نكات نادرست در مقاله «وكيل ملت... »
اميرسعيد الهي
در مقاله« وكيل ملت در آستانه رياست دولت» نوشته جناب آقاي فريدون مجلسي (روزنامه اعتماد، 23/8/95، ص 7) كه گويا به مناسبت هفتاد و دومين سالگرد نپذيرفتن نخستين پيشنهاد نخست وزيري به دكتر مصدق تهيه شده بود، نكاتي ديده ميشد كه نادرست به نظر ميرسد و چنين پيداست كه نويسنده، مقاله را تنها از روي حافظه- و نه بر پايه مستندات تاريخي- نگاشته بودند. نخست بايد پرسيد كه نپذيرفتن مقام نخست وزيري توسط دكتر مصدق در آبان 1323 از نظر تاريخي و سياسي چه اهميتي ميتواند داشته باشد. چون اهميت نقش دكتر مصدق در تاريخ معاصر ايران تنها به دوران وكالت او در ادوار گوناگون قانونگذاري و نيز دوران نخست وزيري او در سالهاي 1330 تا 1332 بر ميگردد و نپذيرفتن پيشنهاد نخست وزيري در آن دوره حساس نيازمند يادآوري و يادبود به نظر نميرسد. جناب مجلسي خانم نجمالسلطنه را همسر دكتر مصدق معرفي كردهاند. ولي خانم نجمالسلطنه يا ملك تاج فيروز كه نوه عباس ميرزا و خواهر عبدالحسين ميرزا فرمانفرما (نه محمد حسين ميرزا) بود، مادر دكتر مصدق – و نه همسر او – است كه بيمارستان نجميه تهران نيز از يادگارهاي اوست. همسر دكتر مصدق خانم ضياءالسلطنه است كه نوه دختري ناصرالدين شاه و فرزند سومين امام جمعه تهران بود و نخست شمسالدوله نام داشت و سپس به لقب مادر يعني ضياءالسلطنه ملقب شد. مصدق در دوران اوج انقلاب مشروطه جواني 22ساله بود كه تجربه و آگاهي كافي براي ورود به سياست در آن دوران آشفته نداشت در حالي كه قوام السلطنه حدود 10 سال از او بزرگتر بود. حتي هنگامي كه مصدق در سالهاي استبداد صغير و سركوب مشروطه راهي پاريس شد، به جمع محافل مشروطهطلب و رجالي كه در مخالفت با محمد علي شاه در پاريس جمع شده بودند نپيوست. با وجود اينكه در آن زمان پاريس يكي از مراكز مهم فعاليت اپوزيسيون ايران براي اعاده مشروطيت بود و محيط مناسبي براي اينگونه فعاليتها به شمار ميرفت ولي مصدق تنها در پي درس و مشق خود بود و در آن زمان سوداهاي جنجالي نداشت. جناب مجلسي در بخشي از مقاله خود از اصلاح قانون اساسي مشروطه در 1328 ش. سخن گفتهاند و اينكه در آن رويداد كه به مجلس موسسان دوم مشهور است، فرماندهي كل قوا به شاه داده شد. در حالي كه در مجلس موسسان آن سال موضوع فرماندهي كل قوا به هيچ رو مطرح نبود چون شاه برپايه قانون اساسي اين سمت را داشت و نيازي به اصلاح قانون و دادن اين سمت به شاه نبود. موضوع مهم مجلس موسسان در آن سال تنها دادن حق انحلال دو مجلس به شاه بود كه چنين نيز شد هرچند كه مخالفت بسياري را نيز برانگيخت. نويسنده مقاله به «خصومت دو جانبه و كينه قديمي ميان شاه و مصدق» در آغاز نهضت ملي كردن نفت پرداختهاند ولي تا آنجا كه ميدانيم نه تنها چنين خصومتي – دست كم در آن دوران- وجود نداشت بلكه محمد رضا شاه خود از مشوقان مصدق و از هواداران ملي كردن نفت بود و پيش از آن يكي دو بار هم براي بخشش دكتر مصدق نزد رضا شاه رفته بود و هفت سال پيش از ملي كردن نفت هم به او پيشنهاد نخست وزيري داده بود. اينكه نوشتهاند پس از قتل رزم آرا « از سوي جمال امامي كه از طرفداران شاه بود پيشنهاد نخست وزيري رضا شاه مطرح شد»! مشخص است كه بايد يك خطاي نگارشي و سهوي باشد چون در آن زمان «رضا شاه»اي وجود نداشت. همچنين منظور ايشان از اينكه «سرلشكر زاهدي جوانترين افسري بود كه به ژنرالي رسيده بود» مشخص نيست. ميدانيم كه رضا شاه «سرتيپ بصير ديوان» را يكي دو بار خلع درجه و از ارتش اخراج كرده بود و هنگامي كه او درجه سرتيپي داشت (يعني ژنرال شده بود) امراي ديگري نيز با درجات سرتيپي و سرلشكري در ارتش حضور داشتند، البته موارد بحثانگيز ولي كم اهميت ديگري هم در مقاله مورد نظر هست كه بررسي آنها سخن را به درازا ميكشاند. ولي بر سرهم چنين پيداست كه مقاله جناب مجلسي با شتاب و بدون مراجعه به منابع تاريخي تدوين و حروفچيني شده است كه بيگمان اينگونه تاريخ نگاري شايسته نويسنده و مترجم پركاري چون ايشان نيست.