• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۳۰ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5013 -
  • ۱۴۰۰ سه شنبه ۹ شهريور

مكتب تفكيك در گفت‌وگو با مهدي نصيري

حكيمي در عصر حيرت

محسن آزموده

مرحوم علامه محمدرضا حكيمي (1400-1314) فقيه، مجتهد، محدث و متفكر شيعي، در زمينه انديشه فلسفي و آنچه سنت فلسفي در جهان اسلام خوانده مي‌شود و مستشرقان آن را «فلسفه اسلامي» (درست يا غلط) خوانده‌اند، ديدگاه‌هاي متفاوتي داشت و در اين زمينه متاثر مكتب تفكيك بود و در اين زمينه و با همين عنوان كتاب داشت. مكتب تفكيك، جريان يا نحله يا مدرسه‌اي از مكاتب يا جريان‌ها يا مدارس مذهبي شيعي است كه به تفكيك دين از فلسفه و عرفان تاكيد دارد و موسس آن به روايت علامه حكيمي، مرحوم محمد مهدي اصفهاني خراساني از فقه اصولي شيعه است. معمولا نزد اهل فلسفه، مكتب تفكيك به مخالفت و ستيز با فلسفه تعبير شده و از اين ديدگاه ارزيابي‌هاي گوناگوني پديد آمده است. مهدي نصيري پژوهشگر حوزه فلسفه و علوم اسلامي، از صاحب‌نظراني است كه نگاه مثبتي به مكتب تفكيك دارد و به روايت خود از اين ديدگاه دفاع مي‌كند. براي آشنايي با مكتب تفكيك به‌طور عام و روايت استاد مرحوم علامه حكيمي نزد ايشان رفتيم و پرسش‌هاي خود را با ايشان مطرح كرديم.

در ابتدا به اختصار بفرماييد آشنايي شما با مرحوم علامه حكيمي چگونه صورت گرفته و آيا شما محضر ايشان را درك كرديد؟

بسم‌الله الرحمن الرحيم. آشنايي‌ام با مرحوم استاد حكيمي از پيش از انقلاب كه طلبه‌اي نوجوان بودم با خواندن كتاب «بيدارگران اقاليم قبله» ايشان كه سرگذشت زندگي سيد جمال‌الدين اسدآبادي و يادكردي از ميرزا محمدتقي شيرازي و شيخ محمد خياباني بود، آغاز شد. در دوران سردبيري كيهان كه مواضع عدالت‌طلبانه و ضدسرمايه‌داري را دنبال مي‌كردم، با آقاي حكيمي توفيق آشنايي را از نزديك يافتم و در جلسات متعددي كه در دوران صبح و بعد از آن ادامه يافت، از بيانات و نظريات ايشان استفاده كردم.

علامه حكيمي، غير از شؤون ديگرشان در مقام فقيه و محدث و تاريخ‌نگار اسلام، از منتقدان فلسفه موسوم به اسلامي بودند و از مكتب تفكيك سخن مي‌گفتند. نخست بفرماييد از ديد شما مكتب تفكيك چيست و چه شاخصه‌ها يا ويژگي‌هايي دارد؟

مكتب تفكيك بر جرياني پاگرفته از حوزه علميه مشهد در چند دهه اخير با فعاليت مرحوم ميرزا مهدي اصفهاني (متوفاي 1365 ق) از شاگردان مبرز فقه و اصول ميرزاي ناييني در نجف و سپس شاگرد برجسته او آيت‌الله حاج شيخ مجتبي قزويني (متوفي1346 ش) و شاگردانش آيات سيدان، مرحوم مرواريد، مرحوم ميرزا جواد تهراني، استاد حاج حيدر رحيم پورازغدي، مرحوم استاد حكيمي و... اطلاق مي‌شود كه به نقد و رد ميراث فلسفي ارسطو و افلاطون (كه در فلسفه‌هاي مشاء و اشراق و حكمت متعاليه نمود يافته) مي‌پردازد و يافته‌هاي الهياتي و متافيريكي اين دو فيلسوف شهير يوناني را در تعارض با مباني الهياتي قرآن و آموزه‌هاي اهل‌بيت عليهم‌السلام مي‌داند. جريان نقد فلسفه يوناني (ميراث ارسطو) و عرفان مصطلح و تصوف (ميراث افلاطون و فلوطين) پس از ورود به جهان اسلام از عهد اموي و عباسي، عمري طولاني داشته و به گواهي متون رجالي، اولين رديه را بر ارسطو، هشام بن حكم (متوفي 199 ق) شاگرد برجسته امامان صادق و كاظم (ع) نوشته است (شيخ‌ طوسي‌، اختيار معرفه‌الرجال‌2/ 530) همچنين در آثار 180 گانه فضل بن شاذان (متوفي 260 ق) از كتابي با عنوان «الرد علي الفلاسفه» نام برده شده است (رجال نجاشي/ 307) و در دوران غيبت، كلام شيعه با آثار بزرگاني چون نوبختي، مفيد، ابن زهره حلبي، طوسي، سيد مرتضي، قطب‌الدين راوندي، علامه حلي، علامه مجلسي، ميرزاي قمي، ملا احمد نراقي و... متولي دفاع از الهيات عقلي شيعه و نقد مباني فلسفي و عرفاني يوناني بوده است. زنده‌ياد استاد حكيمي با نگارش مقاله‌اي با عنوان «مكتب تفكيك» در سال 71 در نشريه كيهان فرهنگي و انتشار كتابي با همين عنوان در سال 1375، تعبير«مكتب تفكيك» را ابداع كرد. اين تعبير بدين معناست كه فيلسوفان و عارفان مسلمان بايد بين آموزه‌هاي فلسفي و عرفاني يوناني با آموزه‌هاي الهياتي وحياني (معارف قران و اهل بيت عليهم السلام) تفكيك كرده و با خلط اين دو باهم دچار التقاط و امتزاجِ رهزن و زيانبار نشوند. در اينجا بايد به اين نكته اشاره كنم كه مكتب تفكيك، مخالف عقلانيت و برهان‌آوري و قائل به تعبد در مسائل الهياتي مانند توحيد و نبوت و معاد و ... نبوده بلكه مدعي است ميراث الهياتي ارسطو و افلاطون منطبق با موازين عقلي نبوده و طبعا از آنجا كه الهيات قرآني و وحياني مبتني بر عقل و حجت باطني خداوند است، الهيات يوناني در تعارض با وحي نيز مي‌باشد.

اصولا علت يا علل يا دلايل مخالفت اصحاب تفكيك و مرحوم علامه حكيمي با فلسفه چيست؟ آيا اصلا مخالفتي داشتند يا صرفا قائل به تفكيك راه‌ها بودند؟

همان‌طوركه گفتم جريان تفكيك و به عبارت بهتر متكلمان شيعه، يافته‌ها و نتايج ميراث فلسفي ارسطو و افلاطون را در موضوع الهيات و بيش از همه در مساله توحيد و خداشناسي كه اساس دين و شريعت است، منطبق با آموزه‌هاي عقلاني و وحياني نمي‌دانند و معتقدند كه امر بر فلاسفه و عرفاي مسلمان مشتبه شده است و آنان به‌رغم ميل باطني‌شان براي فهم حقيقت به خطا رفته‌اند. بلكه سوال اساسي اين است كه چگونه دين و اسلام و تشيع در امر الهيات و توحيد دچار نقص و كمبود است كه بايد خلأ و نقص آن با وام گرفتن از فلسفه يوناني كه همه شواهد بر مشرك بودن و نه موحد بودن جناب ارسطو و افلاطون دلالت دارد، جبران شود؟ آيا تا پيش از ورود فلسفه به جهان اسلام و شكل‌گيري آن با فارابي و ابن‌سينا، مسلمانان و صحابه پيامبر و اهل بيت عليهم‌السلام در فهم توحيد دچار نقصان و مشكل بودند؟ آيا فلسفه مزيت و آورده‌اي براي مسلمانان در امر توحيد داشت كه اين آورده در آيات قرآن و معارف اهل بيت عليهم‌السلام موجود نبوده است؟! اشكال از اينجا آغاز مي‌شود كه اغلب گمان مي‌شود بيانات ديني همگي تعبدي و فاقد استدلال و عقلانيت است و بايد از اين جهت با فلسفه تكميل شود در حالي كه اين گمان كاملا خطاست، چرا كه اولا به معناي پذيرش نقصان و كمبودي در دين نسبت به مهم‌ترين مساله‌اش يعني توحيد است و ثانيا اگر كسي با آيات و روايات آشنايي و انس كافي را داشته باشد و اسير پيش‌فرض‌هاي فلسفي نباشد و نيز كتب كلامي شيعه را ملاحظه كرده باشد، درمي‌يابد كه الهيات و توحيد با بياناتي كاملا عقلاني ارايه شده‌اند. بنابراين طبيعي است كه متكلمان و متمسكان به معارف قرآن و اهل بيت عليهم‌السلام مانند مرحوم حكيمي، با متافيزيك و الهيات ارسطويي و افلاطوني مخالف باشند و آن را منطبق بر واقع و حقيقت ندانند. به نظرم استاد حكيمي از اين جهت كه نقدش بر فلسفه تند و رماننده و اهانت‌آميز جلوه نكند، سخن از مكتب تفكيك و ضرروت تفكيك بين الهيات وحياني با الهيات فلسفي گفت. مساله‌اي كه در كلمات استاد ايشان حاج شيخ مجتبي قزويني يا ميرزا مهدي اصفهاني ظاهرا وجود نداشته است.

شما خودتان به مكتب تفكيك منتسب هستيد. آيا مي‌توان در خود آنچه مكتب تفكيك خوانده مي‌شود، قائل به روايت‌هاي متفاوتي شد و آيا از اين منظر روايت شما با روايت مرحوم علامه حكيمي تمايزي دارد؟

طبيعي است بين قائلان به يك مكتب يا نظريه و مشرب بعضا اختلاف‌نظرهايي بروز كند. در ميان مخالفان فلسفه و اصحاب مكتب تفكيك نيز يكدستي كامل نيست و بعضا اختلافاتي وجود دارد. بعضي از مخالفان فلسفه به بعضي از مطالب و بيانات مرحوم ميرزاي اصفهاني اشكال دارند و آن را نقد مي‌كنند. مثلا اصحاب تفكيك به توحيد فطري به عنوان امري جداي از توحيد عقلي باور دارند اما عده‌اي ديگر توحيد فطري را كه در برخي آيات و روايات مطرح شده، بياني ديگر از همان توحيد عقلي مي‌دانند و نه امري مستقل در عرض توحيد عقلي.

نگاه شما به روايت علامه حكيمي از مكتب تفكيك چيست؟ آيا اين ديدگاه را مي‌پذيريد كه بايسته است ميان فلسفه و عرفان و دين و احيانا ساير نظام‌هاي معرفتي مثل علم تمايز گذاشت و آيا اين سره‌گرايي و تمايزگذاري‌هاي سفت و سخت امكان‌پذير و مطلوب هست؟

بنده هم مانند مرحوم حكيمي و تفكيكيان و متكلمان شيعه، متافيزيك ارسطويي و افلاطوني را صحيح و منطبق بر براهين عقلي و تصريحات وحياني نمي‌دانم و معتقدم فلاسفه و عرفاي مسلمان در عقايدي مانند توحيد و معاد و حتي نبوت و امامت دچار خطاهاي جدي شده‌اند و خود را از تعاليم عقلي و برهاني قرآن و اهل بيت محروم كرده‌اند و حداقل اينكه دچار التقاط و امتزاج شده‌اند. من در سال 90 فصلنامه سمات را كه تا 8 شماره ادامه پيدا كرد، منتشر كردم و از موضع كلام عقلي شيعه و نگاه تفكيكي با انتشار مقالات و گفت‌وگوهايي دفاع كردم كه الان در اينترنت در دسترس است و علاقه‌مندان مي‌توانند مراجعه كنند. البته نبايد از اين نكته غافل بود كه به دليل عصر غيبت و عدم دسترسي به هادي و فصل‌الخطاب معصوم (كه من از آن تعبير به عصر حيرت مي‌كنم) و اينكه ما صرفا با متن صامت قرآن و روايات روبه‌رو هستيم و دسترسي به قرآن ناطق و مفسران معصوم قرآن نداريم، بروز نحله‌هاي مختلف فكري و كلامي و وجود اختلاف‌ها حتي در يك نحله و شاخه فكري خاص امري گريزناپذير است اما اين بدان معنا نيست كه ما با يك نسبيت مطلق مواجه هستيم و امكان دسترسي به معارف ناب به خصوص در عقايد كه هم عقلي است و هم در حد تواتر معنوي با آيات و روايات روبه‌رو هستيم، اصلا وجود ندارد و نبايد در اين راه تلاش و گفت‌وگو كرد.

شما بهتر از ما با جمله مشهور سقراط كه براي مخالفت با فلسفه، بايد فلسفه دانست، آشنا هستيد. ميزان آشنايي علامه حكيمي با فلسفه و حكمت اسلامي چقدر بود؟

عموم متكلمان شيعه با فلسفه و مباني و مسائل آن آشنا و بعضا خود مدرس يا شارح فلسفه بوده‌اند. مثلا علامه حلي صاحب آثار متعدد كلامي است كه در آنها ابتدا به تقرير مباني فلسفي مي‌پردازد و بعد آنها را نقد مي‌كند يا حتي مثل خواجه نصير طوسي كه شارح آثار فلسفي بوده اما در كتاب تجريدالاعتقاد كه علامه حلي بر آن شرح زده است، از مباني كلامي دفاع مي‌كند. مرحوم حاج شيخ مجتبي قزويني (كه استاد حكيمي شاگرد ايشان بود) و ميرزا جواد آقاي تهراني متن منظومه ملاهادي سبزواري را تدريس و در ضمن تدريس نقد مي‌كرده‌اند. ضمن اينكه گاهي نقد يك مكتب، ناظر به نتايج نهايي و اعلامي آن مكتب است و شما بدون آنكه لازم باشد همه مقدمات و مسائل آن مكتب را سال‌ها تدريس كرده باشيد، مي‌توانيد تعارض آن نتايج را با عقل و وحي نشان بدهيد. بسياري از ما ناقد ماركسيسم يا ليبراليسم يا ديگر مكاتب موجود هستيم و مباني و نتايج آن را با توجه به تعارض‌شان با ادله‌اي اطمينان‌بخش كه داريم، رد مي‌كنيم، آيا لازمه اين امر آن است كه كسي در حد فيلسوفان ماركسي يا ليبرال بايد ماركسيسم يا ليبراليسم را خوانده و تدريس كرده باشد تا بتواند ناقد آنها باشد؟ ضمنا بايد توجه داشته باشيم كه اگر قرار باشد تنها كساني حق انتقاد از فلسفه را داشته باشند كه مانند فيلسوفان همه عمرشان را به پاي فلسفه ريخته باشند، در مورد مدافعان فلسفه نيز بايد گفت تنها كساني حق تاييد و ستايش از فلسفه را دارند كه تمام عمرشان را در تعليم و تعلم فلسفه گذرانده باشند. بديهي است نتيجه چنين مبنايي اين خواهد بود كه كساني جز فلاسفه حق گفت‌وگو درباره فلسفه را نخواهند داشت كه طبعا اين امري پذيرفته نيست، چون همه عالمان يك مكتب مي‌توانند چنين ادعايي كنند و باب نقد را بر ديگران ببندند.

برخي از منتقدان مرحوم حكيمي (مثل استاد ملكيان) معتقدند كه ايشان به‌رغم تاكيدشان به تفكيك، خود در انديشه‌هاي سياسي و اجتماعي، چندان اهل تفكيك نبود. نمونه‌اش قرائت يا خوانش سوسياليستي ايشان از آموزه‌هاي ديني و كتاب‌هاي حديثي. ارزيابي شما از اين ديدگاه چيست؟

اينكه همه ما در امر معرفت و نظريه‌پردازي و عقيده به نوعي -كم يا زياد- متاثر از عوامل متعدد بيروني و پيش‌فرض‌ها هستيم، ترديدي نيست و اين همان چيزي است كه مرحوم مطهري درباره فقها مي‌گويد كه فتواي فقيه دهاتي بوي ده و فتواي فقيه شهري بوي شهر مي‌دهد. در مورد مرحوم حكيمي هم مي‌تواند اين امر صادق باشد؛ همان‌طوركه در مورد استاد ملكيان هم صادق است اما با اين وجود نمي‌توان به صرف اين ادعاي كلي اغلب صادق، انديشمندان را تخطئه كرد و پرونده‌شان را بست بلكه راه آن اين است كه درباره آثار و ايده‌هاي انديشمندان به تفصيل بحث و گفت‌وگو كنيم و درستي يا نادرستي و خلوص يا ناخالصي آن را مستدلا و مستندا نشان بدهيم. ضمنا بنده معتقدم معرفت ناب و خالص ديني در فراتر از مسلمات و قطعيات عقلي و ديني دراختيار حجت معصوم خداوند است و ما در عصر غيبت اغلب به معرفت‌هاي ظني دست پيدا مي‌كنيم اما چون گريزي از عمل به ظنون نداريم و از طرفي هم اهل شكاكيت و نسبي‌گرايي محض نيستيم، پيوسته در تلاش براي مستدل‌تر كردن معارف ظني خود و دفاع از آنها هستيم.

بسياري از اهل فلسفه، با تاكيد بر عقل‌گرايي يا خردگرايي فلسفي معتقدند كه تفكيكي‌ها، ادامه‌دهنده همان راهي هستند كه در سده‌هاي ميانه، با اشاعره و سپس با غزالي شروع شد. نگاه شما به اين انتقاد چيست؟

اولا بايد فلاسفه ثابت كنند كه ممشاي آنها عقلي است و بعد سخن از عقلي يا غير عقلي بودن منتقدان و مخالفان خود بگويند. ثانيا اگر تفكيك را ادامه سنت كلامي شيعه بدانيم قطعا اين حرف باطل است. كلام عقلي شيعه با اشاعره و حشويه اهل حديث (اهل سنت) و حتي اخباريان شيعه كه اهل نقد حديث نيستند، تفاوت دارد. ضمنا اين تلقي كه وقتي سخن از نقل يا نص مي‌گوييم به معناي گريز از عقل و استدلال است، حرف غلطي است. بسياري از نصوص قرآني و روايي ما حاوي استدلال و برهان عقلي است. وقتي قرآن مي‌گويد «ام خُلقوا من غير شي‌ام هم‌الخالقون» دقيقا اشاره به برهان حدوث و قاعده عليت دارد. به تعبير ديگر بسياري از بيانات قرآن و اهل بيت عليهم‌السلام ارشاد به احكام و براهين عقلي دارند.

ديدگاه‌هاي استاد حكيمي در زمينه فلسفه و حكمت امروز پيرواني هم دارد و به نظر شما اين ديدگاه‌ها، براي نسل امروز و فردا چه درس‌هايي دارد؟

استاد حكيمي با طرح بحث تفكيك در سال 71 در كيهان فرهنگي موجي از بحث و گفت‌وگو را در موافقت و مخالفت با فلسفه راه انداخت و منشا توليد آثار فراواني در اين موضوع به خصوص در نقد فلسفه شد. مثلا انتشار فصلنامه سمات از نتايج همين موج‌سازي استاد حكيمي بود. بعد از انقلاب شايد براي اولين‌بار در مناظره‌اي كه من با جناب آقاي محسن غرويان (در سال 91 يا 92) در برنامه زاويه شبكه چهار داشتم، ملاصدرا و ابن عربي در سطح رسانه ملي نقد شدند در حالي كه در دهه 60 به دليل تعلق امام خميني به حكمت متعاليه، نقد اين دو شخصيت در زمره خطوط قرمز بود. در هر صورت ورود استاد حكيمي به موضوع نقد فلسفه و عرفان در حالي كه به راحتي نمي‌شد به ايشان انگ تعصب يا اخباري‌گري و بي‌سوادي و... زد چشم بسياري از جوانان اهل تحقيق و تشنه معارف قرآن و اهل بيت را بر اشكالات اساسي فلسفه اسلامي در سه شاخه مشايي و اشراقي و صدرايي آن باز كرد و آنان را به سمت معارف عقلي و وحياني ثقلين سوق داد و اين اتفاقي بسيار مهم بود كه مي‌تواند كفه حسنات مرحوم حكيمي را بسيار سنگين كند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون