از عكس سلفي تا تحليلهاي فلسفي
مطبوعات در سطوح مختلف زبانهاي مختلفي براي ارتباط گرفتن با مخاطبان خود دارند،
چه به شكل مطبوعات عمومي باشند و چه به شكل مطبوعات تخصصي. اما مشكل اصلي در خصوص ارتباط با مخاطب به تنوع مخاطبان در جامعه ما بر ميگردد و از يكصد سال پيش تاكنون اين چالش وجود داشته و كماكان هم وجود دارد. در زمان گذشته و قبل از انقلاب بيشتر روحانيت ما بود كه با مردم عادي در تماس بودند و مسائلي را براي آنها مطرح ميكردند كه مناسب حالشان بود و همين عامل هم بود كه باعث شد روحانيت در مناطق محروم و روستايي موفق باشد. در كنار اين ارتباط زبان روشنفكري هم بود كه از زمان مشروطيت مطرح شده بود و براي طيف خاصي از جامعه و عموما براي اهل فكر و
تحصيلكردهها بوده واين دو باعث شده بودند ما با دو طيف زبان در 100 سال اخير روبهرو شويم؛ يكي زبان عام و ديگري زبان روشنفكري اما با آمدن مطبوعات داستان تغيير پيدا كرد و مطبوعات
در عين حالي كه زبانشان، زبان اقشار تحصيلكرده بود، ميخواستند با اقشار ديگر هم ارتباط بگيرند و دقيقا از اين نقطه بود كه با چالشي مواجه شدند به نام تنوع مخاطبان كه طيفهاي مختلف آگاهي و فرهنگها را دارند و نميتوان همه آنها را قانع نگه داشت. به تازگي در يك گزارشي ميخواندم كه گفته شده بود خيابان وليعصر- از تجريش تا راه آهن - بزرگترين خيابان تهران و حدود 25 كيلومتر است ودر اين محدوده نزديك به 25 فرهنگ مختلف وجود دارد!حالا شما فرض كنيد رسانهيي مثل صدا و سيما و مطبوعات كه ميخواهند برنامه ارايه دهند آن هم نه فقط براي يك خيابان در تهران كه براي جامعه متنوعي مثل ايران با فرهنگها و قوميتهاي مختلف با اين چالشي روبهرو هستندكه كدام زبان را انتخاب كنندتا بتوانيم طيف گستردهتري از فرهنگها و سطح آگاهيها را پوشش بدهند. به نظر من اين مشكل هميشه وجود خواهد داشت و با خلق زباني جديد هم قابل حل در جامعه نيست.
در صورتي كه شايد در جوامع ديگر مثل سوئد تكليف مطبوعات در انتخاب زبان روشنتر باشد چرا كه عموم مردم از يك سطح آگاهي برخوردارند و از آن سطح به بعد كاملا داستان تغيير پيدا ميكند و به همين خاطر روزنامهها كاملا به دو دسته تخصصي و غيرتخصصي تقسيم ميشوند. اما در اينجا ما وقتي روزنامهيي مثل ايران را ورق ميزنيم از خبرهايي مثل خريد سبزيجات گرفته تا طرح انديشههاي خيلي مهم فلسفي را در آن ميبينيم در صورتي كه همان طور كه گفتم در كشورها و نشريات خارجي بحثهاي تخصصي و بحثهاي غيرتخصصي كاملا از هم جدا هستند و تكليف نشريات و رسانهها با مخاطب كاملا روشن است ولي اينجا اين تكليف و مرزبندي روشن نيست و بسياري از مجلات تخصصي و روزنامهها براي ادامه حيات خودشان به دليل كم بودن مخاطبانشان مجبورند سطوح مختلفي از مطالب را داشته باشد. اخيرا هفتهنامهيي را ورق ميزدم و ميديدم از بحث فلسفي شروع كرده و به عكس سلفي و هوا چگونه است رسيده و اين خردهيي بر آن نشريه نيست چراكه تنوع مخاطبان و ناهمگوني جامعه موجب آن شده اما با همه اين موارد من كه خودم به عنوان يك روزنامهخوان حرفهيي روزي حداقل چهار روزنامه از طيفهاي مختلف را ميخوانم ميتوانم بگويم روزنامههاي اصلاحطلب در ارتباط با مخاطب چه به لحاظ محتوا و چه به لحاظ زبان موفقتر عمل كردهاند و من كه از جلوي دكهها رد ميشوم و با دكهدارها و مردم صحبت ميكنم به وضوح ميبينم كه برخي نشريات مخالف اصلاحات به اندازه يك روزنامه اصلاحات فروش ندارد و اين موضوع هرچند نياز به اطلاعات آماري دقيق دارد اما ميتوان نشانگر دو موضوع باشد؛ يكي اينكه مخاطب روزنامههاي اصلاحطلب غالبا تحصيلكردهها و روزنامهخوانها هستند و ديگر اينكه روزنامههاي طيف مخالف همان بخشي از اخبار و اتفاقها را پوشش ميدهند كه
صدا و سيما پوشش ميدهد و مخاطب نيازي به تهيه و خواندن آنها نميبيند.
٭جامعهشناس