• ۱۴۰۳ جمعه ۳۱ فروردين
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5131 -
  • ۱۴۰۰ يکشنبه ۳ بهمن

بيداد شعر

آلبرت كوچويي

لئو ليوني، از شخصيت‌هاي شناخته شده ادبيات ايتالياست. كتاب براي كودكان، بسيار نوشته است. شاعر و سينماگر هم بود. در جشنواره فيلم كودكان، در دهه پنجاه با فيلمي براي كودكان در تهران حضور يافت. فيلم او «سويني» بود. ماهي سياه كوچكي كه در بركه‌اي زندگي مي‌كرد. پس از مدتي مثل ماهي سياه كوچولوي صمد بهرنگي، براي ديدن دنياهاي ديگر راهي آب‌ها شد. او ديد كه ماهي‌هاي كوچك، طعمه ماهي‌هاي بزرگ مي‌شوند. طرحي ريخت، ماهي‌هاي ريز قرمز را خوانده و آنها به مدد او، نقش يك ماهي قرمز غول‌آسا را توي آب ريختند. ماهي قرمز غول‌آسايي را تشكيل دادند و سويني ماهي سياه كوچك چشم آن ماهي شد. آنها راهي بركه‌هاي ديگر شدند. ماهي‌هاي بزرگ با ديدن اين ماهي هيولايي، ساخته از ده‌ها ماهي كوچك از برابر آن مي‌گريختند و آنها، به شادي روزگار گذراندند.
لئو ليوني، اين داستان را به فيلم درآورده با نام سويني و در جشنواره‌هاي بسياري از جمله جشنواره فيلم كودكان در تهران، جايزه‌ها را درو كرد. نوشته بودم كه يك‌بار در جشنواره، شاعره‌اي را به او معرفي كردم. گفتم حرفه او شاعري است و ليوني؛ حيرت‌زده گفت خداي من، در كشور شما به شاعري شغل مي‌گويند؟ چه زيباست. با مرور آن اشاره، يادم هست. كه با همه آنكه، سرزمين‌مان، سرزمين شعر است، ولي خود بهايي به آن نمي‌دهيم. هر وقت مي‌خواهيم حرفي، گفته‌اي، نقلي را تحقير كنيم. مي‌گوييم، شعر مي‌گويد! يعني كه پرت مي‌گويد. و عجبا! ما با پشتوانه خيل شاعران در همه دوران، آن وقت حرف پرت را مي‌گوييم «شعر». اگرچه جهانيان در دنياي ادبيات، ما را سرزمين شعر مي‌دانند.
به راستي، چگونه با اين تناقض برخورد مي‌كنيم؟ به هنگامي كه «احمد شاملو» خوشه را در مي‌آورد، براي ترجمه از زبان فرانسه و انگليسي و البته گاه ايتاليايي هم، به هيات تحريريه آن پيوستم. آن هنگام، خوشه، هيات تحريريه نشسته به مفهومي كه در مجلات ديگر بود، نداشت. مجموعه‌اي از نويسندگان و شاعران بود. سردبيري خوشه، به سليقه شاملو بود و البته كه بار شعر و بعد داستان، در آن غالب بود. من كه در آن هنگام بيشتر به ترجمه نقدهاي هنرهاي تجسمي، به ويژه نقاشي مي‌پرداختم، به خواست سردبير، به ترجمه شعر پرداختم و دريافتم چه دشوار است. دانستم كه به گفته خود شاملو هم كه مي‌گفت، بسياري از شعرها، ترجمه‌ناپذيرند يا دست‌كم دشوار.
شاملو راست مي‌گفت وقتي حافظ از رفتن بر بام نشستن به تماشاي رخ يار در ماه پرداخته و غوطه‌ور خيال‌ها مي‌شد، چطور مي‌توان به يك انگليسي يا امريكايي گفت كه شاعر دلباخته، بر شيرواني خانه‌اش مي‌تواند در تماشاي ماه مهتاب بر شيرواني تاب بياورد؟ شاملو مي‌گفت در چنين مواقعي بايد به مفهوم مورد نظر شاعر، تكيه كرد و آن را آورد. البته كه يافتن آن مفاهيم يا مضامين، آن هم در فرهنگ‌هاي متفاوت، آسان نيست. اين است كه گاه يافتن يك كلمه، براي جايگزين كردن آن در زباني ديگر، سخت‌ترين كار ترجمه است و جداي از آن كار هر كسي نيست. اينجاست كه شعرهاي مارگوت بيكل مي‌شود، مارگوت شاملو، در واقع....
هنگامي كه شعرهاي فدريكو گارسيا لوركا را در مجموعه «كنسرت ناتمام» به فارسي برگرداندم و به مقايسه ترجمه‌هاي يدالله رويايي، بيژن الهي و احمد شاملو و ديگران پرداختم، شاهد بيداد تاخت و تاز شاملو در شعرهاي لوركا شدم. آنجا بود كه كوشيدم با مقابله شعرهاي لوركا، به اسپانيايي و ترجمه‌هاي انگليسي و فرانسه، دقيق‌ترين برگردان نزديك به شعر لوركا را بياورم و به راستي چه دشوار بود. آنگاه دريافتم كساني چون احمد پوري، در اين راه چه رنج‌ها كشيده‌اند تا بگويند مي‌شود شعر را ترجمه كرد. آن وقت ظالمانه براي تحقير گفته‌اي عوامانه بگوييم: شعر مي‌گويد!

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون