• ۱۴۰۳ دوشنبه ۱۰ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 4942 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۱۱ خرداد

صبح به خير آقاي راسل!

از رياضيات و فلسفه تا سياست و تدبير منزل

محمد ميلاني

«تا سن چهل سالگي مغزم فعال بود و خوب كار مي‌كرد و به دنبال رياضيات و پژوهش در علوم اعداد بودم. از چهل تا شصت سالگي كه ذهنم ضعيف شده بود به فلسفه روي آوردم و در اواخر عمر كه مغزم به كلي از كار افتاد به سياست (و مباني علم مدن و تدبير منزل) پرداختم.»
عمق معاني از اعداد و بنيان‌هاي تفكر گرفته تا فعل و كاركرد اجتماعي در انديشه سياسي.
اين عبارت و عبارت‌هاي شبيه به اين البته با برگردان‌هاي متفاوت مختص به فيلسوف بزرگ قرن بيستم برتراند راسل است. به همان ميزان كه شفافيت و اشراف درخور توجه به امور پيرامون انسان در بيان موضوعات را در اين عبارت مي‌توان ديد؛ از چنان پيچيدگي سخت و غريبي برخوردار است كه فقط بايد از دهان كسي چون برتراند راسل بيرون بيايد تا متفكر متصف به اصول فلسفي آن را بپذيرد. حضور تفكر و با تفكر زيستن از بدترين، سخت‌ترين و خاص‌ترين مراتب هستي و زندگاني انساني است كه به هيچ عنوان نصيب همه كس نه تنها نمي‌شود، بلكه بسياري از مردم حتي به ورطه فكر كردن به آن به مثابه كعبه آمال هم نمي‌افتند. امري كه يأسي عميق را در ذهن هر انساني برمي‌انگيزاند چه بماند به سياستمدار يا جوياي مشتاق از براي فلسفه كه راهي بس سخت و پر پيچ ‌راه را در روبه‌روي خودش احساس مي‌كند. به طريقي كه گويي ذهن و خلاقيتش از بي‌ارزش‌ترين مراتب وجودي برخوردار است. اما نبايد فراموش كرد كه اين اتفاق از ديد راسل براي ذهني در حال رشد است كه پختگي ناشي از رياضيات و علم و اعداد آن در ورطه تفكر فلسفي و در نهايت تكامل همه اين امور او را به سمت سياست مي‌كشاند. بر اين منوال سياست مي‌تواند در توجيه‌ عاميانه نازل‌ترين سطح دريافت آگاهي و حتي عملكرد بشري خطاب گيرد اما در مقام ادراك بالاترين سطح بينش و تجربه شناخت‌شناسي بشر را مي‌تواند شكل دهد. به اين معنا سياستمدار بايد متصف به تجربياتي غني و ارزشمندي باشد كه با اتكا و توسل به آن بتواند جامعه سياسي خودش را به سمت سعادت مورد نظر به پيش ببرد.
شكل عمومي انديشه سياسي راسل در يك كلام اين است، اما پرسش‌هايي كه در رد يا تحليل اين نظريه اقامه مي‌شوند نيز به نوبه خود مي‌توانند اصلي در تاييد الگوهاي فلسفه سياست از نظر راسل باشند يا اعتقادات او را به بوته نقد بكشند. هيچ‌گاه نبايد فراموش كرد كه با انديشه به الزام ‌بايد با خود انديشه روبه‌رو شد كه اگر بناي درك صحيح از تفكر را به عهده هر كسي گذارد به همان اندازه به بدترين نوع ممكن به كشتن انديشه برآمده‌ايم. درك تفكر سياسي راسل جز با تطابق و يافتن قرابت‌ها و نقاط متضاد از نوع خودش يعني با عدم تفحص در كلام ساير انديشمندان سياسي محقق و معلوم نخواهد شد.
آيا سياست عين بي‌تحركي و در عين حال خستگي است؟ آيا سياست مراتب نزولي علوم انساني را دربر گرفته است؟ آيا شكل مواجهه با امور و اصول اخلاقي به الزام ‌بايد در دست فيلسوف‌شاهي افلاطوني يا شاهزاده‌اي از تبار حيله‌گري‌هاي ماكياولي باشد؟ به راستي چه تعبير يا تعابيري از اين عبارت مي‌توان ارايه داد كه بر اساس آن هم به ساحت تفكر فيلسوفي چون راسل بر نخورد و هم بتواند تحليل منطقي از نظراتش را ترسيم كند؟

انديشه سياسي به مثابه انديشه و بستري فلسفي
اگر اين مراد را اين‌گونه شرح دهيم كه در ابتداي مواجهه با امر سياسي داراي دركي بايد باشي كه هم جهان‌بيني‌ات از دنيايي كه در آن زندگي مي‌كني تو را فيلسوف كند و در وهله بعد وقتي كه فيلسوف شدي، يعني فهميدي كه چگونه از ابزار و دستگاه فكري‌ات استفاده كني كه زيستي مناسب و درخور شأن انسان داشته باشي، آنگاه به دنبال رياضيات و علم اعداد بروي و در اوج پختگي و آرامش دروني در برابر نهاد ناآرام اين جهان، فيلسوفانه به سياست بپردازي، پس به معناي واقعي كلمه شكل ابژكتيو سياسي راسل به بهترين نحو ممكن تبيين و تشريح شده است. به اين مفهوم و فارغ از همه ابعاد سياسي و ادراكات فلسفي محور از سياست و به صورت كاملا عاميانه، تازه متوجه مي‌شويم اگر سياستمداري به همان اندازه كه به امور تكنيكال و ترقي اجتماعش در مسير توسعه صنعتي و فناوري به امر فرهنگي و تعالي تمدني ملت يا اجتماعش نظر دارد، پربيراه نيست و نخواهد بود كه ادعا كنيم يك خطر سير مبتني بر تعقل سياسي آن هم تعقل راسلي را پيش گرفته است. منتها به طرز بسيار دقيق و موشكافانه‌اي بايد مراقب بود تا اين اصطلاحات يا خط‌مشي‌هاي ارزشمند به بدترين وجه ممكن به ابتذال معني كشيده نشود. دست‌كم در تاريخ تحولات سياسي ايران چندين بار اين بلاي بي‌معنايي و ابتذال در ساحت معني در عرصه سياست بر سر ماركسي‌ها، پوپري‌ها و هابرماسي‌ها آمده است. لااقل اگر بناي توجه بر انديشه‌هاي سياسي فيلسوفي نظير راسل نيست، دست‌كم شكل ظاهري انديشه‌هايش به وادي فناي معاني در عرصه سياست‌بازي‌هاي روشنفكري كشيده نشود، چراكه اينچنين سياستمداري، بايد عين تعقل صحيح بوده و داراي نظام فكري و اخلاقي متناسب با اصل شرافت در سياست باشد و عملكردش جز اين معنايي تلقي ديگري نداشته باشد، چراكه در اوج پختگي و در درك راه و رسم صحيح زندگي انسان اجتماعي به لزوم و از سرنياز براي فهم مناسبات پيرامونش به سياست روي خواهد آورد.
در مقام يك نظاره‌گر اگر به چنين تاويلي از درك راسلي در باب سياست برسيم آنگاه به جاي آنكه با تمسخر و لبخند به جهان‌بيني اين فيلسوف در باب سياست و امر سياسي نظر كنيم؛ از هيبت چنين عبارتي كه در ابتداي مقاله عنوان شد، سر در گريبان فرو خواهيم برد و اگر سياستمدار يا مدعاي درك سياسي داشته باشيم، از شرم سكوت پيشه مي‌كنيم. سياستي كه منتسب به شريف‌ترين و كامل‌ترين مرتبه عقلاني انساني باشد، گويي غايت درك، حضور هستنده‌اي است كه جهان را با همه موجوداتش پاس مي‌دارد. راسل به عنوان فيلسوف و نظريه‌پردازي كه از يك سوي برخي كتاب‌هايش فقط علم اعداد است و آنهايي كه از رياضي سررشته‌اي ندارند، هيچ از اين كتاب‌ها نمي‌فهمند و از سوي ديگر هنگامي كه فلسفه نخوانده‌ها از ذات فلسفه تحليلي او چيزي دستگيرشان نمي‌شود، در اواخر عمرش از اخلاقيات و امر اخلاقي مي‌گفت كه مي‌توانست يگانه راه رهايي و آرامش انساني باشد. اخلاق به مثابه همزيستي انسان‌ها از براي صلح پايدار و در صلحي پايدار؛ براي صبحي بدون خشونت و بدون حس چنگال‌هاي اهريمني قدرت سياسي. به چنين صبحي كه راسل آن را نديد و ما هم شايد در جهان امروزين نبينيم، دست‌كم فقط مي‌توانيم صبح بخير بگوييم. 

جهاني از هر حيث منطقي
در انديشه سياسي راسل
از اين‌رو به طرز بسيار جدي انديشه سياسي نه از حيث سياست‌بازي مستعمل و حتي مستهلك جهاني، بلكه از حيث توجه عام اجتماع انساني به سياست، در انديشه برتراند راسل جدي و مهم تلقي مي‌شود. هنگامي كه انسان در جامعه بشري زندگي مي‌كند، بالطبع با روابط اجتماعي سروكار پيدا مي‌كند؛ مسائلي كه در اطرافش مي‌گذرد، البته از حيث اجتماعي و سياسي، انگيزه مدني‌البطبعي و علاقه‌اش را برمي‌انگيزاند. از جمله مسائل مهمي كه براي هر انسان در هر رده، طبقه و پايگاه اجتماعي مطرح و قابل‌ توجه است، مسائل سياسي آن جامعه است و به‌طور طبيعي در فرصت‌هاي شخصي يعني در تاملاتي كه به‌طور فردي يا حتي گروهي برايش پيش مي‌آيد، درباره آنها فكر مي‌كند. بنابراين هر شهروند علاقه‌مند به مسائل عمومي جامعه، بدون شك داراي انديشه سياسي خاص خود يا مدافع همان انديشه سياسي غالبي مي‌شود كه جامعه سياسي را به تفكر و تعمق مي‌پردازد. البته درجه تفكر و تعمق در افراد مختلف با ويژگي‌هاي فرهنگي و اجتماعي بدون هيچ ترديدي متفاوت جلوه مي‌كند و همين مساله مهم و اساسي كه ذات فلسفي «فلسفه سياسي» را هم جدي جلوه مي‌دارد و هم براي رسيدن به اين فلسفه سياسي، نياز شديدي به پرورش انسان‌هايي سياست پيشه را ضروري و مهم جلوه مي‌دارد. پروراندن افرادي بر اين اساس و منوال همان اصل اساسي تفكر راسل در منطق سياست تلقي مي‌شود كه از افلاطون فيلسوف شهير يوناني در رگ‌هاي انديشه و فلسفه سياسي جريان يافته و بر اين منوال به پيش آمده است. از اين‌رو برتراند راسل به عنوان فيلسوفي با اعتقادات و نظريات مهم در انديشه سياسي به طرز بسيار موجه و آشكاري به ذات و بنيان انديشه سياسي قائل و توجه دارد كه سياست را افلاطوني مي‌بيند. هم از حيث علمي به مثابه تدبير در منزل و سياست مُدُن با محوريت تلاش به سمت تحقق جامعه آرماني و نيز پرورش استعدادهايي مدني به منظور شكل‌گيري صحيح جامعه والايي كه در امور سياسي هدفمند و شايسته مبنا باشد. از اين‌رو به شكلي اجرايي اما در قامت سنت كلاسيك فلسفه سياسي راسل نيز اعتقاد تام به نوعي از فلسفه سياسي دارد كه كار خودِ فلاسفه سياسي را در قالب نظري و سپس اجرايي انجام مي‌دهند و معمولا به صورت رساله‌هايي مدون و منظم ارايه مي‌شوند. فيلسوف سياسي مقدمات و موجهات خود را ارايه مي‌دهد و سپس با نظمي منطقي از آنها نتيجه‌گيري مي‌كند. حاصل تاملات و احتجاجات فيلسوفان سياسي معمولا در قالب نظريه‌هاي سياسي ارايه و در بسياري از مراكز آموزشي فلسفه سياسي با عنوان تاريخ نظريه‌هاي سياسي يا آشنايي با نظريه‌هاي سياسي تدريس مي‌شود.ز به دلايل و نشانه‌هاي بسياري مفهوم قدرت برگرفته از سياست، همان مفهومي كه در سياست سطح نازل معرفتي، يعني سياست اجرايي و روزمره اجتماعي- حكومتي يعني همان قدرت و اقتداري كه از آن سخن گفته مي‌شود، در سطح شأنيت يافته كلمه براي راسل از اهميت والايي برخوردار است. تعبير قدرت آنچنان ساحت سياست قرن بيستم را به چالش مي‌كشد كه هم كمتر متفكري را مي‌توان پيدا كرد كه از قدرت، تصويري در ذهن و آراء‌اش نداشته باشد و هم در باب آن نظراتي را عنوان نكرده باشد. از اين‌رو بدون هيچ شكي دو چهره بزرگ و مهم و پژوهشگر عرصه قدرت يكي برتراند راسل و ديگر ميشل فوكو قدرت سياسي را نه تنها مورد ارزيابي و تحليل قرار دادند، بلكه شأني از حيث مطالعه و تعمق از برايش ايجاد كردند كه كمتر شاهدي به اين صورت مي‌توان برايش در آثار ديگر محققان و فيلسوفان انديشه سياسي در قرن بيستم بتوان يافت. 

قدرت امري اخلاقي يا شر 
در انديشه فيلسوف سپيدموي
اما اين قدرت كه راسل پير را به خود معطوف كرده بود چه قدرتي است؟ راسل به‌زعم خود و آنچه در مهم‌ترين اثرش در باب قدرت عنوان مي‌كند آن را عامل و علتي موجه در بروز پديدارهايي مطلوب مي‌داند. اين پديدارهاي مطلوب كه از ذات قدرت نشأت مي‌گيرند هم به الزام ‌بايد منجر به نظم اجتماعي شوند و هم از سوي ديگر مراد خواسته سياستمدار در تقابل و چالش با امر سياسي را به تصوير بكشند. اگرچه راسل به شكل سلبي هيچ‌ وقت به مفهوم قدرت نگاه نمي‌كند اما هيچ‌گاه نيز قدرت را امري منتهي به استبداد و خودكامگي تلقي نمي‌كند. شايد مهم‌ترين تفاوت راسل در تقابل فلسفه سياسي‌اش با ميشل فوكو در همين باشد كه قدرت فوكويي سطوحات نازل امر اقتدار را در بر بگيرد. اما در انديشه‌هاي اين لرد انگليسي نه تنها مثال‌هايي از اين دست را نمي‌توان پيدا كرد، بلكه شكل مثالي فرودستي از قدرت نيز دست‌كم در آثار و نوشته‌هاي معطوف به قدرت در نزد راسل نيز قابل مشاهده نيست.
به همين دليل است كه هدف اصلي راسل در ارتباط بين تعاملات تعليمي از باب سياسي و اجتماعي، انسان جامعه را به سمت اصل حصول اتحاد اجتمـاعي مي‌كشاند. اما يك‌بار در سطح عمل و به اصطلاح منطقه حضور فيلسوف و بار ديگر در سطح و سپس در سطح جهاني. حال كه ادعاي تربيت و تعليم سياستمدار در قالب تربيت فردي، تربيت شهروندي و تربيت سياستمدار به عنوان زمينه تحقق امور والاي اخلاقي و ارزشي شأن اعتباري مي‌گيرد؛ مي‌توان راسل را از اين حيث معنايي فيلسوفي سياسي دانست كه كل دنيا را مدنظر دارد و نه منطقه‌اي جغرافيايي خاص و محدود به عنوان زيستگاه يك فيلسوف را.
از اين‌رو آثاري نظير قدرت و اخلاق سياست در جامعه شكل مكتوب به خود مي‌گيرند، اما هيچ‌گاه به عنوان آثاري متمايز از اصل اخلاقي مورد ارزيابي قرار نمي‌گيرند. راسل به‌ شدت به اين اصل اخلاقي اعتقاد دارد كه به تعبير امروزي ما اخلاق به معناي اصل راستين و صحيح اخلاقي چاشني كه نه، لازمه فعل و امر سياسي بايد باشد. كساني كه به دنبال زمينه‌هاي ارتباطي علم اخلاق و سياست در انديشه‌هاي فلسفي راسل هستند، خوب مي‌دانند كه با ورود زمينه‌هاي تربيت فلسفي به اين جرگه عملا هم نگاه تعليم و تربيتي راسل و نيز اخلاق راسلي شكل فلسفي به خود گرفته و هم زمينه‌هاي نگرش تفكر فلسفي سياسي‌اش شكل موجه و درخور طرحي در عرصه فلسفه سياسي قرن بيستم قالبي ويژه به خود مي‌گيرد. 
بر اين مبنا شكل اجرايي يا همان تحقق عيني اعتقادات منتج از اصول فلسفي و نيز منتهي به رويكرد سياست عملي يا همان امر سياسي؛ تا به جايي پيش مي‌رود كه راسل را به عنوان مدافع دموكراسي عام در تظاهرات‌ مردمي مي‌توان ديد. مدافع ضدجنگ و خشونت مي‌توان رهگيري‌اش كرد و در عين حال او را مي‌توان فردي دانست كه نگران آينده‌اي است كه سياست‌هاي سلطه‌جويانه‌اش به نام دموكراسي مي‌رود تا شكاف بين جهان مسلح و جهان گرسنه را هر روز بيشتر از روز قبل بكند. بر اين مبناست كه او به همراه تنها چند چهره معدود در فلسفه سياسي قرن بيستم نقش معترض و در عين حال مصلح اجتماعي را مي‌تواند بازي كند. به معنايي بهتر شكل تكامل يافته‌اي از اعتراض و انتقاد به سياست‌هاي اوليه جهان شدن و منش‌هاي سلطه‌جويانه ابرقدرتي را تنها در رفتار و منش او به عنوان متفكري در حوزه تفكر آنگلوساكسون مي‌توان مشاهده كرد. وگرنه براساس ماهيت انديشه فرهنگي و فلسفه مبتني بر امر و كنش صحيح اجتماعي فوكو، ماركوزه و سارتر متعلق به ساحت تفكري متفاوت از حيث منش فلسفي در قياس با راسل هستند.

كلام واپسين
شايد به اين طريق تفكر سياسي راسل به ديد كساني كه تصور مي‌كنند شكل انديشه سياسي بسيار پيچيده‌تر از آن چيزي بايد باشد كه راسل طرح‌ريزي كرده، طرحي جامع با قابليت‌هاي اصيل فلسفي نباشد اما دقيقا مشكل چنين نگاه سطحي‌گرايانه نشان از عدم درك صحيح تفكر سياسي ملزم و ملتزم به اصول فلسفي را شكل مي‌دهد. تفاوتي بسيار جدي كه انديشه‌هاي سياسي برتراند راسل با كساني نظير هانا آرنت، ميشل فوكو دارد؛ دقيقا در همين نكته مهم خلاصه مي‌شد كه انديشه سياسي راسل نسخه قابل اجراي اجتماعي دارد كه براي تحققش نياز به شكل‌گيري و تحقق انديشه سياسي از ابتدايي‌ترين مراتب شكل‌گيري قواعد و تشكل‌هاي اجتماعي- سياسي را دارد. براي مثل شما در مقام سياستمداري كه دست‌كم نگاه ضرورت‌مدار وجود انديشه سياسي از براي اجتماع يا ملت تحت امر خود را درك كرده‌ايد و براي تحق اصولي‌ترين پايه‌هاي تفكر و امر سياسي مشتاق هستيد سراغ تفكر سياسي راسل كه برويد هم شكلي منسجم از انديشه آموزشي و تعليم و تربيتي را مي‌توانيد محقق كنيد و هم گردونه اعتقاد اخلاقي جامعه انساني را مي‌توانيد متصل به اصولي تاليفي پسيني كرده و نيز مدعي شويد كه با اين شكل از انديشه سياسي جامعه آرماني يا مدينه فاضله خود را طرح‌ريزي كرده‌ايد. 
اما در دوره معاصر با راسل نه با هانا آرنت مي‌توانيم يك بستر ابتدايي را طرح‌ريزي كنيم و نه با ميشل فوكو، چراكه انديشه سياسي آرنت به همان مقدار كه شبح فاشيسم هيتلري را درك كرده، فوكو تحولات عميق جامعه در حال رشد اروپاي مركزي و نيز مطالبات سنگين طبقات متوسط اجتماعي و سرمايه‌داران نوين از طبقه متوسط شهري را مشاهده كرده است. براين مبنا تفكر فلسفي- سياسي آنها اگر متصف به نمونه‌هاي فراوان و در عين حال با قابليت آينده‌نگري‌هاي خرد و كلان نيز بتواند باشد اما در عمل ذات بريتانيايي‌تبار و نيز خصلت تفكر فلسفي او، وجهي از فلسفه سياسي را خلق مي‌كند كه سويه‌هاي كلاسيك فكري و فلسفي‌اش به معناي بسيار دقيق كلمه افلاطوني‌مآب باشد.


اگرچه راسل به شكل سلبي هيچ‌ وقت به مفهوم قدرت نگاه نمي‌كند اما هيچ‌گاه نيز قدرت را امري منتهي به استبداد و خودكامگي تلقي نمي‌كند. شايد مهم‌ترين تفاوت راسل در تقابل فلسفه سياسي‌اش با ميشل فوكو در همين باشد كه قدرت فوكويي سطوحات نازل امر اقتدار را در بر بگيرد. (مثال زمزمه‌هاي قدرت از اتاق خواب زناشويي) اما در انديشه‌هاي اين لرد انگليسي نه تنها مثال‌هايي از اين دست را نمي‌توان پيدا كرد، بلكه شكل مثالي فرودستي از قدرت نيز دست‌كم در آثار و نوشته‌هاي معطوف به قدرت در نزد راسل نيز قابل مشاهده نيست.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون