تحلیلی از توقف مذاکرات هستهای و نسبت آن با جنگ اوکراین
نتیجه در اوج
ساسان کریمی
سال هزار و چهارصد با هزار بیم و بیشتر امید درخصوص مذاکرات هستهای آغاز و با همان بیمها و امیدهای کمتر پایان گرفت. در روزهای پایانی اسفند گرچه مدام مذاکرات هستهای سرد و گرم میشد اما نهایتا با آنچه ایجاد مانع روسیه در به نتیجه رسیدن مذاکرات دانسته شد مذاکرات و استقرار تیمهای طرفهای مختلف در وین متوقف شد و بینتیجهای ملموس -پیروزی یا شکست- همه به خانه بازگشتند. گرچه در ادامه گفته شد که به هر نحو مسکو از موضع خود عبور کرده و دیگر مانعی بر سر مذاکرات نیست، اما به هر حال شوک حاصل از خبر اولیه تنش جنگ اوکراین را به ظرف مذاکرات هستهای ریخت و حالا گرچه همه طرفها بارها گفتهاند که نتیجه در دسترس است اما کانون توجه شدن هر یک از موضوعات باقیمانده و نیز کشدار بودن موضوعی که به هر حال در خرداد گذشته انتظار بر نهایی شدن آن بود به نوعی کاهش انگیزهها و سردی را به ذهن تداعی میکند.
واقعیت آن است که سیاست -چه سیاست داخلی و چه سیاست خارجی- امری است سیال. چه در سیاست داخلی که اتفاقاتی مانند یک کودتا، یک مرگ، یک اتفاق عمده در عرصه عمومی، اقبال ناگهانی توده مردم به یک موضوع یا خلاف آن سیاستمداران و سیاستورزان را شگفتزده میکند و معادلات را بر هم میریزد و چه در سیاست بینالمللی و به خصوص در عرصههایی که از معادلات دیپلماسی چندجانبه پیروی میکنند ماهیت سیال سیاست تعیینکننده است، بنابراین زمان عاملی است که باید در طول یک مذاکره به طور راهبردی به آن توجه داشت. مذاکرهکننده باید توجه کند که گاه در مدت زمان کوتاهی میزان انگیزه و منافع طرفهای مختلف مذاکره میتواند تغییر کند و بنابراین مذاکرهاي که تا نیمه یا نزدیک به نتیجه پیش رفته است به واسطه تغییر در اراده سیاسی یک یا چند طرف و یا ورود عنصری تازه از بیرون دستخوش تغییر شود. البته این تغییر ممکن است همواره منفی نباشد و بسته به موضوع و نیز حرفهای بودن مذاکرهکننده بتوان امتیازات بیشتر را با توجه به تغییرات پیش آمده طلب کرده و به دست آورد.
اما در عین حال همین معنا نیز ممکن است به عکس خود بدل شود: با تغییر شرایط یک یا چند طرف احساس پیش بودن دستشان را داشته و طلب امتیاز جدید کنند ولی نگاه طرفهای دیگر لااقل در مذاکرات موردنظر چنین نباشد و بنابراین باز هم آنچه از بیرون وارد سیستم مذاکره شده به عنوان مانع در به نتیجه رسیدن مذاکرات عمل کند. واقعیت آن است که هر مذاکرهای برای رسیدن به منافعی مشخص در زمانی مشخص انجام میشود، بنابراین باید محاسبه کرد که این تاخیر در به نتیجه رسیدن احتمالی مذاکره با لحاظ امتیازات جدید چقدر واجد منافع واقعی است و تا چه میزان مذاکرهکننده دچار سختگیری شده است.
در مذاکرات هستهای که در ابتدا به تاثر آن از جنگ اوکراین اشاره شد واقعیت آن است که پس از جنگ و به خصوص با افزایش قیمت جهانی حاملهای انرژی و در نتیجه افزایش تقاضا معادلات حامل بر مذاکرات تغییر کرد:
•روسیه طبعا متمایل به عرضه بیشتر نفت و گاز (یعنی سهم ایران) به بازار به طور قانونی نیست. قطع نظر از اینکه اقدامی در این باب انجام داده باشد یا نه واقعیت این است که در شرایطی که جنگ تا حدی فرسایشی شده و تنها اهرمی که به غرب و به خصوص اروپا فشار میآورد گاز و قیمت نفت است انگیزه مسکو برای به نتیجه رسیدن مذاکرات در کوتاهمدت کاسته شده است.
• ایران نیز احتمالا با توجه به افزایش تقاضای بازار جهانی و افزایش قیمت و لحاظ کردن تخفیفهایی که وجود دارند، میتواند نفت خود را در حجم و با قیمتی به بازار عرضه کند که شاید تا پیش از جنگ تصورش دشوار بود، بنابراین ایران دست خود را زیر سنگ نمیبیند و با فرصت تنفس به وجود آمده سختگیری خود را برای تغییر موارد باقیمانده به سیاق موردنظر خود افزایش میدهد. گویی که نفت و فروش آن یکی از مهمترین ابزارهای امریکا برای سختگیری به ایران و یکی از مهمترین انگیزههای جمهوری اسلامی برای مذاکره و رسیدن به توافق احیای برجام است.
•چین نیز به عنوان بزرگترین واردکننده انرژی در حال حاضر از افزایش قیمتها در زحمت افتاده است و بنابراین احتمالا در یک حساب سرانگشتی به این نتیجه میرسد که گرچه برداشته شدن تحریمها از شرکتها و بانکهای ایرانی زمینه راحتی تبادلات و به خصوص سرمایهگذاریها را در میانمدت و حضور استراتژیک در منطقه خلیجفارس را در بلندمدت برای این کشور آسانتر میکند اما استفاده از تخفیفهای ایران و روسیه روی قیمت نفت در شرایط کنونی مفری برای گذراندن کوتاهمدت است و بنابراین اگرچه سیاست میانهروی و سکوت خود را در مذاکرات هستهای بر هم نزده اما تلاش چشمگیری را هم برای رفع اختلافات و به نتیجه رساندن مذاکرات وین از خود نشان نمیدهد.
•حتی کشورهای عربی حاشیه خلیجفارس به مرکزیت عربستان سعودی که صادرکنندگان بزرگ نفت و گاز هستند از شرایط حاکم در بازار انرژی که بیشتر متاثر از جنگ اوکراین و خارج بودن ایران از بازار رسمی فروش نفت است بیشترین استفاده را میکنند و بنابراین گرچه مانند دوران مذاکرات 2015 در کار رسیدن مذاکرات به نتیجه کارشکنی و ابراز موضع منفی نمیکنند اما انتظاری هم برای ابتکاری در جهت تنشزدایی میان ایران و غرب نمیتوان از آن داشت. مذاکرات میان ایران و عربستان اگر ادامه پیدا کند البته همراستایی قابلتوجهی با مذاکرات هستهای دارد. تنها ملاحظه عربستان درخصوص ایران هراس امنیتی است که به هر علت واقعی یا غیر آن در ذهن سران این کشور به وجود آمده است و تلاش میکنند از دو راه به آن پاسخ دهند: مذاکره با ایران و رفع تنشها و نزدیک شدن به یک ائتلاف امنیتی عربی در حوزه خلیجفارس و کشورهای شورای همکاری. ریاض البته در این دومی هنوز روی خوش به نزدیک شدن به اسرايیل نشان نداده و موضع عربی-اسلامی خود را در مقایسه با بحرین و امارات تاحدی حفظ کرده است.
• امریکا اما به عنوان طرف اصلی ایران در مذاکره و مناقشه هستهای -به خصوص پس از برجام- انگیزه در حال کاهشی دارد: فشارهای داخلی از سوی جمهوریخواهان و جناح راست حزب دموکرات دولت بایدن را تحت فشار قرار داده و به خصوص انتخابات میاندورهای مجلس در نوامبر سال جاری میلادی هر چه بیشتر به پیش میرویم دست بایدن را برای ارائه امتیازات واقعی به ایران در مذاکرات احیای برجام محدودتر و بستهتر میکند.
از سوی دیگر با کندی جنگ اوکراین و رضایت نسبی مسکو و کیيف به مذاکره در ترکیه که ممکن است آتش جنگ را کمشعلهتر کند دولت بایدن میتواند به اتکای رسانه توفیقی را در سیاست خارجی برای خود تبلیغ کرده و اگر اینطور شود جذابیت احیای برجام به عنوان یک دستاورد سیاست خارجی در دولت حاضر امریکا به شدت کاهش مییابد.
ایالات متحده واردکننده انرژی نیست و بنابراین افزایش قیمت جهانی انرژی در مجموع به ضرر این کشور نخواهد بود: هر قدر مردم در داخل امریکا به واسطه قیمت شناور انرژی هزینه بالاتری را متحمل میشوند شرکتهای تولیدکننده نفت و انرژی امریکایی سود و گردش مالی بیشتری را به خود میبینند و بنابراین این موضوع مجموعا بر رشد اقتصادی ایالات متحده اثر مثبتی دارد. در سوی دیگر ماجرا ادامه بالقوه تنش در خاورمیانه به خصوص بین ایران و کشورهای منطقه بازار تسلیحات امریکا را نیز از رونق نمیاندازد.
این در مجموع به این معنا نیست که دولت بایدن به دنبال احیای برجام نیست یا با آن مخالف است، بلکه آنچه نتیجه قهری این معادلات است اینکه دولت بایدن هم انگیزه و هم امکان کمتری برای تسهیل این احیا با ارائه امتیازات در حوزههای باقیمانده خواهد داشت.
• اما اروپا بازنده واقعی جنگ و قیمت انرژی است: معادلات راهبردی حاکم بر اروپا در حوزه امنیتی، اقتصادی و انرژی متحمل آسیب بلندمدت شده است، به خصوص منبع اصلی تامین گاز یعنی روسیه به جز بازیهای هر ساله بر سر قیمت اینک اصولا لرزان مینماید و روابط خصمانه با اروپا و چشم به خاک شرق آن دارد، بنابراین اروپا هم انگیزه لازم برای احیای برجام را از نظر قیمت نفت و گاز دارد، هم از نظر هنجارگذاری و پاسداری سنتی اروپا از مذاکره و توافق در عرصه بینالمللی و هم نگاه راهبردی به تامین گاز از منابعی دیگر، ضمن آنکه بازار ایران که اینک روابطش با اروپا به حداقل رسیده در حوزههای خرد و کلان میتواند اگر نه محل سرمایهگذاری مطمئن ولی خریدار خوبی برای تولیدات به خصوص صنعتی اروپایی باشد، اما آنچه واضح است تلاشهای اروپا وزن کمی دارد و هیچگاه نتوانسته بیش از یک میانجی باشد. همین است که بورل و مورا تحرکاتی را هم در مواجهه با ایران و هم امریکا ادامه میدهند.
آنچه در مجموع از رصد اوضاع فعلی بر میآید اینکه تمامکنندگی ویژگی است که دستگاه سیاست خارجی بايد واجد آن باشد: مذاکره یک امر است و تمام کردن و به نتیجه رساندن امری علی حده. اگر بسیاری طرفها به واسطه شرایط به وجود آمده در جنگ اوکراین احساس میکنند به نتیجه رسیدن آن امروز به نفعشان نیست شاید به نحوی نگاه کوتاه مدت و طمع سیاسی-دیپلماتیک بر فضا حاکم شده باشد. باید مراقب شرایطی بود که جنگ اوکراین بدون نتیجهای ملموس با مذاکره به پایان برسد و فشارهای داخلی ایالات متحده و حس توفیق در سیاست خارجی دولت بایدن نیز افزوده شود که در آن شرایط و با پایین آمدن قیمت نفت باز نفت ایران از اولویت بیفتد و منفعت کنونی را هم برای کشور نداشته باشد و آن وقت ما تنها طرفی باشیم که نیازمند احیای برجام و مصر به آن باشیم. توافق برای منافع نیست، برای افزایش پایداری است. باید نگاه استراتژیک داشت و در اوج کار را تمام کرد وگرنه صحنه دیگر خواهد بود: شاید این اوج، آغاز حمله روسیه به اوکراین و بیشینه مقدار اضطراب در صحنه بینالمللی بود.
دانش آموخته دکترای فلسفه (سیاسی)
از دانشگاه تهران