شناسايي هويت اجتماعي جناح اصولگرا
امير محبيان
فعال سياسي اصولگرا
بيگمان گنجايش بدنه مردمي بهويژه نخبگان اصولگرا براي انجام و پذيرش نوسازي درخور توجه است و نياز به دگرگونيها بهدرستي دريافت ميشود؛ چالش بنيادين، نبود محوريت سازماني براي ساماندهي دگرگونيهاست. افزون بر آنكه ايستادگيهايي هم به دست برخي چهرههاي برجسته در كار و اگرچه نه در سخن، رخ ميدهد. اينان بايد دريابند كه براي نمود يافتن چهرههاي نو بايد با دگرشدن نقش خود از بازيگر به رايزن يا بازيگردان را بپذيرند. براي آفرينش دگرگوني، نخست ما بايد جايگاه را شناسايي كنيم؛ سپس راهكارهاي شايسته را شناسايي كنيم؛ بهترين راهكار يا گزينه را برگزينيم و آنگاه بهكارگيري كنيم. در اين راستا بايد دوباره هويت اجتماعي جناح را شناسايي كنيم. اين هويت، جناح اصولگرا را از ديگر گروهها جدا ميكند. چند ويژگي بايد در جناح بهطور روشن شناسايي شود: هدفمند بودن جناح و اهداف به صورت برجسته؛ پديدآوري همبستگي متقابل بر پايه آرمانها و نگرش روشن؛ شناسايي مراوده ميانكنشي؛ گسترش دريافت عضويت در جناح؛ شناسايي پيوندهاي ساختاريافته به معناي ساماندهي نقشها، قواعد و هنجارهايي كه مراوده همگان را تحت كنترل درميآورد و نيز افزايش انگيزش فردي و گروهي براي پديدآوري برداشت دلبستگي به جناح طي يك فراگرد عاطفي شايسته توجيه. طبيعي است كه همه اينها پس از ساماندهي به نگرش اصولگرايانه به رويدادها از راه شناسايي درست و الگوسازي از باورها و آموزههاي ديني و نيز پي بردن به راهكارهاي بهروز براي پيش آمدهاي موجود است. خود اين سازوكار بايد موردتوافق قرار گيرد. ما گرفتاري فراواني در برپايي هماوايي روي الگوهاي حل مسالهداريم. پس از رسيدن به نقطه وفاق روي الگوي حل مساله، سازوكار و مكانيزم رسيدن به راهكار از آن جمله داوري در هنگام بروز ناسازگاري بايد مورد سازش قرار گيرد. اصولگرايان چالش به روزرساني دارند ولي فقر تئوريك ندارند. تكيهبر انباشتههاي سترگ ديني اصولگرايان را داراي پشتوانه غني نظري كرده است. گنجينهاي كه دريغا اصلاحطلبان خود را از آن بيبهره ساختهاند. امروز در ميان اظهارات و مواضع سران اصولگرايي نشانههاي بسياري از دريافت يك واقعيت ديده ميشود و آن، نوسازي و بازسازي فكري و تشكيلاتي اصولگرايي است. اما تنها دريافت بايستگي دگرگونگيها كافي نيست و براي نشان دادن راهكار راه زيادي بايد طي شود. پافشاري بيخردانه روي برخي مواضع آفت اين امر است و بايد برنامههاي همه گرايشهاي اصولگرايي را دريافت كرد. پس از آن ميتوان بهترين را برگزيد و حتي با ادغام و درهمسازي برخي از اين برنامهها در نهايت به برنامهاي فراگير دست يافت و همان را ارايه كرد. اينكه فقط بگوييم و بنويسيم نيازمند دگرگوني هستيم نه تنها كافي نيست كه خود ممكن است موجب و مايه افسردگي شود. بنابراين سكوت و سكون، راهحل نيست و براي دستيابي به چاره اين چالش ابتدا بايد آن را ديد و فهم كرد سپس حركت براي حل آن آغاز شود.