نگاه طبيعتگرايانه آشناي او شكل گرفته؛ اما عناصر برگرفته از طبيعت در اين نمايشگاه براي هنرمند حكم منابع بيپايان فرم و شكل و البته رنگ است. بر اين اساس شكلهايي كه او از جهان اطرافش گزينش كرده به كاراكترهاي اصلي نقاشيهاي او تبديل شدهاند؛ شكلهايي كه به سادگي در بخشي از يك تنه يا ديتيلهايي از شاخ و برگ يك درخت خلاصه ميشوند. نقاش در انتخاب ديتيلها نشان ميدهد كه به ريتم و حركت هم بياعتنا نيست و با تمركز بر ريتم خواه در نحوه چيدمان انداموارههاي گياهي و خواه پيچوتابهاي طبيعي تنه و شاخ و برگ درختان ديناميسم و پويايي شكلي- حركتي را در اغلب نقاشيهاي اين مجموعه دنبال ميكند.
اما همه اينها با هارمونيهاي رنگي مختص هريك از نقاشيهاي پزشكيان است كه جان ميگيرند، رنگگذاريهايي پر از حساسيت و الهامگرفته از حس لحظه كه از اين جهت خصلتي امپرسيونيستي به نقاشيهاي او ميدهند بيآنكه مشخصا بتوان آثار او را بسان نقاشيهاي اين مكتب بهطور كامل وفادار به اتمسفر و حس و حال لحظهاي و متغيرهاي فضا دانست.
در نقاشيهاي او لايههاي رنگي با دقت بر هم مينشينند و نور، سايه و بافت، همه و همه از طريق همين لكهگذاريها آشكار ميشوند. طيفهاي متعدد رنگي در نقاشيهاي پزشكيان بهطور مشخص جلوههاي حسي فضا را منعكس ميكنند تا جايي كه نور و سايه و حتي نيم سايهها بيش از آنكه در مسير عمق نمايي پيش بروند در خدمت هارموني و همانطور كه پيشتر گفته شد، حس و حال آني و لحظهاي فضا در ميآيند. پزشكيان با وجود اينكه از كنار فضاهاي منفي يا پسزمينههاي اغلب اين نقاشيها بهآساني ميگذرد، اما در ساختوساز شكلها و عناصر اصلي اين هارمونيهاي چشمنواز را با دقت و حساسيت ميسازد و به نظر ميرسد تجربههاي بيشتر از دو دهه گذشته و البته آموختههايش از جواد حميدي، استاد فقيدش، او را در پرداختن به چنين جلوههايي ياري ميرساند.
به اين ترتيب پزشكيان نشان ميدهد كه در مسير نقاشي فيگوراتيو و تا اندازهاي مبتني بر سنتهاي نقاشي، تجربههاي شخصيتري را دنبال ميكند.
منظرهپردازيهاي عربعلي شروه
نمايشگاه نقاشيهاي منظره هنرمند فقيد عربعلي شروه در گالري هور بخشي از تجربههاي هنري او را در كنار فعاليت جدياش در زمينه توليد محتواي آموزشي براي هنرجويان نقاشي مرور ميكرد. براي شروه كه سالهاي زيادي درگير تاليف كتابهاي آموزشي نقاشي بوده، مطالعه و مشاهده آثار هنرمندان بزرگ جهان ناگزير بر زيباييشناسياش موثر افتاده است. شروه در نقاشيهايش تا اندازه زيادي به سنتهاي منظرهپردازي وفادار ميماند. او نقش ناظر – هنرمند را در منظرهها (به معني وسعتي كه مورد نظاره واقع شده) حفظ ميكند و جغرافياي معين و ملموسي را در چشماندازهايش به تصوير ميكشد؛ همين يكي از خصلتهاي ويژه آثار او است. موقعيت و نقطه قرار گرفتن ناظر در اين جغرافيا بهوضوح قابل شناسايي است و به آساني ميتوان ديد كه او براي نقاشي كردن مثلا در معبري كوهستاني يا بر يك تختهسنگ مستقر شده است. شروه از اين طريق موفق ميشود بيننده را در اتمسفر بصري خود از مشاهده چشماندازها شريك كند.
شروه در كمپوزيسيونهاي منظرههايش به همان اصالت جغرافيا وفادار ميماند؛ از اين جهت كادرهايي كه او برميگزيند عموما مديومشاتهايي هستند كه دغدغه انعكاس مختصات فضاي پيش رويش را دارند. به اين ترتيب بازنمايي چشماندازها كه ميتوانند تا اندازه زيادي انعكاسدهنده ويژگيهاي اقليمي هم باشند به دغدغه اصلي شروه در منظرهها تبديل شده است. شروه در يك نگاه، تلاش ميكند دريافت حسي خود از فضا را در منظرههايش وارد كند و از سوي ديگر با كنترل اين احساسات انعكاس وفادارانه مختصات طبيعي را دنبال ميكند. او در وجه نقاشانه هم با بياني ناتوراليستي سعي در ثبت بيكموكاست اما حسي منظرهها دارد. به نظر ميرسد كمپوزيسيونهاي او اغلب حاصل گزينشي اوليه از حدود و ثغور چشماندازها باشد تا نتيجه جابهجايي و دخل و تصرف در عناصر درون كادر. اما وسواس و دقت عمل او در فضاي رنگي و نزديك شدن به اتمسفري است كه مجموعه عناصر پيش رويش را در آرايشي طبيعي و به زعم او بدون نقص يا اصيل كنار هم نشانده است.