• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4010 -
  • ۱۳۹۶ چهارشنبه ۴ بهمن

گفت‌وگو با فرهاد مهندس‌پور به بهانه پذيرش دبيري جشنواره تئاتر فجر

زير پاي‌مان را گود مي‌كنيم

بابك احمدي

جشنواره تئاتر فجر بعد از سي‌وشش دوره برگزاري به ايجاد تغييرات جدي ساختاري متناسب با زمانه نياز دارد؛ ضرورتي كه بعضا از سوي هنرمندان و كارشناسان مطرح مي‌شود اما در عمل كسي حاضر نيست براي اصلاح اين بناي فرسوده گام بردارد. ماجرا سويه دومي نيز دارد؛ اينكه آيا ساختار موجود در وزارت فرهنگ و ارشاد اسلامي، معاونت هنري و به دنبال آن جشنواره تئاتر فجر اصولا اصلاح يا تغيير مي‌پذيرد؟

فرهاد مهندس‌پور بعد از 13 دوره بار ديگر بر مسند دبيري جشنواره تئاتر فجر نشسته است. آن‌هم در زمانه‌اي كه مناسبات تئاتري در مقايسه با يك دهه قبل به‌شدت تغيير كرده و ارايه تحليل از وضعيت حال حاضر جامعه تئاتري پيچيده‌تر از گذشته به نظر مي‌رسد. پيچيدگي‌اي كه به طور طبيعي حاصل زيست شهروند/ هنرمند در شرايط عمومي سياسي، اقتصادي و اجتماعي يك دهه اخير و ناگزير است. مرد كهنه‌كار عرصه تئاتر درست يك دهه قبل تصميم به ايجاد تغييرات ساختاري در جشنواره فربه تئاتر فجر گرفت اما با مقاومت و مخالفت جدي خانواده هنرهاي نمايشي مواجه شد و به قولي گوشه رينگ! تنها ماند.

او حالا شعار «جشن گفت‌وگوي تئاتر ايران» را بر پيشاني دوره جديد نصب كرده و به گفته خودش تا حدي محافظه‌كارانه‌‌تر پيش مي‌رود؛ در مقابل اما واكنش‌ها نشان مي‌دهد نه تنها انگيزه‌اي براي همراهي با دبير جشنواره وجود ندارد بلكه عده‌اي آگاهانه در مسير حاشيه‌سازي گام برمي‌دارند. زمزمه‌هاي حاشيه‌سازي عليه جشنواره تئاترفجر از يك ماه قبل به گوش مي‌رسيد تا اينكه دو روز قبل به صدايي گوشخراش بدل شد؛ جايي كه سويه سوم ماجرا يعني اتاق فكر حاشيه‌سازِ خودي و غير خودي خودنمايي كرد. گفت‌وگو با فرهاد مهندس‌پور در ادامه مي‌آيد.

چطور شد كه پيشنهاد دبيري جشنواره تئاتر فجر را پذيرفتيد؟

براي پذيرش اين مسووليت با تعدادي از دوستانم مشورت كردم و در واقع بيشتر پاسخ‌ها مبني بر قبول دبيري جشنواره بود. البته دوستي مثل حميد پورآذري از اصطلاح جالبي استفاده كرد و گفت: «تو كه نيم‌سوز شده‌اي، حالا اگر كامل بسوزي اتفاقي نمي‌افتد.» ولي معتقد بود شايد به واسطه اين حضور بتوانيم كاري كنيم و تغييراتي به وجود بياوريم. تصور من هم اين بود كه شايد بتوانم چيزهايي نه چندان بزرگ بلكه كوچك را تغيير دهم. تازه واژه تغيير را در رابطه با فرآيندها به‌كار مي‌برم؛ فرآيندهايي كه در نتيجه تغيير آنها بخشي از رفتار ما نيز دستخوش تغيير شود. از طرفي دورنماي اداره‌كل هنرهاي نمايشي هم نشان مي‌داد علاقه چنداني ندارد كه به زيرساخت‌ها دست بزند. البته واضح است تحولات بنيادين هيچ‌وقت مد نظر مديريت دولتي نبوده و نيست.

فكر نمي‌كنيد دعوت دوباره از شما مي‌تواند به عقبگرد تعبير شود؟ به اين معنا كه جشنواره يا جريان تئاتر در تمام اين سال‌ها نتوانسته از يك سو مدير هنري مقبول جامعه هنري و از سوي ديگر مدير مورد تاييد سيستم تربيت كند.

زماني در جمع اعضاي ستاد از آقاي شفيعي پرسيدم كه چرا نخواستيد سعيد اسدي به كارش ادامه دهد؟ پاسخ اين بود كه آقاي اسدي خودش تمايل نداشت. ولي اين نكته را هم عنوان كرد كه اگر شما نمي‌پذيرفتيد حتما به سعيد اسدي اصرار بيشتري مي‌كردم. البته از نظر من بهتر بود همان اصرار اتفاق مي‌افتاد چون وقتي مدير بداند چند سال در يك سمت حضور دارد دستش براي برنامه‌ريزي بازتر است. به نظرم رسيد دعوت آقاي شفيعي از من به خودي خود واجد اين معنا بود كه يك چيزهايي قرار است تغيير كند. خواهش كردم نه براي يك سال كه براي چهارسال بيايم چون تغيير در بازه زماني يك‌ساله امكان‌پذير نيست. حتي گفتم منظورم اصلا اين نيست كه چهارسال من دبير باشم، بلكه برنامه‌ريزي كنيم و هر فرد ديگري هم دبير شد همين برنامه‌ را دنبال كند. آقاي شفيعي پذيرفت ولي خواهش كرد تغييرات جدي و بنيادين را به سال آينده موكول كنيم. البته بعدا اينطور گفت كه تغييرات به وجود آمده فراتر از حد انتظارش بوده، درحالي كه ما واقعا جزييات را تغيير داديم. شايد تغييرات كلي‌تر در فراخوان سال آينده ايجاد شده كه يك گام به سمت دو بخشي شدن جشنواره پيش رفته است.

اصلا به اين فكر كرديد كه چرا در تمام اين سال‌ها نتوانستيم مدير هنري تربيت كنيم؟

همان ابتدا كه دعوت صورت گرفت من دو پيشنهاد مطرح كردم؛ دو نفر كه جوان‌تر و پرانرژي‌تر هستند.

چه افرادي مد نظر شما بود؟

اصغر دشتي و آروند دشت‌آراي، ولي آقاي شفيعي گفت با تحقيق و اطمينان از شما دعوت كردم. تصور ما صادقانه اين بود كه پروژه قرار است پروژه تغيير باشد. از يك طرف در زمينه مراجعه به جوان‌ترها و از طرف ديگر اينكه نياز است جشنواره در حساب و كتاب‌ها و مناسباتش تغيير ايجاد كند. فرض بگيريم سال بعد فرهاد مهندس‌پور نباشد اما برنامه‌ريزي‌ها به صورت جمعي انجام شده و پيش خواهد رفت. گرچه اصلا نمي‌دانم اين اتفاق مي‌افتد يا نه؟

تجربه اين چند ماه چه مي‌گويد؟ آيا ساختار اجازه تغيير مي‌دهد؟

نه! اميدوار نيستم. به ويژه بعد از تغييرات ايجاد شده در معاونت هنري احتمال تغيير در اداره‌كل هنرهاي نمايشي و تمام برنامه‌ها وجود دارد. البته در ارتباط با مقوله‌اي به نام فرهنگ اينطور به نظر مي‌رسد كه كليت اداره‌كنندگان نظام جمهوري اسلامي ايران نگرش سازمان يافته و هدفمندي در اين زمينه ندارد. گرچه در مورد فرهنگ صحبت مي‌شود، دعوا مي‌شود، تشويق مي‌شود ولي بطور مشخص معلوم نيست دعوا بر سر چيست. شاهد سردرگمي هستيم و همين سردرگمي موجب مي‌شود هيچ نيروي تازه‌اي تربيت نكنيم. به اين ترتيب اصلا امكان نقد و بررسي نقاط ضعف و قوت باقي نمي‌ماند و ما نمي‌دانيم قرار است چه چيزهايي را تغيير بدهيم. اصلا نمي‌دانيم چه عامل يا عواملي ضرورت تغيير را ايجاب مي‌كنند. نمي‌خواهم بگويم ما به يك ايدئولوژي فرهنگي نياز داريم، بلكه به جهت‌گيري فرهنگي نيازمنديم تا بدانيم قرار است به كدام سمت حركت كنيم و براي گام برداشتن در آن مسير چه استراتژي‌هايي بايد در نظر بگيريم. من در جلسه‌اي به وزير ارشاد گفتم هر شخص ديگري مي‌تواند اين جشنواره را با كليات مورد نظر برگزار كند ولي تلاش ما اين بوده كه در بعضي جزييات تغيير ايجاد كنيم.

به نظرم شما به عنوان دبير جشنواره با دو مساله مواجه هستيد. اول معضل ساختاري جشنواره در دل اداره‌كل هنرهاي نمايشي و بدنه وزارت ارشاد است و دوم در بعد كلان‌تر اينكه تئاتر ما در طول سال با مسائلي مواجه است كه بخش اعظم اين مسائل در جشنواره سرريز مي‌شود. شما تقسيم‌بندي روشن‌تري از اين مساله داريد؟

بله، چون در گذشته هم دبير جشنواره بودم بارها به اين مساله فكر كردم. اگر قرار باشد كلي‌تر اشاره كنيم دو مشكل عمده وجود دارد. مشكل اول به مديريت دولتي بازمي‌گردد چون طبق قانون تمامي برنامه‌هاي اجرايي اعم از برگزاري جشنواره‌ها و اجراهاي عمومي تئاتر بايد مطلقا بيرون از مديريت دولتي اتفاق بيفتد. اين فعاليت‌ها بايد به بخش خصوصي واگذار شوند. حالا امكان دارد اين بخش خصوصي يك تئاتر خصوصي باشد يا خانه تئاتر و هر نهاد ديگري، ولي ويژگي اصلي‌اش بايد استقلال عمل آن نهاد باشد. طبق قانون مركزهنرهاي نمايشي بايد سياست‌هاي كلي را ابلاغ يا پيگيري كند و در جزييات دخالتي نداشته باشد، درحالي كه عملا امكان چنين چيزي وجود ندارد چرا؟ چون بودجه و صدور مجوز در دست اين نهاد است. تازه بودجه‌ مصوب به دلايل متعدد تا به مركز برسد آب مي‌رود.

بله تا به موسسه توسعه هنرهاي معاصر برسد و اختصاص پيدا كند.

بعد تازه به دست انجمن هنرهاي نمايشي برسد؛ در مسير مدام از ميزان بودجه كاسته مي‌شود. در تماشاخانه ايرانشهر هم كه نيمه دولتي اداره مي‌شود همين مشكل وجود دارد. قسمت دوم مساله به خود جامعه تئاتري مربوط است. ميزان علاقه‌مندي جامعه تئاتر به تغيير بسيار بسيار اندك است. بنابراين گيجي و سردرگمي كه بالاتر به آن اشاره شد فقط مربوط به مديريت دولتي نيست بلكه جامعه تئاتري‌ هم به اين درد مبتلا است. دليلش اين است كه بالاي 90 درصد تئاتر ايران به دنبال منفعت شخصي است و به منفعت جمعي توجه ندارد. به همين دليل هم مي‌توان از هر طرف به آن هجوم آورد و تخطئه‌اش كرد. با حسين كياني در اين باره صحبت مي‌كردم كه ما در دهه 70 با نوعي از درام اجتماعي مواجه بوديم كه موضوعات روز را مورد بررسي قرار مي‌داد ولي امروز ديگر از آن اجراها خبري نيست. محمد رحمانيان ديگر محمد رحمانيان آن روزگار نيست، محمد يعقوبي هم به همين صورت.

نهايت معتقدم سيستم به‌طور كلان و خانواده تئاتر اصلا نمي‌داند به كدام سو مي‌خواهد حركت كند و قرار است به كجا برسد. به همين دليل عملا اگر كسي از مريخ بيايد و بهترين شيوه‌نامه برگزاري جشنواره را براي‌مان بنويسد عملا امكان اجرايش وجود ندارد چون زمينه‌هايش در روابط و مناسبات فعلي ما موجود نيست. شكلي از روابط و مناسبات كه امروز منجر به خلق تئاتر مي‌شود نمي‌تواند از اين بهتر باشد. همواره اين استعاره را به كار برده‌ام كه ما مدام زير پاي خودمان را گود مي‌كنيم و پيش نمي‌رويم. اگر بپرسيد دليل چيست به شما خواهم گفت چون چهره‌هاي مستعد جوان به سرعت شبيه ما مي‌شوند. يعني به همان بليه‌هايي گرفتار مي‌شوند كه ما مبتلا شديم. بسيار زود دچار تبختر، منفعت طلبي و انحراف مي‌شوند و در نهايت در دستگاه عقلاني گير مي‌افتند كه ما براي دهه‌ها ساخته‌ايم.

از پاسخ‌هاي شما به اين نتيجه مي‌رسم كه گويي با شكلي از انسداد مواجه هستيم. انسدادي كه به نظرم موجب مي‌شود شما به عنوان دبير جشنواره در جايگاه نمادين شخصي قرار بگيريد كه مي‌خواهد همه‌چيز را انفرادي و ديكتاتورمآبانه پيش ببرد. گرچه تفويض اختيار به دبيرهاي بخش‌هاي گوناگون اتفاق افتاده اما برآيند بيروني همچنان هماني است كه اشاره كردم.

ماجرا دو وجه دارد؛ ممكن است با اين گفته مخالف باشم ولي احتمال مي‌دهم نظرم دقيق نباشد. چرا؟ چون به واسطه آگاهي و تعقل خودم به شما مي‌گويم هرگز اينطور نيست. اين اتفاق رخ داده و مسووليت‌ها به دبيران بخش‌هاي مختلف واگذار شده است؛ البته هفته‌هاي ابتدايي همچنان فكر مي‌كردم مي‌توانم مثل سال 83 كارها را يك‌تنه پيش ببرم ولي بعد از مدتي بچه‌ها گفتند بايد تقسيم كار صورت بگيرد و از وقتي اين تقسيم كار صورت گرفت متوجه شدم امور چقدر ساده‌تر پيش مي‌رود. من در جزيي‌ترين مسائل با اعضاي ستاد مشورت مي‌كنم. پس شعار «گفت‌وگوي تئاتر ايران» را از خودمان شروع كرديم، اينطور در نظر گرفتيم كه امكان دارد از كليت جشنواره فقط يك چيز و آن‌هم ميزاني اصلاح روابط ميان فردي حتي در دبيرخانه و ستاد برگزاري براي ما باقي بماند. در نهايت صحبت شما را تصديق مي‌كنم كه با وجود اينها ممكن است برآيند بيروني چيز ديگري باشد.

چه عاملي موجب شد در نشست رسانه‌اي اعلام كنيد خيلي زود پي برديد كه تصميم‌تان براي پذيرش دبيري جشنواره اشتباه بوده است؟

وقتي انتقادها شروع شد- مثلا در ماجراي بخش نمايشنامه‌نويسي جشنواره - متوجه نمي‌شدم آيا من جايي از كلمه «حذف» استفاده كرده‌ام يا شخص ديگري جايي چيزي گفته است، ولي مدام تكرار شد كه فلاني «بخش نمايشنامه‌نويسي» را از جشنواره حذف كرد. درحالي كه چنين واژه‌اي در هيچ‌كجاي فراخوان يا اظهارات و نوشته‌هاي ما وجود نداشت. بعدا افراد مي‌پرسيدند چرا اين بخش حذف شده است؟ و ما مي‌گفتيم: «كدام حذف؟ در حال رايزني با كانون نمايشنامه‌نويسان خانه تئاتر هستيم.» ديديم كه بخش نمايشنامه‌نويسي برگزار شد اما هيچ صدايي از جايي نيامد. يعني آنها كه مي‌دانستند حذفي در كار نيست، سكوت كردند و منتقداني كه ديدند بخش ادبيات نمايشي برگزار شد همچنان دهان‌شان باز بود. حتي از بعضي مي‌پرسيدم آيا خودتان در فراخوان خوانده‌ايد كه بخش نمايشنامه‌نويسي حذف شده است؟‌ و پاسخ اين بود كه نه برايم پيام آمده و اينطور شنيده‌ام! بعد بر اساس همين شنيده‌ها اعتراض داشتند و حتي مي‌خواستند خاستگاه‌هاي ماجرا را تحليل كنند! وقتي كمي پيش رفتيم همين ماجرا براي بخش «تئاتر خياباني» جشنواره هم اتفاق افتاد و من ديدم انگار مساله چيز ديگري است. ميل به ايراد گرفتن و تهاجم بيش از هر چيز وجود داشت و همين موجب شد محتاط‌تر عمل كنم. فكر مي‌كردم با جامعه‌اي- تئاتري- مواجهم كه بيش از هرچيز دوست دارد بگويد «از من بترس، از من حساب ببر»؛ من هم گفتم ايرادي ندارد اگر قرار است از تو بترسم پس مي‌ترسم، چون در نهايت بايد با شما كار كنم. اصغر دشتي معتقد بود بيش از حد عقب‌نشيني مي‌كنم اما به نظرم اين عقب‌نشيني ضرورت داشت. بعدها متوجه شدم آقاي شفيعي در ماجراي فراخوان جشنواره به درستي بيانگر همان ايده‌هاي جامعه تئاتري است و خيلي روشن و صريح مي‌گويد هر عملي چه بازتابي خواهد داشت. اينجا بود كه عدول از فراخوان اوليه صورت گرفت و مثلا ناچار شدم تعداد نمايش‌هاي پذيرفته شده در بخش استاني را بالا ببرم.

ناچار شديد؟

بله، ناچار شدم. مدتي نگذشته بود كه ديدم در عبور از فراخوان خودم ابتكار عمل به خرج مي‌دهم. به هرحال محكوم بودم تا جاي ممكن با خانواده تئاتر همراهي كنم و حرف‌هاي‌شان را بشنوم و در مقاطعي با آنها به گفت‌وگو بنشينم، ولي معني هيچ كدام اين نبود كه كسي جايي نقد اساسي شامل جزييات مطرح كرده است. اين ميل افراد به گوشه‌گيري يا اعتراض صرف آزارم داد. از سويي نسبت به سال 83 تغيير كرده‌ام و خسته‌تر هستم اما با وجود اينها به نظرم رسيد واقع‌بين‌تر شده‌ام. همان زمان يك اصطلاحي به كار مي‌بردم؛ اينكه «جامعه تئاتري دستش را درونم فرو برد و من را وارونه كرد» اتفاقي كه در آستانه چهل‌و‌چندسالگي بسيار تلخ و دردناك به نظر مي‌رسيد اما وقتي زمان گذشت ديدم اتفاق خوبي بوده و چشم من را نسبت به جامعه تئاتري بازتر كرده است. همان زمان پي‌بردم چه ميراثي از دهه 50 با خودمان حمل مي‌كنيم و ميزاني از روابط منفي، بدبيني و ميل به تخريب يكديگر در ما نهادينه شده است.

ميل به حذف.

دقيقا و بعضي افراد معتبر خانواده تئاتر خيلي راحت دست به چنين كاري مي‌زنند. البته چهره‌هايي مثل داود رشيدي از اين قاعده مستثني هستند، چون او نه قبل و نه بعد از انقلاب هيچ‌وقت وارد چنين فضاهايي نشد اما نمونه‌هاي مخالف بسيار است. اتفاق‌هاي ماه‌هاي اخير من را واقع بين‌تر كرد. مدام فكر مي‌كنم اگر خانه تئاتر واقعا خانه تئاتر بود يا اگر باقي همگرايي‌ها درست عمل مي‌كرد امروز در مواجهه با مركز هنرهاي نمايشي روزگار بهتري داشتيم. حتي مي‌توانستيم با مديريت دولتي جدي‌تر وارد گفت‌وگو شويم و اعلام كنيم در فلان شرايط كار مي‌كنيم يا نمي‌كنيم و بر امور تاثير بگذاريم. اما همان‌طور كه نمي‌توانيم در مديريت دولتي يا مناسبات خودمان تغيير ايجاد كنيم در وضعيت چيزي به اسم تئاتر هم نمي‌توانيم تغيير به وجود بياوريم.

شايد همه اظهارات شما در يك درك متقابل پذيرفتني باشد ولي مساله اين است كه اگر چنين دركي به وجود بيايد نوك پيكان انتقاد كند مي‌شود. اين همان گرفتاري نيست كه نقدنويسي در تئاتر امروز را با بحران مواجه كرده است؟

حرف شما را كاملا قبول دارم ولي به من بگوييد نقد كجا اتفاق مي‌افتد؟ من حتي وقتي نمايشي را نمي‌بينم دنبال نقد مي‌گردم ولي واقعا چيزي وجود ندارد. در اين مدت هم جز از طرف خبرنگاران آنهم انگشت‌شمار با نقد و نكته خاصي مواجه نشدم. به خاطر دارم سال 83 ماجرايي داشتيم كه انتقاد حميد سمندريان را به همراه آورد. نامه‌اي كاملا محترمانه به حميد سمندريان نوشتم و دلايلم را توضيح دادم. من و حميد سمندريان - استادم در دانشگاه- در جريان آن دو نامه به يكديگر هيچ بي‌احترامي نكرديم ولي نامه‌نگاري ما به شكل عجيب و غريب در جامعه تئاتري بد معنا شد. به نظرم نقد وجود ندارد. مثلا زماني روي نمايش «افرا» ساخته بهرام بيضايي نقدي نوشتم و ايراد فني گرفتم اما عده‌اي ناراحت شدند و گفتند چطور يك نفر به خودش اجازه داده به بهرام بيضايي بگويد بالاي چشمت ابرو است.

در همان اندك موارد هم كه انتقادي وارد شده شما توجهي كرديد؟

نه، توجه نكردم ولي به همكارانم تاكيد كردم دست از گفت‌وگو برندارند. حتي نظرهاي انتقادي را در سايت جشنواره منتشر كرديم. دليل اصلي بي‌توجهي‌ام اين بود كه مسائل جشنواره به‌شدت درگيرم كرد.

حالا مواجهه من و شما از جنس مواجهه منتقدان، روزنامه‌نگاران و خبرنگاران با خانواده تئاتر است. به اين معنا كه سال‌ها انتقاد وارد شده ولي همچنان شاهد هستيم در بر همان پاشنه مي‌چرخد. امري كه منتقدان را به سكوت اعتراضي واداشته تا همه با نتيجه بي‌توجهي به نقد مواجه شوند. يعني منتقد، روزنامه‌نگار و خبرنگار هم با انسداد مواجه مي‌شود.

بله، چطور مي‌شود يك حرف حسابي را 10 بار تكرار كرد؟ وقتي بي‌توجهي شود خب من هم سكوت مي‌كنم. درست مي‌گوييد كه در نهايت به انسداد مي‌رسيم.

در چنين شرايطي است كه شعار ايده‌آليستي و تاحدي پوپوليستي «تئاتر براي همه» در اين دوره به «جشن گفت‌وگوي تئاتر ايران» تغيير مي‌كند؟

اشاره‌هاي كنايه‌آميز شما درباره شعار «تئاتر براي همه» كاملا درست و قابل قبول است. به اين دليل كه اين شعار ابهام دارد ولي شعار امسال جشنواره به واژه‌اي اشاره مي‌كند كه ما برايش هيچ جايگزين ديگري نداريم. ما همه بايد با يكديگر «گفت‌وگو» كنيم. به نظرم اين شعار شفاف‌تر است ولي متوجهم كه اينجا واژه «جشن» هم ابهام دارد. شايد از علاقه ما به مهم جلوه دادن امور مي‌آيد يا اينكه به هرحال بايد طيف‌هاي گوناگون از دولت تا هنرمندان و مردم را در نظر بگيريم. حتي براي ترجمه شعار به زبان انگليسي نيز با مشكل مواجه شديم. البته ميزاني از هيجان‌زدگي هم در شعار ما به چشم مي‌خورد كه نشان مي‌دهد من در اين سن همچنان هيجان‌زده مي‌شوم و اين ضريب خطاي ما را افزايش مي‌دهد. به هرحال امكان خطا به وجود مي‌آيد چون ارزيابي درستي وجود ندارد، حتي كسي پاسخ درستي از ما نمي‌خواهد. من وزير را گذري مي‌بينم يا جلسه با مديركل هنرهاي نمايشي همه‌اش تحت‌تاثير انبوه مشغله‌ها قرار مي‌گيرد. مي‌پذيرم كه در فقدان گفت‌وگو، در مورد گفت‌وگو حرف‌زدن كمي حالت هيجاني، شعاري و آرمان‌گرايانه دارد. در نتيجه كنايه شما كاملا درست است.

البته نهادها و اتاق فكرهاي تاثيرگذاري وجود دارد كه درباره نقش آنها در ايجاد فضاي موجود صحبت نكرديم. اين نهادها امروز در مقايسه با سال 83 چطور عمل مي‌كنند؟ آيا تهاجمي‌تر شده‌اند يا نه عقب نشسته‌اند؟

سال 83 از چند جهت تحت فشار قرار گرفتم. به هرحال سال آخر دولت سيدمحمد خاتمي بود و نقدهاي قابل توجهي به دولت وارد مي‌شد. مثل اينكه دولت بعضي كارهايي را كه بايد، انجام نداد يا اصلاحات به سرانجام‌هايي نرسيد. بحث كنترل تورم با مشكلاتي مواجه شده بود و تمام مطالبات كنار هم مسائلي را پيش مي‌آورد. از جمله اينكه در شمايل كوچك‌تري مثل جشنواره تئاتر فجر نيز ضريب حمله‌ به شخصي مثل من افزايش مي‌يافت. به خاطر دارم قرار بود شهرداري تهران به گروه‌هاي برگزيده خودش 100 سكه جايزه بدهد و اين اتفاق براي جشنواره‌اي كه هيچ پولي نداشت خيلي خوب بود اما محمود احمدي‌نژاد كه آن زمان شهردار تهران بود دقيقه 90 دستور داد شهرداري در ماجراي جشنواره تئاتر فجر مشاركت نكند. كم‌وبيش از سوي نهادهاي نظامي تهديد مي‌شديم كه مي‎گفتند مي‌آييم و جشنواره را به هم مي‌ريزيم. حتي با تهديد تلفني مواجه مي‌شدم. آقاي مسجد جامعي، وزير ارشاد هم در سفر حج بود و من هيچ پشتوانه‌اي نداشتم. يك روز صبح به دفترم آمدم و براي رهبر، نامه‌اي نوشتم. 17-16 رونوشت از نامه را هم به نهادهاي مختلف از قوه قضاييه گرفته تا رياست‌جمهوري و شهرداري و صداوسيما فرستادم. اولين كسي كه تماس گرفت آقاي چمران بود و پرسيد اينها كه در نامه نوشتيد واقعيت دارد؟ و من گفتم بله. آن نامه خيلي كارساز بود و موجب شد بودجه بيايد، مراكز تهديد‌كننده كنار بكشند و صداوسيمايي كه تا آن زمان جشنواره را بايكوت كرده بود دوربين‌هايش را براي پوشش فعاليت‌ها فرستاد. امروز به نظرم اين نهادها كمي سيستماتيك‌تر عمل مي‌كنند، مستقيم با من وارد بحث نشده‌اند ولي متوجه هستم كه با مديركل هنرهاي نمايشي مواجه مي‌شوند و به نظرم در مقايسه با گذشته كمي حق‌به‌جانب‌تر به مسائل ورود مي‌كنند. مي‌دانم آقاي شفيعي نمي‌گذارد فشارها به من وارد شود ولي با چنين مسائلي مواجه هستيم. من بارها گفته‌ام هر نمايش، فيلم يا كنسرتي كه تعطيل شود، دلالت روشني بر تمام تبليغاتي است كه عليه كشور صورت مي‌گيرد. اينكه در نشست خبري اعلام كردم بايد امكان ورود كارهاي بيشتر به جشنواره را فراهم كنيم از همين‌جا ناشي مي‌شد. اينكه تاكيد كنم كنار هم بودن بهتر و مهم‌تر از توجه صرف به كيفيت است. بياييم يك بار به خودمان و روابط‌مان فكر كنيم نه خلق نمايش. در نهايت بايد بگويم در جشنواره امسال از جانب آن نهادها فشار چنداني وجود نداشت.

 

 

تئاتر ايران به دنبال منفعت شخصي است
سردرگمي كه به آن اشاره شد فقط مربوط به مديريت دولتي نيست بلكه جامعه تئاتري‌ هم به اين درد مبتلا است. بالاي 90 درصد تئاتر ايران به دنبال منفعت شخصي است و به منفعت جمعي توجه ندارد. به همين دليل هم مي‌توان از هر طرف به آن هجوم آورد و تخطئه‌اش كرد.

 

شيوه نامه از مريخ هم بيايد قابل اجرا نيست
معتقدم سيستم به‌طور كلان و خانواده تئاتر اصلا نمي‌داند به كدام سو مي‌خواهد حركت كند و قرار است به كجا برسد. به همين دليل عملا اگر كسي از مريخ بيايد و بهترين شيوه‌نامه برگزاري جشنواره را براي‌مان بنويسد عملا امكان اجرايش وجود ندارد چون زمينه‌هايش در روابط و مناسبات فعلي ما موجود نيست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون