راه ديگر، دري ديگر
سيد علي ميرفتاح
ميگويند به خاطر سربي كه قاچاقچيهاي متقلب در ترياك داخل كردهاند كلي آدم مريض شدهاند و رو بهموت شدهاند، هشت نفر هم به رحمت خدا رفتهاند. در كراك و شيشه هم ناخالصيهايي وجود دارد كه مصرفكنندهها را به ديار باقي ميفرستد.
به ديار باقي هم نفرستد، در همين ديار فاني دمار از روزگارشان درميآورد. ظاهرا به دليل مصرف مشروبات الكلي هم عدهاي به مرگ و مرض مبتلا شدهاند. يكي گفت «فلاني» 50 سال «عمل» داشت، هيچوقت به اين خفت و خواري كه عمليهاي الان ميافتند، نيفتاد. گفتم عمل هم بود، عمل قديم... زمان قديم قاچاقچيها هم بالاخره مرام و آييني داشتند كه بد به بدشان اضافه نميكردند.
خود اينكه يكي مواد مخدر يا مسكرات قاچاق كند بد است اما بدتر اين است كه يكي در اين بد، نامردي و نامردمي كند و كثافت و آشغال به جنسش درآميزد. يك وقتي هست كه شيرفروش به شيرش آب ميبندد، يا بقال ماست ترش دست مشتري ميدهد، ميشود رفت شكايت كرد يا نهايت ميشود رفت سراغ يك بقال ديگر. اما عملي بختبرگشته به كجا برود و از كه، به كه شكايت كند؟ اگر از اين قاچاقچي جنس بد گرفت، قاچاقچي جنس خوبفروش از كجا پيدا كند؟ اين است كه ميگويند قاچاقچي نامرد، از هر نامردي نامردتر است...
اما اينطوري كه من رياكش ملت بزرگوار را ديدهام، تحتتاثير آموزههاي رسانهها و به خاطر تصويري كه صداو سيما و آيينه عبرت برايشان ساختهاند، خيلي عجيب و غيرواقعي است.
توي تاكسي و در دورهميهاي فاميل تا خبر مرگ و مير معتادان را ميشنوند، ميگويند: «به درك؛ تا ميميرند از اين جماعت بميرند. اصلا حيف سرب و حيف سم. بايد اينها را دسته دسته ببرند دم دريا و بريزندشان توي آب. يا بايد ببرندشان شورآباد و عين برده به كارشان بگيرند و....» اين رياكش را كمي خفيفتر و شايد فاضلانهتر در بين دستاندركاران مبارزه با مواد مخدر هم ميشود ديد وگرنه بالاخره يكي بايد يك فكري ميكرد كه اين همه مرگ و مير و مريضي اتفاق نيفتد...
اخيرا يك عكسي مخابره شده كه دارند ريسيورهاي ماهواره را ميسوزانند. خيلي هم خوب. همانطوري كه ايرج دعا كرد «اي كاش شود خشك بن تاك و خداوند، زين مايه شر حفظ كند نوع بشر را»، من هم دعا ميكنم كه ريشه ريسيورها بخشكد، اما با آتش زدن و با شكستن، لااقل تجربه ثابت كرده كه نميخشكد.
تجربه نشان داده كه با شكستن و بستن و آتش زدن چيزي از قدرت نفوذ رسانهها كم نميشود. اگر فكر ميكنيد با اين نوع مبارزه دست ايادي استكبار را از خانهها كوتاه ميكنيد، بدانيد كه شوربختانه اين اتفاق نميافتد.
اگر واقعا دنبال اين هستيد كه ملت شبها شبكههاي ضاله نبينند راهش چيز ديگري است و اگر بخواهيد ملت از «عمل» دوري كنند و گرد مسكرات نچرخند بايد راه ديگري را برويد. بالاخره آمارها و اعدادي وجود دارند كه حكايت از اين ميكنند كه قصه پيچيدهتر از چيزي است كه آيينه عبرت نشانمان داده است... .
سعدي يك بيتي دارد كه به مناسبت ديگري گفته اما به نظرم اينجا هم مصداق دارد: «برو اي گداي مسكين و دري دگر طلب كن كه هزار بار گفتي و نيامدت جوابي.» حالا ميشود به رفقاي مبارزه با مواد مخدر يا مبارزه با معضلات اجتماعي هم همين را گفت كه بايد دري دگر طلب كنند كه هزار بار گفتهاند و جوابي نشنيدهاند. هزار بار شكستهاند و بستهاند و بريدهاند، آخرش به اينجا رسيدهايم كه تازه يكي سرب و كثافت داخل ميكند و ملت را به دردسر مياندازد. آيا وقتش نشده كه قدري تامل كنيم و دست نگه داريم و قدري ملاحظات جدي علمي و تجربي را وارد در قصه كنيم و به شيوههاي ديگر بينديشيم؟
آيا موقعش نشده كه بفهميم يك جاي –بلكه چند جاي كار- ايراد دارد و باعث ميشود ما به نتيجه دلخواهمان نرسيم؟ كافي است قدري اموري را كه بديهي ميپنداريم، دور بريزيم و درباره تمناهاي انسان و درباره نيازها و مصالح و ميل او فكر ديگري بكنيم و نظريههاي دانشمندان و بزرگان را در اينباره جدي بگيريم... .