اصولگرايان + تندروها = ؟
يكي از مشكلات مهم حوزه سياست در ايران، تفكيك نشدن مرزهاي سياسي به دلايل تاكتيكي و مقطعي است. اين مساله هم در ميان اصلاحطلبان ديده ميشود و هم در ميان اصولگرايان، و تا وقتي اين مرزها روشن نشود، شفافيت سياسي فقط يك خيال واهي خواهد بود. فعلا بحث اصلاحطلبان را به مجالي ديگر وا مينهيم، چرا كه هنوز و بهطور جدي وارد ميدان نشدهاند. ولي آن دسته از اصولگرايان كه گمان ميكنند، ميتوانند از منافع مخدوش شدن مرزها برخوردار باشند ولي ضررهاي آن را متحمل نشوند، اشتباه ميكنند و ممكن است عكس اين حالت رخ دهد، يعني از منافع آن بيبهره شوند و فقط ضررهايش را تحمل كنند. مرزبندي جريان اصولگرا با جناح تندروي آنان مصداق روشن اين ادعاست. در حالي كه برخي از آنان در نقد دولت فعلي تا حدي پيش ميروند كه ميگويند «فلان مقام دولتي جا پاي احمدينژاد گذاشته»، در حالي كه تا ديروز دربست در حمايت از آن دولت فعاليت ميكردند، در مقابل گروهي ديگر از اصولگرايان حاضر نيستند اين مرزبندي را بپذيرند. آقاي محمدرضا باهنر، نماينده شاخص اصولگرا از جمله اين افراد است كه ميگويد: «اينكه رقيب ما از ادبياتي چون اصولگرايان تندرو، كندرو، معتدل و... براي شكاف در جبهه اصولگرايي استفاده ميكند، نوعي تاكتيك انتخاباتي است...
ما تنها با دوستان اصولگراي خود ائتلاف ميكنيم، ما ائتلاف با برخي دوستان اصولگراي خود را كه تندرو خطاب ميشوند به اصلاحطلبان ترجيح ميدهيم.» در واقع آقاي باهنر معتقد است كه اصولگرايان تندرويي وجود ندارند و اين برساخته دست اصلاحطلبان براي اختلاف انداختن ميان جناح پيوسته و همبسته آنان است. خب! اين را بايد پذيرفت كه هيچ تمايزي ميان آقاي باهنر و جناح متبوع وي با مجموعهاي كه به نام تندروان آنان شناخته شدهاند نيست، در اين صورت چرا آقاي باهنر در پذيرش مسووليت رفتارهاي آن جناح تندرو شجاعت لازم را به خرج نميدهند؟ چرا ميكوشند كه خود را از زير بار انتقادات وارده به آن دولت بيرون بكشند؟ اگر واقعا چنين قصدي ندارند، چرا در برابر آن دسته از دوستانشان كه خط خود را متمايز از تندروها كردهاند سكوت ميكنند؟ يا چرا نسبت به انتقادات آن دوره فاجعهبار قبول مسووليت نميكنند و پاسخي نميدهند؟ چرا اين را در مقطع ورود به انتخابات اظهار ميكنند و در چند سال گذشته به ويژه پيش از انتخابات سال 1392 به زبان نميآوردند؟ اين موضعگيري نشاندهنده فقدان اعتمادبهنفس جريان اصولگرايي است. آنان گمان ميكنند كه با متمايز كردن خودشان از تندروها، هيچ شانسي براي انتخاب شدن و حتي پيروزي اندك در انتخابات ندارند. ولي جهت اطلاع آقاي باهنر بايد گفت كه پيش از اصلاحطلبان، بخشي از اصولگرايان متعهد بودند كه با حداكثر توان سعي كردند مرز خود را با تندروها روشن كنند. نمونه آن آقاي ناطقنوري است. گمان ميرفت كه اين مرزبندي به مراحل نهايي خود رسيده است و مردم بايد شاهد نوعي شفافيت سياسي در جبهه اصولگرايي باشند، ولي اظهارات آقاي باهنر اين ابهام و نگراني را دامن زد كه مبادا دوباره شاهد مخدوش شدن مرزها به دلايل تاكتيكي و نيز با انگيزه دشمني با اصلاحطلبان باشيم. اصولگراياني كه با طناب پوسيده اين منطق خود را در سالهاي 1384 و 1388 از بلندي چاه ويل سياست آويزان كردند، اگر از آن رويدادها درس گرفته باشند، دوباره وارد اين ماجرا نخواهند شد. ما در اين مورد از موضع اصلاحطلبي به معناي عام آن سخن ميگوييم و نه از موضع رقيب سياسي. مساله امروز جامعه ما فراتر از منافع گروهي است. امروز تامين منافع ملي و حقوق مردم مساله اصلي است. اصولگرايان معتدل و متعهد نميتوانند دوباره در راهي گام بردارند كه هزينه بسياري را بر مملكت تحميل كرد. اگر برخي از اصلاحطلبان هم از ائتلاف با اين گروه سخن گفتهاند نه از بابت راي نداشتن خودشان است، بلكه به دليل ترس از افتادن اصولگرايان معتدل به دامن تندروهايي است كه جز هزينه براي كشور، دستاورد ديگري از وجودشان شاهد نخواهيم بود.