نگاه نشريه پاليتكيو به چالشهاي جهان در صورت رياستجمهوري دونالد
ترامپ به دنبال ماجراجويي
با ايران نيست
انتخابات رياستجمهوري امريكا به مهيجترين ماجراي سياسي و قابل تعقيب در سطح بينالمللي بدل شده است. از يكسو هيلاري كلينتون به عنوان نامزد احتمالي نهايي دموكراتها قد علم كرده است و از سوي ديگر هم دونالد ترامپ، مردي كه خود را نامزد جمهوريخواهان ميداند اما در داخل اين حزب هم نگاههاي بسياري با وي همراستا نيستند. هيلاري كلينتون، بانوي سابق امريكا و زني كه سالهايي را در جامه وزير امور خارجه امريكا گذرانده بهانههاي بسياري براي ايرادگيري از ترامپ دارد اما در چند روز اخير و بهخصوص در سخنراني وي در سانديگو كه پنجشنبه شب انجام شد، هيلاري تمركز خود را بر ترساندن عمومي از روي كارآمدن مردي قرار داد كه به گفته وي نميتواند رهبري براي جهان آزاد باشد. هيلاري كلينتون در اين سخنراني، اظهارات ترامپ را به شكل خطرناكي نامتوازن خواند و خود را جايگزيني مطمئن با ذهني منطقي و متعادل براي اين ميليونر خواند. هشدارهاي هيلاري كلينتون به جملات ساده محدود نشد و در ادامه گفت: ترامپ نه فقط مهيا نيست بلكه نامناسب براي شغلي است كه به علم، ثبات و مسووليتپذيري بسيار نياز دارد.
نشريه پاليتكيو در تازهترين نوشتار تحليلي خود به اين سوال پاسخ داده است كه ريسكهاي جهاني كه رياستجمهوري ترامپ به بار خواهد آورد، چيست؟ كمپين ترامپ و موضعگيريهاي وي تاكنون سوالهاي بسياري را به وجود آورده است. سوالهايي از اين دست: آيا رييسجمهور ترامپ نيروهاي زميني را براي مبارزه با داعش اعزام خواهد كرد؟ وي به تقابل با پوتين روي خواهد آورد يا اجازه ميدهد رييسجمهور روسيه راه خود را برود؟ آيا مكزيك را تحريم ميكند؟ آيا جزيره مصنوعي چينيها در درياي جنوب را بمباران خواهد كرد؟ آيا به تجارت با چين پايان ميدهد؟ آيا به كره شمالي يا ايران حمله ميكند؟ آيا توافقنامههاي تجاري موجود را از ميان خواهد برد؟ آيا امريكا را از حلقه ناتو خارج ميكند؟ آيا از قرضهاي امريكا به عنوان وزنهاي براي مذاكره استفاده خواهد كرد؟ هر كدام از اين اقدامها يا مخلوطي از همه آنها چه تهديدي براي امريكا خواهد بود؟
نويسنده اين مطلب در ادامه با اشاره به اينكه تلاش كرده است چالشهاي پيشروي ترامپ و همچنين چالشهايي كه پاسخهاي وي به هر كدام از اين بحرانها به وجود خواهد آورد را پيشبيني كند، نوشت: حتي ترسيم نتيجه راهكارهاي ترامپ براي هركدام از بحرانهاي جهاني هم كار سادهاي نبود و به خودي خود يك چالش به حساب ميآيد؛ چرا كه دونالد ترامپ عادت دارد در كمپين خود و در سخنرانيهاي انتخاباتي موضوعي جملههاي شرطي براي همه سناريوها و پروندههاي روي ميز به كار ببرد. همين مساله پيشبيني اينكه وي درصورت راهيابي به كاخ سفيد دقيقا چه راهكاري را در پيش ميگيرد، سخت ميكند. هم كلينتون و هم ترامپ كانديداهايي مبهم هستند اما حضور كلينتون در وزارت امور خارجه امريكا و سابقهاي كه وي از خود در آن دوره باقي گذاشته است تا حدودي ميتواند به درك و حتي پيشبيني اقدامهاي وي در حوزه سياست خارجي كمك كند. وي همچنين در راستاي شفافسازي مواضع انتخاباتي خود در كمپين به راه افتاده، وبسايتي دارد كه در آن جزييات تمام راهكارهاي مدنظرش براي پروندههاي مهم بينالمللي را قيد كرده است. ترامپ هيچ سابقهاي در حوزه سياست خارجي ندارد و البته كه تاكنون هم اظهارنظرهاي بسيار محدودي درخصوص برنامههاي خود داشته است. از سوي ديگر پاسخ به اين سوال كه احتمالا چه كساني به كمپين هيلاري ميپيوندند هم بسيار آسانتر از پاسخ دادن به همين سوال در خصوص ترامپ است. در مساله مواجهه با مشكلات هم، موضع ترامپ سريعتر از كلينتون تغيير ميكند. هيلاري نيز پرش از اين موضع به آن موضع بسيار دارد اما در مقايسه با ترامپ، چرخشهاي وي آرامتر صورت ميگيرد و البته كه جزييات اين چرخشها را هم در نظر گرفته است. در اين حوزه ترامپ بيشتر شبيه يك شعبدهباز عمل ميكند و در كسري از ثانيه چرخش موضع ميدهد. در بسياري از موارد هم به نظر نميرسد كه علاقهاي به توضيح درخصوص دلايل تغيير رويكردش داشته باشد. يك سوال اين است كه آيا ترامپ واقعا ميخواهد تمام مسلمانان را از ورود به امريكا باز دارد؟ اين يك احتمال است و البته يك پيشنهاد. سوالي كه به وجود ميآيد اين است كه آيا اين ممنوعيت قانوني است؟ چگونه ميخواهد اين مساله را اجرايي كند؟ هنوز پاسخهايي به اين سوالها نداده و به نظر هم نميرسد كه حاميان وي به خلأ پاسخگوييهاي وي فكر هم بكنند. به نظر ميرسد كه ما براي رسيدن به تمام پاسخها بايد اين نكته را مدنظر داشته باشيم كه فلسفه «اول امريكا» ترامپ شبيه به چراغ راهنماي وي درخصوص تمام مسائل عمل خواهد كرد.
معناي رياستجمهوري ترامپ براي جهان چيست؟
ترامپ جهان را با ايدئولوژي پيش نخواهد برد و به نظر هم نميرسد كه يك ايدئولوژي واحد داشته باشد. او مردي است كه عكسالعملهاي احساسي دارد، استراتژيستي مشتاق بازي حاصل جمع صفر است و يك تاجر تمامعيار. وي با مشكلات با اين رويكرد كه امريكا تنها سوپرقدرت موجود در جهان است كه بايد بخشنده باشد و مسووليتهاي بيشتري را به نسبت بقيه بپذيرد، روبهرو نخواهد شد. در همين راستا سهم كمتري از اجراي مسووليتها را به بقيه نميدهد و سهم بيشتر را براي امريكا كنار بگذارد. ترامپ هيچ دليلي نميبيند به عنوان رييسجمهور امريكا صبوري از خود نشان دهد. شماره يك بودن به اين معني نيست كه بايد هميشه نقش اول در اجرا و تامينكننده تمام نيازها را هم بازي كرد. همهچيز به برنده شدن بازميگردد. به شكل خلاصه ميتوان گفت كه ترامپ احتمالا سياست خارجي امريكا را به شيوه خاص خود بازترسيم خواهد كرد.
نويسنده در ادامه اين مطلب با اشاره به اينكه فكر نميكند ترامپ رييسجمهور شود، مينويسد: جبهه دموكراتها متحدتر هستند و به نظر ميرسد كه منطق هيلاري ميتواند آراي كافي را براي پيروزي وي رقم بزند. تهديد هستهاي نيز كه در سرليست ترسهاي بسياري قرار دارد در حقيقت يك خط قرمز مشخص شده است: شايد خود ترامپ هم ثبات چنداني نداشته باشد اما جهان روزهاي جنگ سرد، بحران موشكي كوبا را پشت سر گذاشته است. با اين همه هيچ كدام اينها به اين معني نيست كه ما ميتوانيم از عهده ريسكهاي ناشي از سياست خارجي وي در صورت پيروزياش برآييم. پيروزي وي تا اين مرحله يك پيام دارد كه نظر ميليونها امريكايي را جذب كرده است و نبايد فراموش كنيم كه براي كانديداهاي رياستجمهوري امريكا در آينده از هركدام از دو حزب آسان نخواهد بود كه فرمولي را كه وي براي انتخابات ارايه كرد، فراموش كنند يا به حاشيه برانند. حتي اگر ترامپ در ميانه مسير كم بياورد هم رويكرد امريكا اول وي در حوزه سياست خارجي بايد مورد بحث و بررسي دقيق قرار بگيرد و اگر وي بتواند از معركه سالم بيرون بيايد هم اجراي سياست خارجي با نگاه امريكا اول حتي توسط خود ترامپ هم آسان نخواهد بود.
در زير ليستي از اصليترين ريسكهايي كه حضور ترامپ در كاخ سفيد براي سياست خارجي به بار خواهد آورد به چشم ميخورد و البته برخي از آنها جاي نگراني ندارد.
1- ناگهان تيري از تاريكي
روساي جمهور حتي با بهترين برنامهريزيهاي انجام گرفته هم با توفانهاي ناگهاني روبه رو ميشوند. اين توفان براي بيل كلينتون جنگ در يوگسلاوي بود. براي جورج بوش ماجراي يازدهم سپتامبر و براي اوباما بهار عربي، جنگ در سوريه و بحران در اوكراين بود. بهترين راه براي مديريت اتفاقهاي غيرقابل پيشبيني چيست؟ باراك اوباما در يك نشست غيررسمي با خبرنگاران در سال 2014، داكترين سياست خارجي خود را اينگونه تشريح كرد كه وي به دنبال كارهاي احمقانه و وخيمتر كردن اوضاع نيست. به گفته هيلاري كلينتون اين برداشت يا رويكرد در سياست خارجي، قاعدهاي چارچوبدار نيست اما ميتواند به روساي جمهور كمك كند كه شرايط بد را بدتر نكنند. درخصوص ترامپ، خطرناكترين ريسك زماني احساس خواهد شد كه وي بخواهد بحراني را مديريت كند كه هيچكس آن را جدي نميگيرد و يا آن را بحران نميخواند. اين بحران ميتواند از ناحيه چين، پوتين، كره شمالي، حملات سايبري تروريستها يا هرچيز ديگري باشد. به عنوان يك كانديدا كه ترامپ عاشق غافلگير كردن است. به نظر نميرسد وي تمايلي به صبر استراتژيك داشته باشد. بنابراين به نظر ميرسد كه ترامپ در مقابل بحرانهاي ناگهاني نيز عكسالعملهاي تند و ناگهاني نشان دهد و اين اقدام ميتواند منجر به تشديد تنش شود يا حتي متحدان امريكا را هم غافلگير كند. جدا از ريسك اينكه دقيقا در دل بحران چه اتفاقي رخ خواهد داد، اين رويكرد ترامپ ميتواند ريسكهاي ديگري هم به بار آورد؛ ريسكهايي كه حتي بدون وجود خود بحران هم حضور دارند. سياست خارجياي كه مبتني بر غافلگيري باشد ميتواند به سياستمداران و تعداد معدودي از شهروندان حس قدرتورزي را بدهد اما ميتواند رقباي امريكا و همينطور دشمنان اين كشور را هم به آزمايش كردن نيتهاي امريكا وادارد تا بفهمند كه واشنگتن در برابر كدام اقدامها عكسالعمل خاصي از خود نشان خواهد داد و در برابر چه مواردي سكوت خواهد كرد. يك سياست واحد و شفاف و نتايج قابل پيشبيني به شكل دادن رفتار بازيگران بد در سطح بينالمللي كمك ميكند اما ارسال سيگنالهاي مختلف و شوكهاي بزرگ از سوي ديگر ميتواند ريسك اشتباههاي محاسباتي را در تمام طرفهاي درگير افزايش دهد.
2- دلار
امريكا در حد قابل توجهي از باقي ماندن دلار به عنوان ارز رايج در سطح جهاني منتفع شده است. دلار از هر توفاني جان سالم به در برده و به بازماندهاي سالم از تمام بحرانها شهرت دارد و دليل آن هم اين است كه سرمايهگذاران و دولتهاي ديگر كشورها به اين قطعيت رسيدهاند كه دلار ارزش ثابتي دارد كه آن را به يك ذخيره مطمئن تبديل ميكند. اين مساله نرخ تقاضاي بينالمللي براي دلار را بالا برده، تورم را در كنترل قرار داده، نرخ سودهاي امريكا را پايين نگه داشته و همه اينها در حالي صورت ميگيرد كه دامنه بدهيهاي امريكا توسعه يافته است. يك سياست خارجي غيرقابل پيشبيني كه ميتواند محصول دولتي باشد كه به غافلگيري علاقهمند است، يا فرمانده كل قوايي كه چندان عاقلانه رفتار نميكند ميتواند اين اطمينان به دلار را در چشم بر هم زدني تخريب كند. از اين بدتر هم اين است كه صدور هر نشانهاي از سوي امريكا مبني بر اينكه اين كشور عمدا از پرداخت بدهيهاي خود سرباز ميزند، ضربهاي خواهد بود كه جبران آن ممكن نيست. اين اتفاق ميتواند دولتهاي بيگانه را به تكاپو براي يافتن يك جايگزين وادار كند. به نظر ميرسد كه ترامپ چندهفته پيش درس خوبي در اين خصوص گرفت. زماني كه وي وادار شد بلافاصله حرف خود را مبني بر اينكه شايد لازم باشد امريكا در خصوص بدهيهاي خود دوباره مذاكره كند پس بگيرد. البته اين جنس تحريم همراستا و همخوان با چهره شلخته و نامنسجمي است كه ترامپ از خود نشان داده است. اين شك و ترديدها همزماني كه شكل گرفتند به راحتي پاك نخواهند شد.
اظهارنظرهايي از اين دست براي يك كانديداي انتخابات رياستجمهوري هم مخرب است چه برسد به يك رييسجمهور. هيچ فرد ديگري در داخل ايالات متحده در خصوص بدهيهاي امريكا در جهان اظهاراتي را كه ترامپ تاكنون داشته، بر زبان نياورده است. نتيجه اين اظهارنظر ترامپ زماني ترسناكتر ميشود كه به اين حقيقت توجه كنيم كه در حال حاضر جايگزين ديگري براي دلار وجود ندارد. سرمايهگذاران در حال حاضر توانايي تكيه بر يورو را ندارند. سيستم مالي چين هم در حال حاضر بسيار عقب افتاده است و توان نظامي چين هم به اندازهاي نيست كه بتواند از تبديل شدن يوآن به ارز رايج در سطح بينالمللي حمايت كند. با در نظر گرفتن تمام اين مسائل، تقاضا براي دلار فعلا بالاست اما جستوجوها براي يافتن جايگزين آن هم ادامه خواهد داشت و البته كه رياستجمهوري ترامپ هم ميتواند اين مسير را تسهيل كند.
3- ائتلافها و نهادهاي تحت رهبري امريكا
دولت باراك اوباما بسياري از متحدان امريكا را سرگردان كرده است. متحداني كه ديگر نميدانند امريكا به دنبال چه جنس رهبري بر ائتلافهاي موجود است و بالاتر از اين چه توانايي براي اين رهبري دارد. متحدان اروپايي امريكا نميدانند كه امريكا چه نقشي در خاورميانه بازي خواهد كرد يا اينكه تا كجا براي مهار تهديدهاي روسيه پيش خواهد رفت. هم اسراييل و هم عربستان سعودي مطمئن نيستند كه امريكا در گذر زمان به تهديدهاي برآمده از دل خاورميانه چه پاسخي خواهد داد. اصليترين نگراني(ادعايي) آنها هم از جانب ايران است. بسياري از همسايگان چين از سياست گردش به سمت آسياي اوباما، تلاشهاي وي براي همكاريهاي فراقارهاي، توافقنامههاي تجاري هنگفت خرسند شدند اما باقي ماندن امريكا به عنوان يك قدرت در صحنه بينالمللي با توجه به توسعه چين اين روزها به يك ترديد جدي بدل شده و البته كه نگاهها و رويكردهاي ترامپ به مساله تجارت جهاني بر همگان مشخص و مبرهن است.
در جهان هر روز آشفتهتر از ديروز، امريكا به متحد نياز دارد. بسياري از سخنان ترامپ در كمپينهايش عملا احياي اعتمادي را كه اوباما از دست داد، سخت ميكند. اظهارات ترامپ در اين خصوص كه متحدان امريكا در ناتو اهل سواري مجاني گرفتن هستند نميتواند به توسعه رابطه امريكا با اروپا منتهي شود. تهديدهاي وي به اعمال تعرفه بر رابطه تجاري با ژاپن و مكزيك هم شهروندان و هم قانونگذاران در اين كشورها را خشمگين و تحريك كرده است. ادعاي ديوار كشيدن در مرز جنوبي امريكا ميليونها نفر از مردم امريكاي لاتين را ناراحت كرده است. پيشنهاد وي مبني بر اينكه مسلمانان بايد از ورود به امريكا منع شوند، نميتواند به تقويت و توسعه رابطه امريكا و جهان اسلام يا دولتهاي آنها منتهي شود. اينكه ترامپ در ميدان عمل هم شعارهاي دوره رقابتهاي انتخابات را پياده كند يك مساله است اما مساله اصليتر اين است كه شك و ابهامي كه وي ايجاد كرده بسياري از متحدان را به اين دودلي انداخته است كه هركدام از آنها در قالب يك كار دسته جمعي چه مسووليتهايي را بايد و ميتوانند قبول كنند. برخي از آنها ممكن است ريسكهايي كنند و انتظار حمايتهايي از امريكا را داشته باشند كه هرگز فرانرسد. متحدان امريكا بايد بدانند كه آيا امريكا ميخواهد همچنان نقش رهبري را كه تاكنون داشته بازي كند يا اينكه تنها براي منافع ملي خود ميجنگد؟ آيا آنها بايد از اين پس به اين حقيقت عادت كنند كه انتظار امريكا را در تمام پروندهها نكشند؟ رايدهندگان امريكايي نيز ظاهرا در خصوص ارزش نقش رهبري امريكا دچار دوگانگي و تناقض هستند. آيا برخورداري از يك نقش فعال در عرصه بينالمللي ميتواند امريكا را امنتر سازد يا چنين نقشي هم امريكا را ضعيف و هم فقير ميكند؟ ترامپ هيچ پاسخ مشخص و شفافي براي اين سوالهاي بنيادين ندارد. يكي از كشورهايي كه از ابهامآفرينيهاي ترامپ بهره ميبرد، چين است. متحدان امريكا در آسيا چين را محكمتر از قبل در آغوش خواهند كشيد. انگليس و آلمان هم براي حفظ اوضاع اقتصادي خود دست به رويكردي مشابه خواهند زد.
4- تجارت
براي مدت زمان طولاني شركاي تجاري امريكا در سطح بينالمللي همان اندازه مهم بودهاند كه متحدان نظامي اين كشور. خودكامگي ترامپ كه به رويكرد وي در مذاكرات تجاري بدل شده است، ميتواند شركاي بالقوه تجاري از جمله شركاي فعلي امريكا را به سمت چين سوق بدهد. اگر ترامپ برنده انتخابات باشد، پال رايان، رييس مجلس نمايندگان امريكا حمايت كافي در مجلس نمايندگان براي تصويب بزرگترين توافقنامه تجارت آزاد كه تاكنون توسط امريكا مورد مذاكره قرار گرفته را نخواهد داشت. هم برني سندرز و هم دونالد ترامپ در كمپينهاي انتخاباتي خود تاكيد كردهاند كه تجارت فرصتهاي شغلي را ميسوزاند. مخالفت با مساله تجارت از سوي دموكراتهاي طرفدار جريانهاي كارگري امر تازهاي نيست اما شدت گرفتن صداي اعتراضها به اين مساله از سوي محافظهكاران به حمايتهاي سنتي از جامعه تجار و بازرگانان پايان داده است. شراكت فراقارهاي ميان امريكا و اروپا در حال حاضر هم به قايقي ميماند كه تقريبا به ناكجاآباد ميرود. حمايت افكار عمومي امريكا از اين رويه از 53درصد در سال 2014 به 18درصد در سال جاري رسيده است. با توجه به اظهارنظرهاي بسيار تند ترامپ به نظر نميرسد كه هيچ دولتي بخواهد سرمايه سياسي خود را خرج تجارت با ترامپ كند.
5.- تروريسم
نكته آخر اين است كه رياستجمهوري ترامپ ميتواند امريكا، شهروندان آن و سرمايههاي اين كشور را به هدفي جذاب و فريبا براي القاعده، داعش و ديگر گروههاي تروريستي بدل كند. تقريبا ميتوان گفت كه هيچ چيز تازهاي در خصوص حملات تروريستي و عملياتهاي احتمالي تروريستي عليه منافع امريكا وجود ندارد. بيل كلينتون، جورج بوش پسر و دولت باراك اوباما همگي با همين مشكل روبهرو بودهاند. اما سياستهاي ضداسلامي ترامپ ميتواند شبه نظاميان را بيش از پيش تحريك كند تا از اهداف نرمتر و قابل دسترستر در اروپا دستبرداشته و به فكر حمله بزرگي به امريكاي تحت رهبري ترامپ بيفتند. نظاميان امريكا در خارج از اين كشور، تجار و توريستهاي امريكايي نيز ميتوانند بيش از گذشته در خارج از خاك امريكا هدف قرار بگيرند. ديگر اقدامهاي ترامپ هم ميتواند مسير دستيابي نظاميان به منابع مالي و همچنين يارگيريهاي بيشتر را هموار كند. علاوه بر اين دخالت بيشتر و خشنتر در خاورميانه هم ميتواند بر آتش اين معركه بيفزايد. تعيين زمان و مكان غرش تروريستها غيرممكن است اما يك مساله قطعي وجود دارد و آن هم اين است كه رويكردهاي ضداسلامي ترامپ امريكا را كمتر امن خواهد كرد.
آنچه نبايد در خصوص آن نگران بود:
رابطه امريكا و چين: در حال حاضر ترسي وجود دارد مبني بر اينكه اظهارات ضدچيني ترامپ ميتواند به تشديد تنش در رابطه با كشوري منتهي شود كه اصليترين و خطرناكترين رقيب امريكا هم در حوزه نظامي و هم اقتصادي است. اما اين مساله آنگونه كه به نظر ميرسد هم خطرناك نيست. رييسجمهور بعدي چه ترامپ باشد و چه كلينتون، دو منفعت اصلي در رابطه با چين خواهد داشت. نخست آنكه رهبران چين در حال حاضر تمركز خود را بر پيشبرد پروسه اصلاحات كلان اقتصادي گذاشتهاند. اصلاحاتي كه ميتواند چين را از كشوري صرفا صادركننده به قدرتي در عرصه نوآوري بدل كند. موفقيت اين اصلاحات به توانايي پكن در پرهيز از تنشهايي كه ميتواند تاثير منفي بر اقتصاد داشته باشد، بستگي دارد. حتي اگر رييسجمهور امريكا محرك اين تنشها باشد باز هم چينيها تلاش خواهند كرد از اين معركه دور بمانند. دومين مساله اين است كه به نظر ميرسد كاهش رشد اقتصادي در چين تحت كنترل است و رييسجمهور اين كشور هم به قدرت خود اطمينان داد. اظهارات ترامپ در اين خصوص كه ژاپن و كره جنوبي بايد در مسير تامين امنيت خود مسووليت بيشتري را بر عهده بگيرند بر اطمينان چينيها ميافزايد. اين مساله باعث ميشود تا رييسجمهور چين به دنبال خلق مورد اورژانسي براي خود در حوزه سياست خارجي نباشد. حتي اگر ترامپ تلاش كند در رابطه با چين هم تنشهايي ايجاد كند، مسائل گفته شده در بالا باعث ميشود تا چين به اندازهاي از خود خويشتنداري و عقلانيت نشان دهد و به جهان ثابت كند كه اين امريكا است كه در رابطه دو كشور تنشآفريني ميكند.
ژئوپولتيك آسيا: چين تنها كشوري نيست كه در ميانه پروسه اصلاحات اقتصادي قرار دارد. شينزو آبه از چين و نارندرا مودي از هندوستان هم ترجيح ميدهند از تنشهاي بيدليل با چين كه سرعت رشد آنها را بگيرد، پرهيز كنند. مساله درياي چين جنوبي همچنان ميتواند سوژه بحراني باشد كه بايد مدنظر قرار بگيرد اما مساله اميدواركننده اين است كه فيليپين، ويتنام و مالزي نميتوانند از عهده تنش با پكن برآيند. رهبران تمام اين كشورها گاهي براي تامين اهداف كوتاهمدت سياسي غرولندهايي ميكنند اما همگي ميدانند كه تنش واقعي در راستاي تامين منافع هيچ كدام نخواهد بود. ترامپ و رييسجمهور جديد فيليپين وجوه مشترك بسياري با هم دارند و ميتوانند رابطه مستحكمي ميان دو كشور برقرار كنند. رهبران كشورهاي آسيايي با دقت عملكرد ترامپ را زيرنظر دارند اما ترس از تنش در اين رابطه بيمعنا خواهد بود.
ايران: آيا ترامپ جرقه تنش با تهران را خواهد زد؟ در ماه آوريل، ترامپ در نشست آيپك كه اصليترين لابي اسراييليها در امريكا است، گفت كه اولويت نخست آن كنار زدن توافق هستهاي با ايران است. اين اظهارنظر اگر در تناقض آشكار و مستقيم با ديگر اظهارات وي در خصوص ايران نبود، منطقيتر به نظر ميرسيد. در حال حاضر و در اين مقطع انتقاد كردن از توافق هستهاي با ايران، به ترامپ اين اجازه را ميدهد كه هم به رييسجمهور و هم به هيلاري كلينتون در خصوص امضاي اين توافق و پذيرش آن حمله كند. اما زماني كه وي مقابل آيپك نايستاده است، ايران يكي از ماجراجوييهايي نيست كه ترامپ به دنبال تجربه آن باشد.
امريكايي كه قدرتمند نخواهد شد
نويسنده اين مطلب در پايان مينويسد: دونالد ترامپ خود را مردي نشان ميدهد كه توانايي احياي بازوهاي سياست خارجي امريكا را دارد. مردي كه ميگويد ميتواند كساني را به حاشيه براند كه معتقد هستند رهبري يك كشور هم نيازمند صبوري، نظم، بخشندگي و قوه تخيل است و هم نيازمند بازوي آهنين و نظامي. ترامپ ميخواهد قدرت امريكا را بازگرداند بدون آنكه مولفههاي مقدماتي اين قدرت را بداند. او به جهاني با حاصل جمع صفر اعتقاد دارد و جهاني كه ميان برندهها و بازندهها، خوب و بد، زحمتكشها و مفتخورها، ما و آنها قسمت شده است. اما حقيقت اين است كه سياست «اول امريكا»، امريكا را قويتر نخواهد كرد. اين سياست دوستان را متفرق و دشمنان را تقويت ميكند. اين سياست به منافع اقتصادي و تجاري امريكا ضربه ميزند. نهادهايي را كه امريكاييها و متحدان آنها از خاكسترهاي جنگ جهاني دوم بيرون كشيدند نيست و نابود ميكند. اين سياست اين ترديد را در دل همه به وجود خواهد آورد كه امريكا در سطح جهاني حافظ چيست؟