من خوبم، تو نيز خوب
ابراهيم عمران
در تحليل و تفسيرهاي روانشناسي نوعي بازي وجود دارد كه از آن به عنوان «من خوبم و تونيز خوبي» ياد ميشود كه در بررسي رفتارهاي افراد مورد توجه و كنكاش قرار ميگيرد. گزارهاي كه سعي دارد تبيين كند اشخاص مختلف ميتوانند با هم در همزيستي مسالمتآميزي در كنش و واكنشهاي پيش رو، به زندگي بيتنشي ادامه دهند. اين شيوه در مقابل نوع ديگري از شناخت فرد قرار ميگيرد كه در آن «من خوبم و تو بدي» معنا مييابد كه متاسفانه اين نگره در بيشتر مناسبات روزمره ما اعم از سياسي و اجتماعي و اقتصادي و هر مورد ديگري، به چشم ميآيد. فارغ از اينكه در پي شرح و تفسير چنين موارد فرد و به طريق اولي جامعهشناسي باشيم كه محل اين نوشته نيست؛ بايد بپذيريم اغلب كشاكشهاي روزمره مان از اين نشات ميگيرد كه خويشتن خود را عاري از عيب و خطا ميپنداريم و مخاطبين را سراسر پر از خرده و ايراد... اگر نيك نگريسته شود در عرصههاي مختلف زيستي در اجتماع، حتي در جزييترين روابط عاديمان اگر انگاره من خوب و ديگري نيز خوب، در اذهان رعايت شود و در حقيقت نهادينه شده باشد، كمتر مشكلي پيش خواهد آمد از باب تغيير رفتارهاي فردي و اجتماعي... توضيح آنكه اگر در ذات و درونمان به درستي اين امر پرورش يابد كه طرف مقابل مان (اجتماع و افراد) نيز ميتوانند مثل ما خوب باشند و فقط حرف و كردار ما به صواب و ثواب نيست؛ ميتوان اميد داشت كه واكنشهاي مان به هم درست و مهربانانهتر باشد. كم نيست درگيريهاي فردي و گروهي مان با افرادي كه در ارتباط مستقيم و غير مستقيم هستيم با آنان و در هر امر ريز و جزيي، انگاره ذهنيمان، «خوب» از سمت خودمان است و «نامناسب» از سوي ديگران... و اين موارد متاسفانه در سپهر سياست، غوغا ميكند و در ديگر ساحت زندگي به تبع در اولويت بودن موارد سياسي، نيز جولان خاص خويش را دارد. اگر ديدگاه همگي خوب در جامعه رواج پيدا كند، البته نه در زبان، بلكه در تك تك سلولهاي مان، آيا بگو مگوهاي بيفايده و هزينه ساز، عرصه وجود خواهند يافت؟ هر چند يكشبه نميتوان به چنين تفكري دست يافت زيرا در گوشت و پوستمان «ديگري بد» رسوخ كرده ولي ميتوان كوشش كرد و آموزش درست داد كه اين تربيت فكري جايگزين شود و جامعه مهربانانهتر و كارآمدي داشت.