تكاپو براي نجات اصولگرايي
علي شكوهي
اين روزها شاهد اظهارنظرها و مصاحبهها و اعلام مواضع از سوي برخي چهرههاي شاخص اصولگرايي هستيم كه در آن به نوعي اقدام به آسيبشناسي وضعيت جريان اصولگرايي شده است. البته طيفي از اصولگرايان اصلا به ضرورت بازنگري در مواضع و عملكرد خود نرسيدهاند زيرا با وجود همه شكستها و ناكاميها، دست آنان از قدرت اصلي كشور كوتاه نشده است و در آينده هم با همين روش در مصادر قدرت و در مسووليتهاي بزرگ و مهم باقي خواهند ماند. در اين مختصر درصددم برخي از اين تكاپوهاي اصولگرايانه براي نجات اين جريان را مرور كنم.
1- نواصولگرايي قاليباف
قاليباف اخيرا بعد از شكست اصولگرايان در انتخابات رياستجمهوري به فكر بازسازي اين جريان افتاد و با بيان اينكه تغيير اساسي در نحوه كنش جريان اصولگرايي جزو مطالبات امروز است، تاكيد كرد كه بايد حركت در راستاي «نواصولگرايي» هرچه سريعتر آغاز شود. وي مدعي است «دليل شكستهاي اخير جريان اصولگرايي در جلب نظر مردم در انتخابات نتيجه اشكالات ساختاري، رويكردي و عملكردي در سطوح كلان و خرد» است و بعد نتيجه گرفته است كه «تغيير اساسي در نحوه كنش جريان اصولگرايي» يكي از مطالبات اصلي امروز است. به نظر قاليباف «اصولگرايي بايد با حفظ مباني و ارزشهاي انقلابي جمهوري اسلامي، در نگرش و شيوه سياستورزي خود متحول شود و با گفتمان و چهرههايي نو، حركت در راستاي «نواصولگرايي» را هرچه زودتر آغاز كند». قاليباف از ضرورت «خودانتقادي» اصولگرايان سخن ميگويد اما معتقد است اين كار بايد از پايين صورت بگيرد «زيرا تحليل رفتارهاي پس از انتخابات برخي دوستان نشان ميدهد تصميمگيري در اين مورد در رأس جريان همچنان دچار اختلال است». وي براي عبور نسل جوان از اصولگرايي به سمت نواصولگرايي محورهايي را مطرح ميكند كه يكي از آنها «بازگشت به مردم و توجه به مطالبات و نقش آنها در اداره همه امور» است. وي ظاهرا نحوه تعامل «اصولگرايي با رهبري انقلاب، نهادهاي حاكميتي و جريانهاي سياسي رقيب» را هم نميپسندد و به همين دليل خواستار بازتعريف اين امر از سوي نواصولگرايان است.
2- شكايت ميرسليم
اخيرا ميرسليم هم وارد نقد جريان اصولگرايي شده است. وي در اوايل انقلاب از سوي بنيصدر كانديداي نخستوزيري شد كه مجلس اول آن را نپذيرفت. بعدها هم وزير ارشاد بود ولو آنكه رشته تحصيلي وي تناسبي با آن مسووليت نداشت. در انتخابات اخير هم نامزد رياستجمهوري شد ولي نتوانست خودش باشد زيرا الزامات اصولگرايانه و تكليف تشكيلاتي موجب شد كه عقايد و نظرات خود را پنهان كند و حرفهايي بزند كه از او انتظار نميرفت. ميرسليم در اين انتخابات نامزد طيف خاصي از اصولگرايان (عمدتا اصولگرايان محافظهكار عملگرا) بود ولي مجبور شد به سود ديگر نامزدهاي اصولگرا اقدام ، تبليغات و فعاليت كند. وي اخيرا در مصاحبه با روزنامه ايران مسائلي را مطرح كرد كه نشان ميداد از وضعيت اصولگرايان راضي نيست و آن را مستحق نقد و تغيير ميداند. نخستين اشكال ميرسليم به اصولگرايان اين است كه تشكلهاي ريشهدار و قديمي اصولگرايان و تجربه كار سياسي آنان را ناديده گرفتند و در اين انتخابات يكباره با جمع شدن تعدادي از افراد، تشكلي جديد (جمنا) ايجاد كردند كه سابقه كار تشكيلاتي نداشت و با بحث و گفتوگو و همفكري به انتخاب يك نامزد رياستجمهوري نرسيده است. در واقع اين اعتراض ديگر ميرسليم به اصولگرايان تجميع شده در جمنا بود كه از همفكري احزاب و گروههاي اصولگرا استفاده نكردند و در نهايت به توصيه 50 تن از خبرگان به معرفي نامزدي پرداختند كه تا قبل از اين اساسا در حيطه سياسيون فعال اصولگرا قرار نداشت. وي از اينكه جمنا با روشي غيرقانوني به فردي ديگر رسيد، اعتراض دارد. ميرسليم به اين هم اعتراض دارد كه چرا تشكيلات موتلفه به او اجازه نقد قاليباف را نداد در حالي كه او به دليل عملكردش در شهرداري مستحق نقدهاي زيادي بود. ميرسليم اساسا ميگويد «اعتقادي به نامزدي آقاي قاليباف در انتخابات رياستجمهوري ندارم» و دليلش هم عملكرد وي است. به نظر ميرسليم «قاليباف دو بار شكست خورده بود و پشتوانه حزبي هم نداشت. فقط خودش بود و يارانش. آقاي رييسي هم ناشناس بودند و بعدا، «جمنا» ايشان را به عنوان نامزد نهايي خود برگزيد». وي اين وضعيت را ناشي از تصميمگيري غيرحزبي ميداند و تاكيد ميكند كه اصولگرايان سخت به بازسازي حزبي و تشكيلاتي نياز دارند.
3- اعلام نظر به جاي برادر
سومين اظهارنظر آسيبشناسانه مربوط به اعلام نظر وحيد جليلي است كه ميتواند هم نظرات خودش باشد و هم نظرات برادرش كه او نيز مواضع مشابهي دارد. وحيد جليلي اخيرا در سخناني مدعي شده كه جريان اصولگرايي وارد عملگرايي مفرط شده است و معطوف به نتيجه و كسب قدرت عمل ميكند و به همين دليل به صورت يك «قبيله» در آمده است. اشكال اصلي از نظر جليلي اين است كه اصولگرايان ميخواهند حاكم باشند و براي آنان مباني مهم نيست. وحيد جليلي كه عمدتا به طيفي خاص از اصولگرايان (عمدتا اصولگرايان راديكال آرمانگرا) تعلق دارد سخت به عملكرد جمنا معترض است. از نظر او جمنا با تعدادي از افراد مخلص و تعدادي قالتاق! تشكيل شد كه معلوم است صحنهگرداني با كدام گروه بود. آنان به جاي آدم شايسته در جستوجوي آدم هماهنگ با خود و حرفگوشكن بودند. به نظر او نبايد اجازه دهيم كه با برخي تريبونها، كساني «ايدئولوگهاي انقلاب اسلامي» شوند. شخصا آرزو ميكنم كه جريان اصولگرايي با آسيبشناسي درست گامي به جلو بردارد و شاهد بروز تحولي اساسي در جريان اصولگرايي باشيم. اين كار البته دشوار است زيرا در اين جريان چندين طيف ناهمسو فعالند كه از بعد آرمانگرايي و عملگرايي با هم اختلاف دارند.