ترمينولوژي ديپلماسي بريتانيا در خاورميانه
توازن قوا در منطقه به ويژه در شرايط بههمريختگي اوضاع در واشنگتن، بيش از پيش به سه چالشي معنادار براي لندن تبديل شدهاند كه الزاما ربط مستقيمي به ايران ندارند. با چنين نگاهي، هرچند تعيين حدود ابعاد سياست خارجي خانم «مي» در قبال منطقه قدري مشكل به نظر ميرسد و چشمانداز آن براي ما روشن نيست، اما در يك برش مفهومي، آنچه مشاهده يا شنيده ميشود، الزاما نميتواند منعكسكننده حد نهايي سياست و همه آن چيزي باشد كه لندن در ظاهر بروز ميدهد. حتي سخنان بيشتر تبليغاتي و عربپسند خانم نخستوزير درباره منطقه بيشتر نوعي هژمونيتراشي رواني و همراهي دلجويانه با اعراب محافظهكار است تا توصيف يك استراتژي معنادار. سنت سياست خارجي بريتانيايي به وضوح نشان ميدهد نگاه اين كشور به منطقه عمومي خاورميانه عربي و خليج فارس برخلاف امريكاييها، فراتر از برداشت و تحليلشان از يك تحول يا موضوع خاص است. به همين دليل موضوع ايران براي بريتانيا در يك فراز متفاوتتر از تحولات جاري مطرح است. فرازي كه شايد به تعديل سياست منطقهاي دولت جديد ايالات متحده منجر شود. اما روي نتيجهبخش بودن چنين سياست فعلا نميتوان قسم خورد. گرچه اين برداشت از تحولات ديپلماتيكي و امنيتي، لزوما از بريتانيا چهره يك متعادلكننده مثبت در منطقه ترسيم نميكند. اما اين احتمال فرض غير محتملي هم نيست كه خانم «مي» با دست رد زدن به سينه ناتانياهو اين پيام را به واشنگتن ارسال كرده (فعلا كه آقاي ترامپ فقط از خانم «مي» خوشش آمده) در قبال عواقب تخريب برجام و در بستري وسيعتر روابط با تهران، بهتر است فعلا روي بريتانيا حساب باز نكند.