• ۱۴۰۳ پنج شنبه ۶ ارديبهشت
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5413 -
  • ۱۴۰۱ شنبه ۸ بهمن

بحران اقتدار در كلاس درس

مواجهه با ويل هانتينگ‌هاي خوب

محسن آزموده

يكي از پژوهشگران ايراني به تازگي در گفتاري پيرامون ويژگي‌ها و خصائل رفتاري نسل جديد و دهه هشتادي‌ها در ايران و مقايسه آنها با نسل Z در جاهاي مختلف دنيا گفت: «مهم‌ترين امري كه به نظر مي‌رسد، مي‌شود در بافت ايران در حوزه اخلاق و هويت به اينترنت نسبت داد، زير سوال رفتن «اقتدار» است.» (حسين شيخ‌رضايي، نسل Z چگونه فكر مي‌كند، روزنامه اعتماد، دوشنبه 26 دي‌ماه 1401) . يكي از مثال‌هاي او كاسته شدن و از ميان رفتن اقتدار معلم در مدرسه است. : «قبلا علت اقتدار معلم در كلاس دانش او بود، اما الان با يك جست‌وجو در گوگل مي‌توان بسي بيشتر از دانش معلم را پيدا كرد و اين دانش ديگر منحصر به معلم نيست.»
پژوهشگران علوم اجتماعي معمولا ميان دو مفهوم «اقتدار» (authority) و «قدرت» (power) تمايز مي‌گذارند و اولي را صرفا شعبه يا بخشي از آن مي‌دانند. به عبارت دقيق‌تر، قدرت مجموعه ابزارهاي اجبارآميز و غيراجبارآميزي است كه يك فرد يا نهاد براي وادار كردن يا مجاب كردن ديگران به انجام دادن يا انجام ندادن كاري در اختيار دارد. ابزارهاي اجبارآميز قدرت را معمولا زور (force) يا زور يا قدرت عريان مي‌خوانيم، مثل قوه قهريه و سلاح يا اهرم‌هاي وادارنده و بازدارنده فيزيكي كه صاحب قدرت براي اعمال آن در اختيار دارد. اقتدار اما ابزارهاي غيراجبارآميز و مشروع و قانوني و مقبول قدرت است. به نوشته حسين بشيريه «در اقتدار، توجيه و استدلالي نهفته است كه آن را از شكل قدرت عريان (زور) خارج مي‌سازد و براي موضوع قدرت پذيرفتني مي‌كند». 
در نظام‌هاي آموزشي جديد و قديم، اعم از مدرسه‌هاي مدرن و مكاتب سنتي، معمولا هر دو ابزار قدرت كم و بيش وجود داشت، يعني هم زور و قدرت عريان وجود داشت كه در گذشته به شكل تنبيهات بدني، تركه، فلك و ... به كار مي‌رفت و در مدارس مدرن، به صورت شكل ساختار عمودي مدرسه، حصاربندي آن، ابزارهاي كمتر خشونت‌آميز مثل اخراج دايم يا موقتي از مدرسه و كلاس، اجبار به تكاليف اضافي و احضار اولياي دانش‌آموزان، جريمه مادي و ... ديده مي‌شد و هم اقتدار يا قدرت مشروع. به اين صورت كه حرف شنوي و اطاعت دانش‌آموزان از معلم يا استاد يا آموزگار، نه به دليل ترس از تنبيه بدني يا مجازات فيزيكي و مادي، بلكه به اين علت صورت مي‌گرفت كه دانش‌آموزان و طلاب باور داشتند كه معلم يا استاد واجد آگاهي و دانش و مهارت و علمي است كه از دانش و علم آنها بيشتر است و همين علم و دانش بيشتر و عميق‌تر، منشا اصلي اقتدار معلم يا استاد بود. به عبارت دقيق‌تر، منشا اصلي اقتدار معلم در دوران پيشامدرن و مدرن، علم و آگاهي او بود. در روزگار پسامدرن اما ما با دسترس‌پذير شدن دانش و گسترش ارتباطات، اين منشا اقتدار با چالش‌هاي اساسي مواجه شده است. به گفته دكتر شيخ رضايي در گفتار مذكور، دانش‌آموزان الان با يك جست‌وجو در گوگل مي‌توانند به اطلاعاتي بسي بيشتر از دانش معلم دسترسي پيدا كنند و دانش ديگر در انحصار معلم يا نهاد مدرسه نيست. همه ما قصه‌ها و گزارش‌هاي زيادي شنيده و ديده‌ايم از دانش‌آموزاني كه در رشته يا رشته‌هاي خاص بارها بيشتر از معلمان خود مي‌دانند يا سر كلاس با طرح اطلاعات خود، آنها را به چالش مي‌كشند و پرسش‌هايي سخت مطرح مي‌كنند.
 نمونه درخشان اين دست از دانش‌آموزان را مي‌توان در فيلم كلاسيك «ويل هانتينگ خوب» (1997) ساخته تحسين شده گاس ون سنت به خاطر آورد. در اين فيلم ويل هانتينگ (با بازي مت ديمون) جواني نابغه و خودآموخته اما به لحاظ اجتماعي «نابهنجار» است كه در دانشگاه‌ ام.آي.تي به عنوان سرايدار مشغول به كار است. نبوغ ويل هانتينگ، تمام اقتدار دانشگاهي چون‌ ام.آي.تي را با چالش مواجه مي‌سازد، او بدون اينكه سر كلاس رفته باشد، مساله‌اي دشوار را حل مي‌كند و با هوش سرشاري كه دارد، روانشناسي (با بازي رابين ويليامز) را كه قرار است به او مشاوره دهد، خلع سلاح مي‌كند .
اكنون با گذشت ربع قرن از زمان اكران اين فيلم و با گسترش رسانه‌ها و شبكه‌هاي اجتماعي، ويل هانتينگ خوب تكثير شده و ديگر قرار نيست دانش‌آموزان نابغه باشند تا بتوانند اقتدار دانش اساتيد و معلمان را با چالش مواجه سازند. راه‌حل چيست؟ آيا بايد براي حفظ مدرسه به قدرت عريان و زور متوسل شد يا چنان‌كه برخي معتقدند، به‌طور كلي قيد نهادي به نام مدرسه را زد؟ مدرسه محلي براي تلاقي نسل‌ها و انتقال تجربه‌هاست. رويارويي حضوري معلم با دانش‌آموز، وقتي نه به شكل عمودي و تحكم‌آميز، بلكه به شكل افقي و مشاركتي و گفت‌وگويي صورت پذيرد، تجربه‌هاي انساني منتقل مي‌شود. اين برخورد نزديك و حضوري كه امكان انتقال فضايل اخلاقي را فراهم مي‌آورد، حقيقتي است كه كماكان واقعيت نهادي به نام مدرسه را ضروري مي‌سازد، به شرط آنكه فضاي آن آزادانه باشد. روانشناس فيلم «ويل هانتينگ خوب» به خوبي فهميد كه آنچه ويل كم دارد، نه دانش و مهارت تجزيه و تحليل اطلاعات كه اعتماد به ديگر انسان‌هاست. بنابراين در مقام معلمي خوب كوشيد از طريق گفت‌وگو و زندگي با ويل هانتينگ، نه به عنوان استادي همه‌چيزدان و برتر از او، بلكه در مقام يك دوست، توان دوست داشتن و دوست داشته شدن را به او بياموزد . 

 

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون