• ۱۴۰۳ شنبه ۸ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 3839 -
  • ۱۳۹۶ يکشنبه ۴ تير

نيايش در كلام مولا علي (ع) در گفتاري از محمد مهدي جعفري

خوش همي ‌آيد مرا آواز او

محسن آزموده

نيايش و دعا يكي از مشتركات عموم اديان است كه نقش موثر و انكارناشدني‌اي در تربيت فردي و جمعي و تاثيرات روانشناختي و جامعه شناختي موثري دارد. فراسوي اينها اما دعا گفت‌وگويي عاشقانه با معبود و راز و نيازي عارفانه با معناي معناها و حقيقت مطلق است، گونه‌اي از رابطه متناهي با نامتناهي و مقيد با مطلق. در ششمين همايش سالانه موسسه سروش مولانا كه در ماه رمضان برگزار مي‌شود، محمد مهدي جعفري، استاد علوم قرآني و پژوهشگر نهج البلاغه و تاريخ اسلام درباره نيايش در كلام حضرت علي(ع) سخنراني كرد و برخي از ادعيه آن حضرت را خواند و شرح داد كه روايتي از آن از نظر مي‌گذرد:

 

نيايش در كلام حضرت علي (ع)

محمد مهدي جعفري

قرآن پژوه و مفسر نهج‌البلاغه

خداوند در قرآن كريم مي‌فرمايد: «وإِذا سألك عِبادِي عنِّي فإِنِّي قرِيبٌ أُجِيبُ دعْوه الدّاعِ إِذا دعانِ فلْيسْتجِيبُوا لِي ولْيومِنُوا بي‌لعلّهُمْ يرْشُدُون (186)»، «و هرگاه بندگان من از تو درباره من بپرسند [بگو] من نزديكم و دعاى دعاكننده را به هنگامى كه مرا بخواند اجابت مى ‏كنم پس [آنان] بايد فرمان مرا گردن نهند و به من ايمان آورند باشد كه راه يابند». مولانا در كتاب سوم مثنوي معنوي حكايت بيدلي را بيان مي‌كند كه مدت‌ها عبادت كرد، شايد دعايش استجابت شود و پروردگار پاسخ او را بدهد، اما چيزي نشنيد، بالاخره رها ساخت و گفت ديگر عبادت نمي‌كنم. خضر را به خواب ديد كه از او پرسيد: «چرا چنين است؟» پاسخ داد، به اين دليل كه جواب نگرفتم. خضر به او چنين پاسخ داد: گفت آن ‌الله تو لبيك ماست/ و آن نياز و درد و سوزت پيك ماست/ حيله‌ها و چاره جويي‌هاي تو/ جذب ما بود و گشاد آن پاي تو/ ترس و عشق تو كمند لطف ماست/ زير هر يا رب تو لبيك‌هاست/ جان جاهل زين دعا جز دور نيست/ زانك يا رب گفتنش دستور نيست/ بر دهان و بر دلش قفل است و بند/ تا ننالد با خدا وقت گزند/ درد آمد بهتر از ملك جهان/ تا بخواني مر خدا را در نهان/ خواندن بي‌درد از افسردگيست/ خواندن با درد از دل بردگيست/ آن كشيدن زير لب آواز را/ ياد كردن مبدا و آغاز را/ آن شده آواز صافي و حزين/    

اي خدا وي مستغاث و ‌اي معين
در نماز غفيله مي‌خوانيم «وعِنْدهُ مفاتِحُ الْغيْبِ لا يعْلمُها إِلا هُو» انسان وقتي كه از جانب پروردگار آفريده شد، «علم آدم الأسْماء كلها». يعني به انسان همه اسم‌ها آموخته شد. اين اسما چه بود؟ كليد در اسرار جهان شهود. ما دو جهان داريم، يكي جهان شهود و ديگري جهان غيب. با علم همه درهاي جهان شهود را مي‌توان باز كرد، هر دري كه باز مي‌شود، درها و كليدهاي ديگري به دست ما مي‌رسد و انسان پا بر سر جهان هستي مي‌نهد. اما جهان ديگري هم هست كه آن جهان غيب است. كليد در آن جهان دعاست. اگر انسان به اين اعتراف كند كه «ما أُوتيتُمْ مِن الْعِلْمِ إِلا قليلاً» يعني آن دانشي كه به بشر براي فهم جهان داده شده و از راه دانش تجربي به دست مي‌آيد، اندكي بيش نيست، در مقابل دانش‌هاي بيكران و اگر انسان ايمان بياورد كه «و انه فاتح الغيب» آن گاه با خلوص و دل شكسته و درد از سر عجز دست تضرع به سوي خدا بر آورد و حاجت خود بخواهد و درخواست كند و با اصرار هم بخواهد، آن قدر بر درگاه خدا بنالد و اشك بريزد، تا باشد كه اين در به روي او گشوده شود، كه خدا ناله مومن را دوست دارد.
اي بسا مخلص كه نالد در دعا/ تا رود دود خلوصش بر سما/تا رود بالاي اين سقف برين/ بوي مجمر از انين المذنبين/ پس ملايك با خدا نالند زار/ كاي مجيب هر دعا وي مستجار/ بنده مومن تضرع مي‌كند/ او نمي‌داند به جز تو مستند/ تو عطا بيگانگان را مي‌دهي/ از تو دارد آرزو هر مشتهي/ حق بفرمايد كه نه از خواري اوست/ عين تاخير عطا ياري اوست/ ناله مومن همي داريم دوست/ گو تضرع كن كه اين اعزاز اوست/ حاجت آوردش ز غفلت سوي من/ آن كشيدش موكشان در كوي من/‌گر برآرم حاجتش او را رود/ هم در آن بازيچه مستغرق شود/ گرچه مي‌نالد ز جان و مستجار/ دل شكسته سينه خسته گو بزار/ خوش همي‌ آيد مرا آواز او/ زان خدايا گفتن و وان راز او (مولوي)

شمه‌اي واگو از آنچه ديده‌اي
انسان وقتي دانشي به خصوص از دانش‌هاي تخصصي به دست مي‌آورد، به خودش مغرور مي‌شود و فكر مي‌كند كه همه‌چيز را مي‌داند. در داستان كنيزك مولانا در بيان عجز و ناتواني پزشكاني كه بر سر كنيزك بيمار حاضر مي‌شوند، مي‌فرمايد: آنچه دادند از دوا و از غذا/ درد افزون گشت و حاجت ناروا/ چون خدا خواهد نگفتند از بطر/ وز خدا بنمودشان عجز بشر. يعني طبيباني كه بر سر كنيزك حاضر شده بودند، نگفتند «ان‌شاء‌الله» اين دوا كه به كنيزك مي‌دهيم، حالش خوب مي‌شود و خيال كردند همه راه‌هاي درمان را مي‌دانند. حال آنكه هر دانشمند و متخصصي آنچه مي‌داند، ذره‌اي بسيار بسيار اندك آن دانش حقيقي نيست. «ان‌شاء‌الله» به معناي قضا و قدر و جبر نيست، بلكه يعني اگر اين دانشي كه من به كار مي‌برم، در مسير مشيت الهي باشد، يعني قانون حاكم بر جهان باشد، كارها درست مي‌شود. مشيت الهي يك خواست احساسي نيست، بلكه مشيت خداوندي قانوني است كه بر جهان هستي حاكم است. ما بايد آن راه را پيدا كنيم كه خود را با آن قانون هستي و مشيت پروردگار هماهنگ كنيم.
مولانا در اين زمينه مي‌فرمايد: ‌اي علي كه جمله عقل و ديده‌اي/ شمه‌اي واگو از آنچ ديده‌اي/ يا تو واگو آن عقلت يافتست/ يا بگويم آنچ برمن تافتست/ از تو بر من تافت چون داري نهان/ مي‌فشاني نور چون مه بي‌زبان. يعني آنچه من دارم، از علي (ع) دارم، او بر من تابيده مانند خورشيد كه
بر ماه مي‌تابد. در قرن هفتم در بغداد اوج توجه به نهج البلاغه است، شرح ابن هيثم در اين قرن نوشته مي‌شود. در آغاز اين قرن عطار است و در ميانه قرن مولانا حضور دارد و در پايان قرن سعدي همه از نهج البلاغه استفاده كرده‌اند. اينكه
در مقدمه از مولانا گفتم، به اين مناسبت است كه مولانا هر چه دارد را از علي (ع) مي‌داند. بنابراين بهتر است ببينيم علي (ع) درباره نيايش چه مي‌گويد.

وصيت به فرزند
داستان جنگ صفين را مي‌دانيم. وقتي اميرالمومنين علي (ع) به خلافت رسيد، همه سر به فرمان گذاشتند جز معاويه در شام كه ادعاها داشت. بالاخره امام علي (ع) هر كاري كرد تا او را سر به راه آورد و در مسير ساير مسلمانان حركت كند، نشد. ناچار جنگي به ايشان تحميل شد و به سرزميني به نام صفين در شام رفتند و اين جنگ بلافاصله بعد از 5-4روز به 3 ماه حرام يعني ذيقعده و ذيحجه و محرم بر خورد. باز هم اميرالمومنين علي (ع) بسيار تلاش كرد كه مسلمانان را از جنگ بركنار دارد، اما متاسفانه نشد. جنگ اول ماه صفر در گرفت و حدود دو هفته طول كشيد و معاويه و اطرافيانش كه ديدند شكست شان قطعي است، قرآن‌ها بر سر نيزه كردند و گفتند ما به حكميت قرآن تن در مي‌دهيم، اين دعوتي بود كه علي(ع) 3 ماه پيش صورت داده بود و آنها نپذيرفته بودند و حالا از سر ناچاري انتخاب كردند. به هر حال دو نفر را به عنوان حكم انتخاب كردند تا درباره خلافت و اينكه خلافت حق كيست، قضاوت كنند. البته همه اينها تحميلي و بازي سياست بود. اما علي (ع) فارغ از اين مسائل بود. او مي‌خواست مردم را آگاه كند. آگاهي امري تحميلي نيست. نمي‌توان حق را به زور به كسي قبولاند و تحميل كرد. امام(ع) پيمان آتش بس را پذيرفت تا اين دو حكم بر طبق قرآن عمل كنند. حضرت(ع) راهي كوفه شد. در بازگشت به كوفه در محلي به نام حاضرين نشستي برگزار شد. اين نشست براي سرنوشت جنگ برپا نشد. بلكه فارغ از اين مسائل وصيتنامه‌اي خطاب به فرزندش امام حسن(ع) نوشت. اين وصيتنامه نه براي حسن(ع) كه براي همه جوانان و نوجوانان تاريخ است و امام حسن(ع) واسطه فيض است.
امام حسن (ع) در صفر سال 37 هجري، جواني 34 يا 35 ساله است، امام علي (ع) مي‌فرمايد: «يا بني» يعني «پسركم». يعني امام علي (ع) تمام پسرك‌هاي تاريخ را خطاب قرار مي‌دهد. از جمله نكاتي كه اين وصيتنامه مي‌فرمايد اين است: « واعْلمْ أنّ الّذِي بِيدِهِ خزائِنُ السّماواتِ والاْرْضِ قدْ أذِن لك فِي الدُّعاءِ، تكفّل لك بِالاِْجابهِ، وأمرك أنْ تسْألهُ لِيعْطِيك، وتسْترْحِمهُ لِيرْحمك، ولمْ يجْعلْ بينك وبينهُ منْ يحْجُبُك عنْهُ، ولمْ يلْجِئْك إِلى منْ يشْفعُ لك إِليهِ ولمْ يمْنعْك إِنْ أسأْت مِن التّوْبهِ، ولمْ يعاجِلْك بِالنِّقْمهِ، ولمْ يعيرْك بِالاِْنابهِ، ولمْ يفْضحْك حيثُ الْفضِيحهُ بِك أوْلى، ولمْ يشدِّدْ عليك فِي قبُولِ الاِْنابهِ، ولمْ يناقِشْك بِالْجرِيمهِ ولمْ يويسْك مِن الرّحْمهِ، بلْ جعل نُزُوعك عنِ الذّنْبِ حسنهً، وحسب سيئتك واحِدهً، وحسب حسنتك عشْراً. » يعني « (فرزندم) بدان كه آن كس كه گنجينه‌هاي آسمان‌ها و زمين در دست دارندگي اوست، اجازه درخواست را نيز به تو داده و پذيرش آن را تضمين كرده است و به تو فرمان داد كه از او بخواهي تا به تو ببخشد و مهرباني او را بجويي تا به تو مهرباني بورزد. ميان تو و خودش كسي را نگذاشته تا تو را از او بپوشاند و به كسي پناهنده نساخته تا برايت به نزد او شفاعت كند و اگر بدي كردي تو را از توبه باز نداشته و به داد گرفتن از تو شتاب نورزيده و به روي آوردن به حق سرزنش نكرده و در آن جا كه سزاوار رسوايي بوده‌اي، رسوا نكرده. در پذيرش روي نهادن به خودش بر تو سخت نگرفته، در بزهكاري به ستيزه برنخاسته و از مهرباني به نااميدي نينداخته است. دست از گناه برداشتنت را نوعي حسنه و نيكي براي تو قرار داده است (همين كه دست از گناه برداشتي خدا آن را حسنه‌اي براي تو مي‌بيند) بدي تو را يك بدي به شمار آورده اما نيكي تو را ده نيكي به حساب گذاشته» و همچنين مي‌فرمايد: «و در درخواست خوشنودي را به رويت گشوده، پس هنگامي كه او را با فرياد بخواني، خواندنت را بشنود و چون او را آهسته رازگويي، رازگويي ات را نيز بداند. پس نيازت را به پيشگاه او بري و راز دلت را در برابر او بگشايي و اندوهانت را به او بشكوهي و گشودن غم هايت را از او بخواهي و در كارهايت از او ياري بجويي و از گنجينه‌هاي رحمت او چيزي را بخواهي كه جز او كسي توانا در دادن و بخشش آن نيست و آنها فزوني سال‌هاي زندگي، بهبودي تن‌ها و گشايش روزي است».

نزديك‌تر از دوستان
اين سخنان آموزش توحيد است، يعني حضرت(ع) مي‌فرمايد كه چگونه بايد دعا كرد و به درگاه چه كسي بايد دعا كرد و چه پاسخ مي‌گيري. هيچ كس جز او نمي‌تواند اينچنين پاسخ دهد. اما خود آن حضرت (ع) چه دعاهايي كرده است. مي‌فرمايد: «‌اللهمّ اِغْفِرْ لِي ما أنْت أعْلمُ بِهِ مِنِّي فإِنْ عُدْتُ فعُدْ عليّ بِالْمغْفِره ِ‌اللهمّ اِغْفِرْ لِي ما وأيْتُ مِنْ نفْسِي و لمْ تجِدْ لهُ وفاءً عِنْدِي‌اللهمّ اِغْفِرْ لِي ما تقرّبْتُ بِهِ إِليْك بِلِسانِي ثُمّ خالفهُ قلْبِي‌اللهمّ اِغْفِرْ لِي رمزاتِ الْألْحاظِ و سقطاتِ الْألْفاظِ و شهواتِ الْجنانِ و هفواتِ اللِّسانِ» (از خطبه 78) يعني «خدايا گناهي را از من بيامرز كه تو از من بدان داناتري» يعني من گناهي مرتكب شده‌ام و خودم نيز مي‌دانم كه گناهي مرتكب شده‌ام. اما دامنه آن گناه و اثر آن را خدا بهتر از من مي‌داند. همچنين خدا بهتر از من مي‌داند كه من در لحظه ارتكاب گناه چه بوده‌ام و چه حالي داشته‌ام. «پس اگر بدان گناه بازگشتم، تو هم با آمرزش بر من بازگرد». « خدايا گناهي را از من بيامرز كه در او وعده كردم، اما بدان وفاكردني نزد من برايش نيافته اي». «خدايا گناهي را از من بيامرز كه به زبان خواسته‌ام به سوي تو تقرب بجويم، سپس قلبم با آن مخالفت كرده است»، «خدايا به گوشه چشم اشاره كردن‌ها، سخنان بيهوده گفتن‌ها و خواست‌هاي نارواي دل و لغزش‌هاي زبان را از من بيامرز»، «‌اللهم انك آنس الانسين لاوليائك» يعني «خدايا تو براي دوستانت از همه كس بيشتر همدم و انيس هستي، براي واگذارندگان كار خود بر عهده تو در بسندگي از همه حاضرتري.» «و احضرهم بالكفايه للمتوكلين عليك تشاهدهم في سرائرهم و تطلع عليهم في ضمائرهم و تعلم مبلغ بصائرهم» يعني «آنان را در رازهاي نهاني‌شان مشاهده مي‌كني و در درون شان بر آنان سر مي‌كشي و آگاهي و اندازه بينش‌هاي‌شان را مي‌داني.» و مي‌فرمايد: «فاسرارهم لك مكشوفه و قلوبهم اليك ملهوفه» يعني «پس رازهاي‌شان برايت پيداست و دل‌هايشان به سويت شيداست»، و مي‌فرمايد «ان اوحشتهم الغربه آنسهم ذكرك و ان صبت عليهم المصائب لجاوا الي الاستجاره بك»، يعني «اگر دوري از خانه آنان را به تنهايي دچار كند، ياد تو همدم شان مي‌شود و اگر مصيبت‌ها بر سرشان فروريزد با زينهار خواستن به تو پناه مي‌جويند در حالي كه مي‌دانند سررشته تواناي توست و جايگاه بيرون آمدن آنها فرمان آفرينش توست». حضرت علي (ع) همچنين مي‌فرمايد: «خدايا اگر به زبان آوردن خواستم درمانم يا از آنچه مي‌جويم سرگردان شوم، پس مرا بر چيزهايي كه شايسته من است راه بنماي» يعني بسيار شده است كه دعاهايي مي‌كنيم، اما نمي‌دانيم كه چه بگوييم و چه چيزي بايد بخواهيم. حضرت مي‌فرمايد: «دلم را به سوي راه‌هاي رشد من ببر» يعني دعايي به من ياد بده و قلب مرا به سويي راهنمايي كن كه باعث رشد من شود. مرا انسان كند و به تو نزديك كند. «زيرا چنين چيزي از رهنمودهاي تو ناشناخته نيست و از كفايت كردن هايت بي‌پيشينه نيست». حضرت (ع) مي‌فرمايد: « للهم احملني على عفوك و لا تحملني على عدلك » يعني خدايا رسيدگي كار مرا در گذشتت بار كن و كار مرا بر دادگري‌ات واگذار مكن.

بس دعاها كان زيان است و هلاك
حضرت (ع) در همان وصيت نامه به امام حسن(ع) تاكيد مي‌كند كه درست است كه فرد دعا مي‌كند، اما ممكن است دعا اجابت نشود. اين اجابت نكردن را نبايد به حساب بي‌توجهي خدا گذاشت، به حساب اينكه خداوند بر بنده‌اش كرامت نمي‌كند، نگذار. بلكه چه بسا كه دعايي كه مي‌كني، اگر اجابت شود، به زيانت تمام شود يا اگر به تاخير افتد، بيشتر به نفع تو باشد. در اين زمينه مولانا مي‌فرمايد: بس دعاها كان زيان است و هلاك/ وز كرم مي‌نشنود يزدان پاك/ مصلح است و مصلحت را داند او/ كن دعا را باز مي‌گرداند او/ زان دعا گوينده شاكي مي‌شود/ مي‌برد ظن بد و آن بد بود/ مي‌نداند او براي خويش خواست/ وز كرم حق كن بدي ناورد راست. يعني اگر پروردگار آن دعا را برآورده نمي‌كند، به اين خاطر است كه دعاكننده با اين دعا بدي خود را مي‌خواهد.
باز از جمله دعاهاي اميرالمومنين (ع) اين است كه « الْحمْدُ لِلّهِ الّذِي لمْ يُصْبِحْ بي‌ميِّتا و لا سقِيماً و لا مضْرُوباً على عُرُوقِي بِسُوءٍ و لا مأْخُوذاً بِأسْوإِ عملِي و لا مقْطُوعاً دابِرِي و لا مُرْتدّاً عنْ دِينِي و لا مُنْكِراً لِربِّي و لا مُسْتوْحِشاً مِنْ إِيمانِي و لا مُلْتبِساً عقْلِي و لا مُعذّباً بِعذابِ الْأُممِ مِنْ قبْلِي أصْبحْتُ عبْداً ممْلُوكاً ظالِماً لِنفْسِي لك الْحُجّهُ عليّ و لا حُجّه لِي و لا أسْتطِيعُ أنْ آخُذ إِلاّ ما أعْطيْتنِي و لا أتّقِي إِلاّ ما وقيْتنِي» يعني مي‌فرمايد اگر كسي شب خوابيد و صبح چيز ديگري بود، انسان هر لحظه ممكن است تغيير ‌كند. پس بايد بگويد: «ستايش و سپاس خدايي را سزاست كه مرا در حالي به بامداد نياورده است كه مانده باشم و نه بيمار و نه هيچ گونه بدي بر رگ‌هاي تنم دچار و نه گرفتار شده‌ام به بدترين كردار، نه دنبال بريده و بي‌فرزندم و نه از دينم برگشته‌ام» چون ممكن است با يك حادثه كوچكي كه بر او رخ مي‌دهد، از دينش بر گردد. بنابراين سپاس مي‌گويد كه «نه از دينم برگشته‌ام، نه پروردگارم را ناشناخته‌ام و نه از ايمانم احساس نگراني و تنهايي‌كننده‌ام و نه خردم آشفته شده و در هم آميخته است و نه به آزار و شكنجه امت‌هاي پيش از خودم گرفتارم. در حالي شب را به بامداد رسانيده‌ام كه بنده‌اي هستم به فرمان، ستمگر براي خويش. خداي را تو بر من حجت داده‌اي با اين همه نعمتي كه به من داده‌اي و مرا هيچ حجت و بهانه‌اي نيست. هيچ چيزي را نمي‌توانم بر گرفت مگر آنچه را تو به من بخشيده‌اي و خود را نمي‌توانم نگاه داشت مگر آنچه تو با آن مرا نگاه داشته‌اي.»
دعا كردن علي (ع)
ببينيد ما چگونه بايد در اين جهان باشيم. حضرت مي‌فرمايد: «‌اللهمّ إِنِّي أعُوذُ بِك أنْ أفْتقِر فِي غِناك أوْ أضِلّ فِي هُداك أوْ أُضام فِي سُلْطانِك أوْ أُضْطهد و الْأمْرُ لك» يعني «خدايا به تو پناه مي‌برم كه در بي‌نيازي‌ات تهيدست شوم يا در پرتوي راهنمايي‌ات گمراه يا در زير فرمانروايي تو ستم رسيده يا آزار ديده و شكنجه شوم در حالي كه فرمان توراست»، «‌اللهمّ اِجْعلْ نفْسِي أوّل كرِيمهٍ تنْتزِعُها مِنْ كرائِمِي و أوّل ودِيعهٍ ترْتجِعُها مِنْ ودائِعِ نِعمِك عِنْدِي» يعني «خدايا تو كرامت‌هاي فراواني به من داده‌اي، از جمله آنها جان است، جان مرا نخستين نعمت باارزشي گردان كه از نعمت‌هاي ارجمند به من ارزاني شده جدا مي‌سازي» يعني وقتي جان داشته باشم اما نعمت‌هاي ديگرت را از من بگيري، ديگر از اين جان استفاده نمي‌كنم، اما نخستين نعمت باارزشي كه مي‌خواهيم از من بگيري، جان باشد. «و نخستين سپرده از نعمت‌هاي به نزد سپرده‌ات همين جان باشد كه بازمي‌گرداني» يعني جان را به عنوان سپرده به من سپرده‌اي و لذا همين را باز پس مي‌گيري. «‌اللهمّ إِنّا نعُوذُ بِك أنْ نذْهب عنْ قوْلِك أوْ أنْ نُفْتتن عنْ دِينِك أوْ تتابع بِنا أهْواونا دُون الْهُدى الّذِي جاء مِنْ عِنْدِك» يعني «خدايا به تو پناه مي‌بريم از اين از گفتارت بيرون رويم يا از دينت آشوب زده و دچار فتنه شويم يا خواست‌هاي‌مان پي در پي ما را به راهي بيندازد، غير از رهنمودهايي كه از پيشگاه تو آمده است»
يكي از ياران علي(ع) بعد از شهادتش نزد معاويه رفت. معاويه از او خواست علي (ع) را براي من وصف كن. آن مرد گفت خواهش مي‌كنم مرا معاف بدار، چون ممكن است چيزي بگويم كه تو خوشت نيايد. گفت: نه بايد بگويي. آن مرد گفت، حالا كه اين طور است مي‌گويم. خدا را شاهد مي‌گيرم شبي علي(ع) را ديدم در محراب مانند مارگزيده به خود مي‌پيچيد و به درگاه پروردگار مي‌ناليد و از گناهانش به درگاه خدا توبه مي‌كرد. از آن كارهايي كه بايد مي‌كرد و انجام نداده است و از وظائفي كه بايد انجام مي‌داد و انجام نداده است. آن مرد آنچنان گفت و گفت تا معاويه به گريه افتاد و ريشش از گريه خيس شد. علي (ع) اينچنين حالتي داشت. علي (ع) دعا فراوان دارد. دوازده دعا از اميرالمومنين علي (ع) در نهج‌البلاغه آمده است. اما نهج‌البلاغه تنها گزيده‌اي از سخنان آن امام (ع) است. مرحوم شيخ محمد باقر محمودي كتابي به نام نهج‌السعاده في مستدرك نهج‌البلاغه دارد كه دوازده جلد آن منتشر شده است. آنچه سيد رضي از اميرالمومنين (ع) نقل كرده را آورده است. دو جلد از اين كتاب دعا است كه 118 يا 120 دعا است. يكي از آنها دعاي كميل است كه شب‌هاي جمعه خوانده مي‌شود و يك دنيا عرفان و توحيد است. انسان وقتي دعاي كميل را مي‌خواند، خود را در حضور پروردگارش احساس مي‌كند، عاشق دلسوخته‌اي كه مي‌گويد وقتي مرا به جهنم بردي گيرم از آتش دوزخ تاب بياورم، اما چگونه فراغ تو را تحمل كنم. اگر مرا در جهنم بيندازي و زبانم را باز بگذاري، در آنجا فرياد مي‌زنم، پروردگارا كجايي؟ من يكي از دوستان تو هستم. من همانم كه در مقابل تو سر به سجده گذاشته‌ام. من عشق تو را دارم.

دعا يا آموزش توحيد و معرفت
به هر حال دعاهاي امام علي(ع) هم آموزش توحيد است و هم معرفت. معرفتي به ما مي‌دهد و ما را در جايگاه واقعي بنده خدا و عبوديت پروردگار مي‌نشاند. علي(ع) خواهد كه ما اينچنين دعا كنيم و اينچنين در مقابل پروردگار تضرع و زاري كنيم و از او بخواهيم. ايشان روش خواستن را آنچنان كه هست به ما مي‌آموزاند. در پايان بد نيست اشاره‌اي به شهادت و درگذشت شهيد مصطفي چمران در 31 خرداد داشته باشم. روز 29 خرداد نيز روز درگذشت دكتر علي شريعتي بود. اين عارف دلسوخته و اين دانشمند بزرگ يعني شهيد چمران براي آن دردمندي كه پيوسته مي‌ناليد يعني دكتر شريعتي، نيايشي دارد تحت عنوان‌اي علي كه بسيار سوزناك است. شريعتي را از اين حيث دردمند خواندم كه دكتر شريعتي مثلا ساعت 8 شب در حسينيه ارشاد برنامه داشت، ساعت 10 مي‌آمد و شروع به صحبت مي‌كرد تا ساعت 1 بامداد حرف مي‌زد. شنوندگان هم كه در حسينيه ارشاد بالا و پايين نشسته بودند، روي صندلي ميخكوب شده بودند. اما گاهي گله مي‌كردند كه چرا اينقدر نامرتبي و چرا دير مي‌آيي، چرا بيشتر از وقت خودت صحبت مي‌كني؟ شريعتي پاسخ مي‌داد: من بيماري هستم كه مي‌نالم، مگر مي‌شود به بيمار گفت چقدر بنال و ناليدنت بايد چقدر باشد. سخنان من از سر درد است. دردي دارم كه اين سخنان را مي‌گويم. اگر در آن تكرار مي‌بينيد، يا حتي اگر در آنها تناقض مي‌بينيد، مقصر درد است. اما نيايش او واقعا نيايش بي‌نظيري است و ماندني. او در راه خدا نيايش مي‌كند: «خدايا، ما روش مردن را مي‌دانيم، روش زندگي كردن را به ما بياموز»
به هر حال بايد درد باشد. همانطور كه مولانا نيز فراوان مي‌گويد: خواندن بي‌درد از افسردگي ست/ خواندن با درد از دل بردگيست. درد عشق است كه انسان را وادار مي‌كند كه معشوقش را بخواند و آن معشوق خداست. آن كشيدن زير لب آواز را/ ياد كردن مبدا و آغاز را/ آن شده آواز صافي و حزين/‌اي خدا‌اي مستغاث و‌اي معين. از خدا بخواهيم آنچه را كه مصلحت ماست و حكمت اوست به ما بياموزد و او را بخوانيم و پيوسته از او جدا نشويم. حضرت (ع) به فرزندش مي‌گويد او هرگز بين خودش و تو پرده‌اي نكشيده و تو را به كسي حواله نداده و شفيع توست. درهاي او به روي تو باز است، مستقيما به سوي او حركت كن.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون