• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۵ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4870 -
  • ۱۳۹۹ شنبه ۲ اسفند

نگاهي به «زندگي سراسر فهم مساله است» نعمت‌الله فاضلي

پرسش زمانه‌ات را بشناس!

جابر تواضعي

نعمت‌الله  فاضلي، نويسنده پركاري است و آثار متعددي را در حوزه انسان‌شناسي، مردم‌نگاري، مطالعات فرهنگي، مطالعات شهري و فرهنگ ايران معاصر تاليف و ترجمه كرده است. اين دانشيار انسان‌شناسي پژوهشگاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، دغدغه‌اي جز يادگيري و آموزش ندارد و از هر فرصتي براي بيان حرف‌ها و دغدغه‌هايش استفاده مي‌كند.  از كلاس  درس،  نشست‌هاي مختلف وگفت‌وگوي تلويزيوني تا فضاي مجازي.  اين رويكرد بعد از كرونا نيز به مدد امكانات فضاي مجازي مثل سايت،كانال تلگرام و صفحه اينستاگرام ادامه داشته و در قالب لايوها و وبينارهاي متعدد پررنگ‌تر شده است. فاضلي يك انديشمند ميان‌رشته‌اي است و ديدگاه كل‌نگرانه‌اش نسبت به علوم انساني، فرصت مغتنمي را پيش روي مخاطب مي‌گذارد. رويكردي كه در «زندگي سراسر فهم مساله است»  نيز دنبال شده است. موضوع اساسي اين كتاب مساله، مساله‌مندي و مساله‌شناسي است و البته رگه‌هايي از دغدغه‌هاي ديگر او ذيل مباحث انسان‌شناسي و مطالعات فرهنگي در آن منعكس شده است. نام آخرين كتاب نعمت‌الله فاضلي يادآور «زندگي سراسر حل مساله است» يكي از آثار معروف كارل پوپر است. با اينكه نويسنده چنين ادعايي ندارد اما مي‌توان آن را - لااقل در نام-  تعريضي بر كتاب پوپر دانست. اگر پوپر سراسر زندگي را حل مساله مي‌داند، فاضلي اعتقاد دارد كه زندگي از راه تفسير و تعبيرهاي ما از اتفاقات و امور و اشيا، انديشيدن به آنها، ساختن مساله از آنها و در يك كلام از راه «فهميدن  مساله» ممكن  مي‌شود.
ماهيت  ميان/ فرارشته‌اي  مساله ‌شناسي
نويسنده يكي از مزيت‌هاي اين پژوهش را مساله‌محوري و ماهيت  ميان/  فرارشته‌اي‌اش مي‌داند.كاربرد گسترده  مفهوم فرهنگ در همه رشته‌هاي علوم اجتماعي و علوم انساني، مشتركات بسياري را ميان آنها شكل داده و از اين رو مولف آن را براي همه محققان رشته‌هاي علوم اجتماعي و انساني مفيد مي‌داند. اين اشتراكات، امكانات بسياري را در اختيار ما قرار مي‌دهد:«نوآوري اين پژوهش ارايه و صورت‌بندي تازه‌اي  از رويكرد «مساله‌شناسي فرهنگي»  به زبان فارسي است.» رويكردي كه او به عنوان يك «محقق فرهنگي» براي «فهم مساله» ارايه مي‌كند، «رويكردي فرهنگي»  است تا  فلسفي. 
مساله ‌شناسي  و  پرسش  ربط
فاضلي به عنوان يك مردم‌نگار در اكثر آثارش بر «تجربه زيسته» تاكيد مي‌كند. اين كتاب را هم با خاطره‌اي از پدرش آغاز مي‌كند كه بعد از اتمام كارشناسي ارشدش از او مي‌پرسد پايان‌نامه‌اش كه گزارشي است درباره روستايشان - مصلح‌آباد  اراك-  چه مساله‌اي را حل مي‌كند؟ اين آغازي است براي تفكر نويسنده درباره موضوع «مساله» همچنين «پرسش ربط». مقوله ربط يا تناسب از اركان مساله‌شناسي است. نويسنده بعد از درگيري بيشتر با علوم انساني و اجتماعي درمي‌يابد كه «ربط»  اين علوم به «ما» و «زندگي ما» پرسشي نيست كه بتوان به ‌راحتي به آن پاسخ داد و تنها از طريق درگيري اين دانش‌ها با مساله ممكن مي‌شود. راهبردهاي ما نتوانسته مساله ربط و تناسب را به شيوه‌اي كاركردي و اصيل تحقق بخشد و با فهمي كه امكان پرسشگري نقادانه و خلاقانه ما در مواجهه با تجربه‌هاي تاريخي را ممكن كند و شيوه‌اي كه به درك نظري يا فهم همه‌جانبه چيستي و چگونگي‌شدن‌هاي تاريخي‌مان در فرآيند معاصر شدن بينجامد، آگاه كند. به  ‌قول فريد العطاس، مهم‌ترين چالش علوم انساني  و اجتماعي در جوامع غيرغربي، چالش «نامرتبط بودن»  اين علوم با  بستر اجتماعي و فرهنگي اين جوامع  است.
مشكل چيست؟  مساله كدام  است؟
ما در بسياري مواقع كلماتي مثل «مساله»، «مشكل» و «موضوع» را در يك معنا به كار مي‌بريم. اما هر كدام از آنها در اين كتاب، تعريف مشخص و مجزايي دارند. مشكل به معني دردسر و چالش با امر پروبلماتيك و مساله متفاوت است.  مشكل عبارت است از موقعيت عيني و انضمامي كه  در زندگي فردي و جمعي يا نظام حكمراني با آن روبه‌رو هستيم. مساله‌شناسي نيز ناظر به مشكلات است اما خود مشكل نيست. ميشل مه‌ير عقيده دارد كه نبايد مساله را به مشكل يا مانع تقليل داد و توضيح مي‌دهد كه هر چيزي كه كنش ما را بطلبد، مساله است. وقتي درگفتمان عمومي جامعه يا ميان انديشمندان و سياستمداران، ديدگاه‌هاي متفاوت و گاه متضادي براي توضيح و تبيين مشكلات پيدا مي‌شود يعني مساله ظاهر شده است. اين بحث‌ها و گفت‌وگوها امور را از بديهي بودن، طبيعي بودن و ناخودآگاهي بيرون مي‌آورد و همين موقعيت مساله‌مند پديده‌هاست. پرسش زماني مساله است كه از درون چشم‌انداز انتقادي معيني به دست آيد. اين فرآيند باعث مي‌شود مسائل مجددا توسط انديشمندان صورت‌بندي مفهومي و نظري پيدا كند و وارد علوم انساني و اجتماعي شود. مثلا مشكلات و چالش‌هاي مديريت شهري در حوزه معماري و طراحي شهري، عيني و انضمامي است و مساله محسوب نمي‌شود. رواج طلاق در چند دهه  اخير نيز يك مشكل  است. اما توضيح چيستي اين مشكل، نسبت‌اش با موقعيت تاريخي ما و رويكردهايي كه نسبت به آن وجود دارد، يك تلاش مساله‌شناسانه است. مساله‌شناس تلاش مي‌كند با فهم تاريخي و فرهنگي، افق تازه‌اي براي توضيح مشكلات فراهم كند. چشم‌انداز كتاب اين است كه چطور علوم اجتماعي و انساني از نگاه ابزاري و مهندسي كه درصدد دستكاري و كنترل موقعيت‌هاست، فاصله بگيرد و در عوض تلاش كند آنها را بفهمد. دلوز معتقد است كه مسائل انساني هرگز راه‌حل نهايي نخواهند داشت و هر راه‌حلي زمينه ظهورتازه و متفاوت مسائل قبلي را فراهم مي‌كند. ما فقط مي‌توانيم هميشه پاسخگو باشيم و از طريق مساله‌شناسي راهي براي فهميدن موقعيت مساله تاريخ اكنون خودمان پيدا كنيم. او تفاوت راه‌حل و پاسخ را در 3 مرحله تشريح مي‌كند: اول اينكه پاسخ امري است موقتي و نه نهايي. مساله‌ها هرگز حل نمي‌شوند و ممكن است در هر مقطع زماني پاسخ متفاوتي داشته باشند. دوم اينكه راه‌حل براي مسائلي است كه قبلا مطرح شده‌اند اما مساله‌شناسي معطوف به فهم مساله‌ها و شرايطي است كه آنها را خلق كرده‌اند. سوم اينكه گرچه مساله‌شناسي پاسخ ‌محور راه‌حل يك مساله نيست  اما به مساله صدايي مي‌دهد تا ماهيت و وجودش شناخته و شنيده شود و عمق و اهميت آن معلوم شود.
تعريف  مساله ‌شناس  و  مساله ‌شناسي
«مساله‌شناس» و «مساله‌شناسي» نيز از تعاريفي است كه مولف آنها را در بخش‌هاي مختلف كتاب بازتعريف و تكميل مي‌كند. در نگاه او حرفه مساله‌شناس، فهميدن است. همچنين مساله‌شناس، منتقد فرهنگ است:«از نظر من مساله‌شناس انسان محقق و انديشه‌ورزي است كه عميقا درگير تاريخ و فرهنگ جامعه خود و جامعه انساني است و متعهدانه مي‌كوشد تا درگيري‌ها و دغدغه‌هاي انساني و اجتماعي را از درون سازوكارها و تضادها و تنش‌ها و كشمكش‌هاي جمعي شناسايي، فهم و تفسير كند.» به اين ترتيب، همه محققاني كه با امر فرهنگي و انساني سروكار دارند، مي‌توانند و لاجرم بايد مساله‌شناس شوند و ازكاروبار و زندگي واقعي انسان‌ها در محيط و جهان اجتماعي و تاريخي‌شان سر دربياورند و آن را فهم‌پذير كنند:«محقق مساله‌شناس بايد بتواند نشان دهد كه چيزها چرا و چگونه توجه جامعه را به خود جلب مي‌كند يا  حتي به گفتمان علم راه پيدا مي‌كند.» كار ديگر مساله‌شناس آشنايي‌زدايي از زندگي روزمره، عادي و بديهي انگاشته شده، ساختن آينه‌اي از جنس معرفت وكلمات براي كاستن از بداهت آنها سپس صورت‌بندي مساله‌هاست.كار اصلي مساله‌شناسي نيز به  چالش كشيدن فرهنگ  در موقعيت يا تاريخ اكنون آن است. مساله‌شناسي مي‌تواند از طريق بينش انتقادي خود نه‌ تنها «اهميت مساله» را در فرآيند تحقيق نشان دهد بلكه مي‌تواند برخي مساله‌هاي فرهنگي جامعه ايران را نيز تشريح كند. با اين تعريف مي‌توان گفت كار علوم اجتماعي و انساني «برساختن موقعيت‌هاي مساله‌دار» است. نقطه قوت دانش‌هاي انساني نه تبيين و پيش‌بيني است و نه خلق نظريه‌اي جهانشمول؛ بلكه اين است كه مي‌توانند از موقعيت و عملكرد انسان و جامعه «تحليل بازانديشانه» و انتقادي داشته باشند و امكان گفت‌وگو درباره  ارزش‌ها،  منافع و علايق ما را  فراهم كنند.  ماهيت مساله‌شناسي جريان گفت‌وگو را تسهيل مي‌كند و ازتداوم خشونت پيشگيري مي‌كند. فوكو و دلوز معتقدند مساله‌شناسي نوعي كنش اخلاقي است  و اخلاق هم چيزي نيست جز ارزيابي و مواجهه انتقادي با مبرم‌ترين مساله‌ها. بنابراين مساله‌مندسازي به ‌منزله نقد، واكنش مسوولانه ما به واقعيت‌ها بنابراين يك كنش اخلاقي است. در عين حال بايد توجه كرد كه تفكر انتقادي به  معناي منفي‌بافي نيست. مساله‌شناسي شكلي از «تحليل فرهنگي»  است  و محقق  فرهنگي  بايد كاملا   درگير سياست و فرهنگ باشد تا بتواند  در تجربه زيسته‌اش نبض مساله فرهنگي را  بهتر احساس كند.
تجربه  زيسته  چه  نقشي  دارد؟
تجربه زيسته يكي از كليدواژه‌هاي متواتر در آثار وگفتار فاضلي مردم‌شناس است و خودش نيز در آثارش بي‌محابا از اين روش استفاده مي‌كند. به عقيده او مساله‌شناسي از راه‌هاي مختلف  با شخصيت و زندگي محقق و مساله‌شناس آميخته شده و محقق و متفكر تنها در صورتي مي‌تواند مساله‌شناس قابل و بزرگي شود كه زيستنش مساله‌مند باشد و بتواند در تجربه زيسته‌اش تامل كند. براي او هيچ چيز بهتر از تمركز بر تجربه زيسته و هويت و زمينه فرهنگي خودش نيست. در اين شرايط هر محقق، نماينده فرهنگي است كه در آن زندگي مي‌كند.
آشنايي‌زدايي  فوكو
فاضلي در صورت‌بندي مفهوم مساله و مساله‌شناسي از نظرات انديشمندان و صاحب‌نظران مختلفي مثل ميشل فوكو، گئورگ گادامر،كارل پوپر، آلن بديو، ميشل مه‌ير، چارلز رايت ميلز و پائولو فريره استفاده مي‌كند. مفهوم پرابلماتيك  از ابداعات گاستون باشلار، نظريه‌پرداز فرانسوي است اما از آنجا كه فوكو اين مفهوم را گسترش داده و در سراسر كتاب هم با نظريه مساله‌مندي او سروكار داريم، نام او پربسامدترين نام  دركتاب  است. فوكو مي‌گويد اگر بتوانيم از روند  طبيعي و بديهي فكر بداهه‌زدايي كنيم  ديگر نمي‌توانيم درباره چيزها مثل قبل بينديشيم. در چنين موقعيتي تغيير با همه سختي‌اش ضرورت پيدا مي‌كند و اصلاحات امكان‌پذير مي‌شود. براي اين كار بايد تعارض‌ها را در معرض ديد قرار داد. در نگاه او مساله‌مندسازي به معناي تفكر است. يعني وضعيتي كه در آن عده‌اي نسبت به وضعيت خود به نحو انتقادي حساس مي‌شوند.تفكر انديشه‌اي بي‌طرفانه يا بازنمايي زيبايي‌شناسانه نيست؛ نوعي بازانديشي انتقادي و انباشته از حساسيت‌ها و قضاوت‌هاي اخلاقي است زيرا اگر قضاوتي دركار نباشد، انديشه‌اي هم به وجود نمي‌آيد.پوپر عقيده  دارد كه بايد اساسا  در ذهن خود پرسش معيني داشته باشيم تا براساس آن به مشاهده يا حتي تفكر بپردازيم. نگرش عقلاني او درس گرفتن از خطاها يا اشتباهات است. همان چيزي كه به زبان خودماني به آن سعي و خطا مي‌گوييم.
مساله‌شناسي  و  نقد  نظام  آموزشي 
فاضلي به استناد سخن انديشمندان داخلي، مهم‌ترين چالش علوم اجتماعي و انساني در ايران را فقدان يا ضعف مفهوم مساله‌شناسي در آنها مي‌داند. به عقيده رضا داوري‌اردكاني ما در جايگاه يك كشور در حال توسعه، امكان پرسشگري اصيل را نداريم و محمدرضا تاجيك، فقدان مساله‌محوري در انديشه سياسي ايران را با عنوان «ناتواني ما در درانداختن طرحي نو در هستي‌شناسي انتقادي» عنوان مي‌كند. مولف در ادامه به بخش ديگري از علايقش در زمينه نگاه انتقادي به سيستم آموزش عالي مي‌پردازد و با اشاره به نظرات پائولو فريره، آموزگار برزيلي و نظريه‌پرداز تعليم و تربيت انتقادي، مبنا بر جداسازي «نظام آموزش بانك‌دارانه»  از «نظام آموزش مبتني بر طرح مساله» يكي از معضلات اساسي نظام آموزشي ما را نپرداختن  به «آموزش مساله‌محور» مي‌داند. آموزش بانك‌دارانه  در نظام آموزشي ما جز انباشتن اطلاعات و محفوظات  در ذهن بچه‌ها، يادگيري طوطي‌وار،تكيه بر حافظه‌محوري و جلوگيري از آموزش همراه با كنشگري چيز ديگري به آنها اضافه نمي‌كند. در عوض مساله‌پروري و مساله‌انديشي از ديدگاه فريره وقتي ممكن است كه نظام آموزشي و فرهنگ از طريق آموزش، شرايط درگيري دانش‌آموزان و دانشجويان با جهان واقعي و مسائل آن را فراهم كند. لازمه «آموزش مبتني بر طرح مساله»  نيز پذيرش حق آزادي بيان، آزادي اراده و آزادي انديشه است. 
روش‌محوري، روش‌گرايي  و روش‌زدگي
مخالفت نويسنده با روش‌زدگي كه در كتاب‌ها و آثار قبلي‌اش هم ديده مي‌شد، اينجا به اوج مي‌رسد. به عقيده او گذشته از هژموني جهاني رويكرد فني به پژوهش، روش‌گرايي در ايران به‌مثابه نوعي ايدئولوژي عمل مي‌كند. به تعبير محمدامين قانعي‌راد، محقق به‌ كارگري علمي تبديل مي‌شود كه از خودش ايده‌اي ندارد. مك گوئيگان نيز مي‌گويد، روش‌گرايي يعني فن و روش انتخاب شده، «موقعيت بت‌واره» مي‌يابد، فراتر و بالاتر از مساله تحقيق مي‌نشيند و به ‌جاي اينكه مساله، مسير تحقيق و اقتضاي آن را تعيين كند، روش آن را تعيين مي‌كند. هسه بايبر از اين وضعيت با عنوان طنزآميز «بستن گاري جلو اسب» ياد مي‌كند. درحالي كه مساله‌شناسي باعث مي‌شود،گاري در جاي خودش باشد تا انديشه بتواند مسير درستش را طي كند. درحقيقت پس از رويكردهاي روش‌شناختي تحصلي و پوزيتيويستي كلاسيك و رونق رويكردها و روش‌هاي كيفي بود كه معنا، ابعاد دروني، ذهني و جنبه‌هاي  فرهنگي   زندگي اجتماعي اهميت  بيشتري پيدا كرد و به‌تدريج «مساله فرهنگي» ظاهر شد.
چرا  در  ايران  مساله‌مندي  نداريم؟ 
نويسنده در ادامه نقد نظام دانش‌گاهي، اين مساله را مطرح مي‌كند كه نظام دانش رايج در آموزش عالي ايران در حوزه علوم اجتماعي و انساني در بسياري از موارد قادر نيست مساله‌محور باشد. او اين نقص را «مساله‌وارگي مساله» مي‌نامد. سپس  با «انتقاد از محيط و فرهنگ حاكم  بر مدارس و دانشگاه‌ها و عدم تشويق و ترغيب به انديشه مساله‌محور و روحيه پرسشگري به موضوع «انديشيدن يا نينديشيدن» و سپس‌تر «مساله‌گريزي» مي‌رسد و اينكه «درگيري واقعي و بنيادي ما درگيري بر سر «مساله‌محوري» و «مساله‌گريزي» است. ديگر اينكه درگير نوعي «رياكاري معرفتي» هستيم؛ تظاهر به پذيرش مساله مي‌كنيم و براي اثبات اين ظاهرگرايي و رياكاري مجموعه‌اي از مناسك و آيين‌ها را به‌ جا مي‌آوريم. پيشنهاد نويسنده براي كارآمد كردن اين رشته‌ها، چرخش از «علوم اجتماعي و انساني مساله‌گريز» به ‌سوي رشته‌هاي مساله‌محور است:«علوم اجتماعي و انساني وظيفه دارد، تجربه مواجهه جوامع و گروه‌ها  با  اين موقعيت مساله‌دار، موقعيت متناقض و موقعيت پيچيده و دشوار را روايت و از آن آشنايي‌زدايي كند. مساله در اينجا همان دانشي است كه از روايت ما از اين موقعيت «شدن‌هاي تاريخي» خلق مي‌شود.» علوم اجتماعي و انساني در تمام شاخه‌هايش را مي‌توان شكلي از «آگاهي مساله‌محور» دانست:«مساله، نوعي از آگاهي ما درباره موقعيت اكنون ماست.  اين شكل از آگاهي مساله‌محور است كه زندگي در لحظه اكنون را براي ما به «رخداد» و «تجربه» تبديل مي‌كند؛ رخداد و تجربه‌اي كه حاصل فهميدن و فهم‌پذير كردن تاريخ اكنون ماست.» به  چالش كشيدن پيش‌فرض‌ها و باورها و ديدگاه‌ها يكي از اصول مهم مساله‌شناسي است. درحالي كه ايجاد يك چاله سپس پر كردن آن توسط محققان دانشگاهي يك  امر مرسوم است. اين كار با ارزيابي و مقايسه ديدگاه‌هاي مختلف انجام مي‌شود.  اما چيزي به ‌ طور بنيادين نفي نمي‌شود يا چيزي به عنوان جايگزين يا بديل مطرح نيست. پس نظريه يا ديدگاه جديدي هم ساخته نمي‌شود، ترديد و تشكيكي به وجود نمي‌آيد و چيزي به چالش كشيده نمي‌شود. اين راهبرد به «مساله‌سازي حداقلي»  منتهي مي‌شود كه محافظه‌كارانه است و دانش موجود را بازتوليد مي‌كند. در حالي كه «راهبرد به چالش كشيدن» به‌ جاي شكاف‌سازي، نيازمند مساله‌يابي است؛ از طريق مواجهه بي‌واسطه با واقعيت‌ها و مراجعه حضوري يا تجربه كردن واقعيت‌ها يا امر واقع و ارجاع به تجربه زيسته.
جاي  خالي  يك  مثال  تيپيك
قلم نويسنده همچون كلامش روان، شيوا و ترغيب‌كننده است و اين دركتاب‌هاي علوم انساني و مخصوصا اجتماعي كه اكثرا از زباني الكن و نارسا رنج مي‌برند، موهبت بزرگ و ويژگي بسيار ارزنده‌اي است كه خود را در اقبال از آثار او به خوبي نشان مي‌دهد. فاضلي نوشتن را نوعي تجربه اخلاقي مي‌داند. اما اعتقاد و علاقه مفرط او به نوشتن كه با اخلاص و گشاده‌دستي تلاش مي‌كند آن را به دانشجويانش نيز منتقل كند، باعث مي‌شود در بعضي جاها مباحث كمي طولاني شود. اتفاقي كه از طرفي اطلاق لفظ «اطناب» به آن بي‌انصافي است و از سوي ديگر دايره واژگان محدود من برايش كلمه مناسبي پيدا نمي‌كند. ديگر اينكه نويسنده‌ يكي، ‌دو جا  از انديشمندان، روشنفكران و نويسندگان داخلي و خارجي به عنوان مساله‌شناسان بزرگ زمانه خودشان نام مي‌برد و مي‌گويد آنها به دليل ماهيت فرارشته‌اي مسائل به رشته خاصي تعلق ندارند. اما اگر در يك مثال، روند مساله و مساله‌شناسي دركار يكي از آنها بررسي مي‌شد قطعا مخاطب به درك بهتري از موضوع پژوهش مي‌رسيد.
*فاضلي، نعمت‌الله  (1399)، زندگي سراسر فهم مساله است، تهران: پژوهش‌گاه علوم انساني و مطالعات فرهنگي، چاپ 2.

 


  تجربه زيسته يكي از كليدواژه‌هاي متواتر در آثار و گفتار فاضلي مردم‌شناس است و خودش نيز در آثارش بي‌محابا از اين روش استفاده مي‌كند. به عقيده او مساله‌شناسي از راه‌هاي مختلف با شخصيت و زندگي محقق و مساله‌شناس آميخته شده و محقق و متفكر تنها  در صورتي مي‌تواند مساله‌شناس قابل و بزرگي شود كه زيستنش مساله‌مند باشد و بتواند در تجربه زيسته‌اش تامل كند.

  كار اصلي مساله‌شناسي  نيز به  چالش كشيدن فرهنگ در موقعيت يا تاريخ اكنون آن است. مساله‌شناسي مي‌تواند از طريق بينش انتقادي خود نه‌ تنها «اهميت مساله» را در فرآيند تحقيق نشان دهد بلكه مي‌تواند برخي مساله‌هاي فرهنگي جامعه ايران را نيز تشريح كند. با اين تعريف مي‌توان گفت كار علوم اجتماعي  و  انساني «برساختن  موقعيت‌هاي  مساله‌دار» است. نقطه قوت دانش‌هاي انساني نه تبيين و پيش‌بيني است و نه خلق نظريه‌اي جهانشمول؛ بلكه اين است كه مي‌توانند از موقعيت و عملكرد انسان و جامعه «تحليل بازانديشانه» و انتقادي داشته باشند.  تجربه زيسته يكي از كليدواژه‌هاي متواتر در آثار و گفتار فاضلي مردم‌شناس است و خودش نيز در آثارش بي‌محابا از اين روش استفاده مي‌كند. به عقيده او مساله‌شناسي از راه‌هاي مختلف با شخصيت و زندگي محقق و مساله‌شناس آميخته شده و محقق و متفكر تنها  در صورتي مي‌تواند مساله‌شناس قابل و بزرگي شود كه زيستنش مساله‌مند باشد و بتواند در تجربه زيسته‌اش تامل كند.

  كار اصلي مساله‌شناسي  نيز به  چالش كشيدن فرهنگ در موقعيت يا تاريخ اكنون آن است. مساله‌شناسي مي‌تواند از طريق بينش انتقادي خود نه‌ تنها «اهميت مساله» را در فرآيند تحقيق نشان دهد بلكه مي‌تواند برخي مساله‌هاي فرهنگي جامعه ايران را نيز تشريح كند. با اين تعريف مي‌توان گفت كار علوم اجتماعي  و  انساني «برساختن  موقعيت‌هاي  مساله‌دار» است. نقطه قوت دانش‌هاي انساني نه تبيين و پيش‌بيني است و نه خلق نظريه‌اي جهانشمول؛ بلكه اين است كه مي‌توانند از موقعيت و عملكرد انسان و جامعه «تحليل بازانديشانه» و انتقادي داشته باشند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها