• 1404 شنبه 22 شهريور
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
fhk; whnvhj ایرانول بانک ملی بیمه ملت

30 شماره آخر

  • شماره 3646 -
  • 1395 دوشنبه 19 مهر

زخم هماره

روف شاهسواري

دلش كه پاي رفتن مي‌يافت، پاهايش ناي قرار نداشتند. سكوي سرد سقاخانه سرسراي سرسپردگي‌اش بود، در سويداي دل سودايي‌اش. دخيل كه مي‌بست، گويي گوشه‌اي از روح بي‌قرارش را به ضريح بسته باشد؛ آه از نهاد شمع و شرار از شبستان برمي‌خاست. پلك كه در پلك مي‌نهاد، التماس مي‌كرد، ضجه مي‌زد، شيون پي شيون، مويه در مويه، چنگ مي‌زد به سينه، مو مي‌گرفت و گيس مي‌كند، آنقدر... تا كه دامن دوست برمي‌گرفت. ابرام كه مگر چه مي‌شود اگر حسين برگردد. بگو حسين برگردد، او جز حرف تو را نشنود. شمشير شمر آخته است، مگر حسين سرباخته است؟ عباس جوان است؛ اصغر نونهال است، بگو حسينم برگردد. شمر مست است، حسين شيدا؛ تيغ از نيام اگر برآيد؛ آن مستي مي بر نهد از سر ترس؛ اين، شيداتر شود از شور شيدايي. بگو حسينم برگردد؛ شمر اگر سر مي‌بُرد، خولي‌اش سر مي‌بَرَد. اين سر اگر شكافته شود، اين زخم، ‌به هيچ مرهمي هم نخواهد آمد. اين زخم، زخم هماره خواهد بود. بگو حسين برگردد. اشكم را ببين، دنيا را ببين، در زمين و زمان در آسمان در كهكشان؛ بگو حسين برگردد. بگو حسين برگردد. گويي گوشه چادرنمازش را گرفته باشند: قرار حسين با خود دوست است. قراري كه قرار را برنتابد، حسين برنمي‌گردد از آن رو كه زخم هماره كه، هم نمي‌آيد. برخيز، برخيز و بيا، همو كه برنمي‌گردد، طلايه‌دار است... زخم هماره، كه هم نمي‌آيد.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون