چيزهايي ميديد كه ديگران نميديدند
فيلمهاي عباس را ديده بودم و بعضي را دوست داشتم، اما از نزديك با او آشنا نشده بودم. بنا به مناسبتي هر دوي ما به ايتاليا دعوت شديم و به مدت يك هفته هر دو در يك هتل اقامت داشتيم. هر روز يكديگر را ميديديم و با هم گفتوگو ميكرديم. برايم عجيب بود كه عباس چه آنتنهاي حساسي دارد، همهچيز را به سرعت ميگرفت. به اصطلاحي كه در موردش بهكار ميبردم مسائل پيرامونش را «راديوگرافي» ميكرد. چيزهايي ميديد كه ديگران نميديدند. حساسيت خاص و نگاه خاصي داشت. همين نگاه او را در دنيا اينقدر مطرح كرد. نگاه تازهاي بود كه سينما تا پيش از او، به خود نديده بود. سينماي كيارستمي، سينماي تجربي بود و نه گيشهاي.