• ۱۴۰۳ چهارشنبه ۱۸ مهر
روزنامه در یک نگاه
امکانات
روزنامه در یک نگاه دریافت همه صفحات
تبلیغات
صفحه ویژه

30 شماره آخر

  • شماره 5467 -
  • ۱۴۰۲ سه شنبه ۵ ارديبهشت

نقدي بر «اتاق تاريك»، نمايشگاه عكس‌هاي نسرين لاريجاني

قاب‌‍‌هاي زنانه آرزومند

در این نمايشگاه عكس‌هایي می‌بینید که از روی عکس‌های دیگر برداشته‌شده‌اند

فرزاد زره‌داران٭

«شهر بخشي از بيست و چهار ساعت بود كه نمي‌توانستم در وقت فرارسيدن آن در شهر باشم. فضاي خالي و تاريك شهر جايي براي حضور من نداشت. پس نمي‌توانستم عكسي ثبت كنم تا اثباتي بر اين باشد كه «من آنجا بودم» يا «من آنجا را در شهر ديده‌ام». من راه ديگري را انتخاب كردم. در روز و ساعت‌هايي كه خيابان و شهر خالي‌تر بود، در آن «جا»ها حضور يافتم و از راه‌ها و خيابان‌هاي خالي عكس انداختم. عكس‌ها را چاپ كردم و در شب اتاق خودم را هم تاريك كردم و عكس چاپ‌شده را بر پنجره‌ اتاق تاريك خود چسباندم كه روزنه‌ من به جهاني بود كه نمي‌توانستم در آن باشم و با يك ثانيه نوردهي عكس ديگري از عكس چاپ‌شده اول گرفتم. حال شب در عكس‌هايم پيدا شده بود. اثباتي بر اين مدعا كه من شب شهر را ديده‌ام».
آنچه آمد بخشي از بيانيه‌ نمايشگاه بود؛ نمايشگاهي از نسرين لاريجاني با عنوان «اتاق تاريك». هنرمند در اين نمايشگاه تلاش كرده است كه با خلق مجموعه‌اي از قاب‌ها به آرزويش براي ديدن شهر در شب و حضور در آن دست يابد و از تبعيض حاكم بر زندگي زنان بگريزد. در اين نمايشگاه، روايت از در ورودي آغاز مي‌شود. به محض ورود به نمايشگاه بيانيه را به دست بازديدكنندگان مي‌دهند تا با نيت عكاس و مسيري كه طي كرده آشنا شوند. اگر بخواهيم قدري تند‌تر بگوييم، نيت عكاس را آگاهانه و عامدانه پيش از مواجهه با آثار به آنها مي‌خورانند! بنابراين بازديدكنندگان كه با خواندن آن بيانيه پرسشي در ذهن‌شان شكل گرفته پيوسته حين ديدن عكس‌ها مي‌انديشند كه آيا اين عكس‌ها توانسته است نيت عكاس را برآورده سازد يا نه. اجازه دهيد منظورم را روشن‌تر بيان كنم. روايت نمايشگاه با بيانيه‌اي آغاز مي‌شود و آغازي اين‌چنيني زيرنقش روايت نمايشگاه را مي‌سازد. چگونه؟ در اين بيانيه با سخن گفتن از نيت عكاس و مسير خلق آثار توقعي در بازديد‌كنندگان ايجاد مي‌شود. اين توقع به آنها جهت مي‌دهد تا با عينك خاصي به آثار بنگرند. اين زيرنقش از بازديدكنندگان مي‌خواهد، و آنها را آماده مي‌كند، كه از بين زواياي گوناگونِ نگاه كردن به اين آثار زاويه خاصي را برگزينند. به بيان ديگر، اين زيرنقش در ابتداي روايت عينك‌هاي متنوع بازديدكنندگان را برمي‌دارد و عينكي خاص به چشم آنها مي‌زند. عينكي كه نگارنده اين سطور پس از خواندن بيانيه به چشم زد او را به كسي تبديل كرد كه آمده تا موفق بودن يا نبودن عكاس را در رسيدن به هدفش ارزيابي كند؛ اينكه آيا عكاس توانسته راهي بيايد تا شهرش را در شب تجربه كند؟
باشد! عينك‌مان را عوض و روايت را دنبال مي‌كنيم. در اين نمايشگاه چه مي‌بينيم؟ مجموعه‌اي از عكس‌هاي عمودي و افقي كه افقي‌ها بر ديوار و در طبقه‌اي از بناي نمايشگاه بودند و عمودي‌ها بر روي زمين و در طبقه‌اي ديگر از بنا. عكس و عنوان دو عنصري بود كه هر قاب را تشكيل مي‌داد. بخش بسيار بزرگي از قاب را، تقريباً تمام آن را، عكس مي‌پوشاند و در گوشه‌ سمت چپ و پايين هر قاب عنواني تقريباً ريز نوشته شده بود. طوري كه بازديدكننده براي ديدن عكس بايد قدري از قاب فاصله بگيرد و براي خواندن عنوان قدري به قاب نزديك شود. بازديدكنندگان براي ديدن عكس‌هاي افقي به ديوار چسبانده‌شده علاوه بر حركت از قابي به قاب ديگر، پيوسته بايد از هر قاب دور و به آن نزديك شوند و نمي‌توانند فاصله‌شان را از قاب‌ها تثبيت كنند. بگذاريد طوري ديگر بگويم. آن چيزي كه بايد موضوع شناسايي باشد پيوسته فاصله‌اش با سوژه شناسا تغيير مي‌كند و گويي هيچ‌وقت به ‌‌چنگ نمي‌آيد. اين تكنيك، يا به اصلاح ناقدان ادبي «هنرسازه» اولين جايي است كه به بازديدكنندگان القا مي‌كند فهم اثر، شبي كه عكاس براي خود برساخته، دشوار است و سخت به دست مي‌آيد. عكاس اين هنرسازه را در عكس‌هاي عمودي، كه بر زمين خوابانيده شده‌، نيز به كار گرفته است؛ البته با قدري تفاوت. در مواجهه با آن قاب‌هاي عمودي بر زمين خوابانيده‌شده بازديدكنندگان در فاصله‌‌ افقي ثابتي نسبت به قاب قرار مي‌گيرند اما براي خواندن عنوان و ديدن عكس گاهي روي زانو خم مي‌شوند و گاهي تمام‌قد مي‌ايستند. بنابراين موقعيتِ موضوعِ شناسايي نسبت به فاعلِ شناسا متغير است و اين ويژگي بازديدكنندگان را با آثار عكاسي درگير مي‌كند و آنها را به تكاپو براي خوانش وا مي‌دارد و همزمان به آنها القا مي‌كند كه نمي‌توان به آني شبِ شهرِ برساخته‌ عكاس را دريابند .
بازديدكنندگان با جابه‌جا شدنِ مدام، عنوان و عكس را در قاب مي‌خوانند. به‌طرز جالب و در عين حال، به دور از ارجاعي صريح و نخ‌نما هر يك از اين قاب‌ها يادآور نقاشي رنه مارگريت است؛ نقاشي «اين يك پيپ نيست». در هر قاب، نقشي از سايه‌روشنِ خورشيد در ميداني يا گذري يا بوستاني ديده مي‌شود. مثلاً قابي خيابانِ موسوي را به تصوير كشيده كه در آن سايه‌روشن بناها و شاخه‌هاي درخت بر آسفالت چهارراه افتاده اما عنوان عكس چنين است: «شب - خيابانِ موسوي». اين هنرسازه تناقضي ايجاد كرده و نظامِ ذهني متعارفِ بازديدكنندگان را برهم مي‌زند. به‌سخن ديگر، عكاس با به كاربردن اين هنرسازه‌ تقريباً بديع از «شب» و «روز» و روشني و تاريكي آشنايي‌زدايي مي‌كند و بازديدكنندگان را به تفكر درباره‌ اين مفاهيم وامي‌دارد.
در كنار اين آشنايي‌زدايي، هنرسازه‌هاي ديگري نيز در قاب‌ها ديده مي‌شود. مثلاً نوردهي يك ثانيه‌اي سبب شده كه برخي از تصاوير كش بيايد و محصول عكاسي با آن چيزهايي كه چشم آدم به‌طور طبيعي مي‌بيند متفاوت باشد. همچنين سياه و سفيد بودن اين عكس‌ها را مي‌توان اين‌طور قرائت كرد كه صفاتي از جهان بيروني به‌عمد حذف شده‌اند. گرچه اين دو هنرسازه فعال و انگيخته نيست و تداول استفاده ‌آن، خصوصاً در عكس‌هاي اينستاگرامي، كمتر توجه بيننده را برمي‌انگيزد اما مجاورت اينها با هنرسازه قدرتمندِ تناقضِ عكس و عنوان وحدتي به اثر بخشيده و آن را منسجم كرده و در خدمت تحقق اهداف طرح‌شده در بيانيه درآورده است.
 متن بيانيه بازديدكننده را مطلع كرده كه آنچه در قاب مي‌بيند نه عكسي ازعالمِ واقع بلكه عكسي ازعكس ديگر است كه پيش‌تر گرفته شده. به سخن نشانه‌شناسان، نشانه‌اي از نشانه‌ ديگر است و اين آگاهي به بازديدكنندگان كمك مي‌كند كه اين آثار را در حوزه‌اي كه واقعيت از آن زدوده‌ شده بخوانند. به سخن ديگر، اين آگاهي به بازديدكنندگان چنين القا مي‌كند كه واقعيت چندباره از آنها دور شده و مي‌گريزد. گويي گريختن واقعيت از بازديدكنندگان به طرق مختلف به آنها القا مي‌شود و عكاس به‌كار‌بستن مجموعه‌اي از هنر‌سازه‌ها، كه از حيث انگيخته‌ بودن ذومراتب‌ است اما وحدت يافته‌ و به خوبي با يكديگر كار مي‌كند، از آثارش واقعيت را مي‌زدايد. 
حال بايد ديد عكاس، يا شايد بهتر باشد بگوييم راوي، كه با فرمِ آثارش بازديدكننده را به خوبي به عالمِ خيال برده از چه حرف مي‌زند و چه چيزي را روايت مي‌كند؟ 
آنچه بيشتر به چشم من آمد زاويه‌هايي باز در عكس‌ها بود كه با آن جايي در شهر قاب گرفته شده بود؛ جايي كه بالقوه من و شما در آن جمع مي‌شويم؛ جايي كه اصلاً طراحي وايجاد شده تا من و شما كنار هم آييم و با هم بگوييم و بشنويم؛ جايي كه اصلاً شايد بي‌حضورما بي‌معنا باشد؛ جايي مثل ميدان؛ جايي مثل بوستان. اما راوي در عالمِ خيالي كه ساخته به دنبال لمس و مزه‌مزه كردن اين جاي‌ها بي‌حضور ماست! تلاش مي‌كند بخشي از اين فضاهاي جمعي را بي‌حضور آن‌ چيزي كه به آن معنا مي‌بخشيد تجربه كند! به سخن ديگر، اگر بخواهيم اين ميدان‌ها و بوستان‌ها را تعريف كنيم اصلا شايد هر تعريفي بي‌حضور انسان بي‌معنا باشد و اتفاقاً اين بي‌معنايي آن چيزي است كه راوي جست‌وجو مي‌كند. درست است كه در بيانيه‌ نمايشگاه سخن از تجربه زن در شهر است و از دشواري شرايط زندگي زنان و تبعيضي كه بر آنان حاكم است حكايت مي‌كند اما اين آثار از نگاه من به آن چه در بيانيه آمده بسنده نمي‌كند و در آنها متوقف نمي‌ماند و نفس اين تمنا، تجربه شهر در شب، اعلام جنگي است عليه كساني كه راوي روزها در شهر با آنها مواجه مي‌شود. آنچه در اين قاب‌ها به تصوير كشيده شده ميدان‌ها و بوستان‌ها و گذرهاي شهر من است اما هيچ نشاني از منِ نوعي در آنها نيست. گويي راوي از من و ما بدش مي‌آيد. گويي دارد به من و ما ابراز نفرت مي‌كند. او من را طرد مي‌كند؛ ما را طرد مي‌كند؛ و شهر را، هنگامي كه من و ما در آنيم، پس مي‌زند. راوي به دنبال زمان‌ها و مكان‌هايي است كه من و ما در آن خوابيده‌ايم. اين جا دوباره از لحظات مهم اين نمايشگاه است. لحظه‌اي كه راوي غياب ما در شهر را به رخمان مي‌كشد و خواب‌بودگي ما را يادآوري مي‌كند. لحظه‌اي كه از عالمِ خيالِ راوي به خواب‌بودگي خودمان مي‌لغزيم و از خواب‌بودگي خودمان به خيالِ راوي؛ احساسي از تعليق و عدم قطعيت كه فضاي تاريك نمايشگاه نيز آن را تشديد مي‌كند.
اين نمايشگاه بازنمايي خيال است نه واقعيت. در اينجا، راوي‌ از دوگانه‌ شب و روز شروع و در نهايت آن دوگانه را نقض مي‌كند و معناي‌شان را مي‌زدايد. به‌سخن ديگر، آن تقابل را بي‌اعتبار و واكاوي مي‌كند و هويت اين دو را زير سوال مي‌برد. به نظر مي‌آيد اين تمام كاريست كه هنرمند انجام داده مي‌توان اصلاً طوري ديگر به اين مجموعه‌ عكس نگاه كرد. چطور؟ اين‌طور كه تمام اين روايت اين نمايشگاه و هنرسازه‌هاي به‌ كار رفته در آن را در خدمت رساندن پيامي ديگر شمرد. بياييد بار ديگر مرور كنيم كه روايت نمايشگاه و هنرسازه‌هاي به كار رفته در آن موجب شد كه بازديدكنندگان چه چيزي را ببينند. آنچه در تمامي قاب‌هاي نمايشگاه به چشم مي‌آيد شهري است كه گاهي عنوان «خيابان» و «ميدان» و «بوستان» به خود گرفته و بازديدكنندگان چه عكس و چه عنوان آنها را به خوبي مي‌بينند و با قطعيت آنها را خيابان و ميدان و بوستان مي‌شمرند و در اين باره هيچ شكي ندارند اما چيزي كه نمي‌دانند روز بودن يا شب بودن آنهاست. بازديدكنندگان ديگر نمي‌توانند شب يا روز بودن اين خيابان‌ها و ميدان‌ها و بوستان‌ها را تشخيص دهند و عكاس آنها را به انديشيدن به شب يا روز بودن عكس‌ها وا داشته. به‌سخن ديگر، آنها را بين قطعيت وعدم قطعيتي سرگردان كرده. در اين ميدان، چيز ديگري پيوسته در قاب‌ها فرياد مي‌زند؛ غياب انسان در شهر. اين آثار پيوسته ويژگي ثابت و قطعي‌اي را به رخمان مي‌كوبد و آن نبودن آدم‌ها و تعاملات‌شان است. گويي اصلا كسي در شهر نيست. گويي اين آثار فرياد مي‌زنند و از تهي شدن شهر از روابط انساني سخن مي‌گويند. اگر بپذیريم كه تبعيض جنسيتي حاكم در جامعه ريشه در نحوه‌ تعامل اعضاي آن جامعه دارد و تهي و پوك شدن آن تعاملات اثرات همچون انواع تبعيض‌ها را به دنبال دارد مي‌توان ادعا كرد كه اين آثار با توصيف بحراني اجتماعي به مثابه متن و تلاش‌هايي براي دور زدن آن بازديدكنندگان را به زمينه مي‌برد و آنها را با بحران‌هايي كلان‌تر مواجه مي‌كند.
٭ پژوهشگر دكتري معماري دانشگاه بوعلي سينا


  نوردهي يك ثانيه‌اي سبب شده كه برخي از تصاوير كش بيايد و محصول عكاسي با آن چيزهايي كه چشم آدم به‌طور طبيعي مي‌بيند متفاوت باشد. همچنين سياه و سفيد بودن اين عكس‌ها را مي‌توان اين‌طور قرائت كرد كه صفاتي از جهان بيروني به‌عمد حذف شده‌اند. گرچه اين دو هنرسازه فعال و انگيخته نيست و تداول استفاده ‌آن، خصوصا در عكس‌هاي اينستاگرامي، كمتر توجه بيننده را برمي‌انگيزد اما مجاورت اينها با هنرسازه قدرتمندِ تناقضِ عكس و عنوان وحدتي به اثر بخشيده و آن را منسجم كرده و در خدمت تحقق اهداف طرح‌شده در بيانيه درآورده است.
  متن بيانيه بازديدكننده را مطلع كرده كه آنچه در قاب مي‌بيند نه عكسي ازعالمِ واقع بلكه عكسي ازعكس ديگر است كه پيش‌تر گرفته شده. به سخن نشانه‌شناسان، نشانه‌اي از نشانه‌ ديگر است و اين آگاهي به بازديدكنندگان كمك مي‌كند كه اين آثار را در حوزه‌اي كه واقعيت از آن زدوده‌ شده بخوانند. به سخن ديگر، اين آگاهي به بازديدكنندگان چنين القا مي‌كند كه واقعيت چندباره از آنها دور شده و مي‌گريزد.
  در مواجهه با آن قاب‌هاي عمودي بر زمين خوابانيده‌شده بازديدكنندگان در فاصله‌‌ افقي ثابتي نسبت به قاب قرار مي‌گيرند اما براي خواندن عنوان و ديدن عكس گاهي روي زانو خم مي‌شوند و گاهي تمام‌قد مي‌ايستند. بنابراين موقعيتِ موضوعِ شناسايي نسبت به فاعلِ شناسا متغير است و اين ويژگي بازديدكنندگان را با آثار عكاسي درگير مي‌كند و آنها را به تكاپو براي خوانش وامي‌دارد و همزمان به آنها القا مي‌كند كه نمي‌توان به آني شبِ شهرِ برساخته‌ عكاس را دريابند.

ارسال دیدگاه شما

ورود به حساب کاربری
ایجاد حساب کاربری
عنوان صفحه‌ها
کارتون
کارتون